عصر سیام اردیبهشت ماه سال گذشته بود که لابلای اخبار روزمره خبری آمد که جنس متفاوتی از دیگر خبرها داشت؛ ابتدا بسیاری آن را در حد شایعه دانستند؛ اما پس از گذشت ساعتی مشخص شد که واقعیت دارد؛ مفقود شدن بالگرد حامل رئیس جمهوری و همراهانش.
جستجوها برای یافتن بالگرد حامل ابراهیم رئیسی و همراهانش از همان ساعات اولیه آغاز شد و تا بامداد فردایش، سی و یکم اردیبهشت ادامه داشت. بامدادی که نیروهای امدادی توانستند بقایای هلیکوپتر و پیکرهای مسافران آن را پیدا کنند.
حالا در آستانه نخستین سالگرد این واقعه، محمدمهدی اسماعیلی وزیر ارشاد دولت سیزدهم به خبرآنلاین آمده است و از آشنایی و مراودهاش با سید ابراهیم رئیسی رئیس جمهوری فقید روایت میکند. او از تشکیل حلقه یک اطراف رئیسی در زمان تولیت آستان قدس میگوید که خودش هم در همان زمان وارد نزدیکان رئیسی شد.
در ادامه مشروح گفتوگوی خبرآنلاین با محمدمهدی اسماعیلی وزیر ارشاد دولت سیزدهم را میخوانید؛
********************************************
*به مناسبت سالگرد حادثه سقوط هلی کوپتر رئیس جمهور فقید مرحوم آقای رئیسی و همراهانشان، در خدمت شما هستیم. در کابینه دولت سیزدهم، شما را به عنوان فردی نزدیک به آقای رئیسی میشناسیم. این سابقه آشنایی از چه زمانی شروع شد؟
آغاز آشنایی و مراوده من با شهید آیت الله رئیسی، به نوروز ۱۳۸۷ بر میگردد. آن سال در محضر ایشان و تعدادی از مقامات مذهبی و سیاسی کشور، برای افتتاح گنبد بازسازی شده حرم کاظمین علیهم السلام عازم عراق بودیم. آن زمان عراق منطقه پرواز ممنوع بود. تا ایلام همه مسیر را با یک اتوبوس همراه حاج آقای رئیسی رفتیم که ارشدترین مقام سفر بودند که معاون اولی قوه را بر عهده داشتند. من آن زمان معاون مرکز بررسیهای ریاست جمهوری دولت نهم بودم. دوستان و فرزندان برخی از مراجع معظم تقلید و مسئولین دفاترشان هم بودند. هیئت جمع و جور سیاسی و مذهبی بود. البته دیدار هم رسمی نبود. از طرف مجموعهای که کار بازسازی حرم را بر عهده داشتند دعوت شده بودیم و به صورت اتفاقی کنار هم قرار گرفته بودیم. در آن سفر اتفاقاتی رخ داد و دولت آقای مالکی که تازه مستقر شده بود، با همین گروههای شیعی مانند گروه صدر در نزاع بودند و در کاظمین ناخوداگاه چند روزی در همان هتل گرفتار شده بودیم تا فضا آرام شود. خود سفر بهانهای بود و این اتفاقات هم این گروه را به هم نزدیک کرد و باب آشنایی و مراودت را باز کرد. حاج آقا هم یک روحیه متواضع، فروتنانه، خاکی، خوش مجلس و خوش گعده داشتند. با وجود این که آن زمان از نظر سنی هم خیلی جوان بودیم، ولی ایشان خیلی ما را تحویل میگرفتند. همزمان چند ماه بود که یکی از دوستان نزدیک ما – آقای مقداد نیلی - داماد ایشان شده بود. به این واسطه این ارتباط ادامه داشت. البته در دوره دستگاه قضایی طبیعی بود که امکان همراهی و همکاری با ایشان برای ما فراهم نبود. ولی وقتی ایشان تولیت آستان قدس را پذیرفتند، ما دوستانی بودیم که کم کم به ایشان پیوستیم. مجموعه دوستانی که شروع به همکاری تدریجی با ایشان کردیم، دور ایشان جمع شدیم. ایشان یک روحیه انقلابی و تحول خواه داشتند. از نیروهای تازه نفس، پر تلاش و پر انگیزه خیلی استفاده میکرد. مثلا همین آقای حاج حسین یکتا، مسئول بنیاد کرامت شد که آن موقع به راه انداخته بودند. رفقای دیگر مانند آقای منصوری در بنیاد کرامت شروع به همکاری کردند. آستان یک دفتر تحقیقات فرهنگی-اجتماعی داشت و خیلی با حاج آقا گفتگو میکردیم که چه کاری را در مجموعه ایشان به عهده بگیرم، ایشان هم فرد دقیقی بود. زمانی گفتند که جایی را پیدا کردم و اینجا الان بلاتکلیف است. حکم آنجا را به نام من زدند و رئیس دفتر تحقیقات فرهنگی-اجتماعی آستان قدس شدم.
*به نوعی حلقه یک اطراف آقای رئیسی در زمان آستان شکل گرفت.
نکته این بود که دستگاه قضایی یک دستگاه کاملا سلسله مراتبی و تخصصی و حقوقی-قضایی است. اما اینجا امکان فعالیتهای فرهنگی-اجتماعی داشت. حضرت آقا تاکید داشتند در دوره ای که بعد از ۳۷ سال تولیت آستان تغییر میکرد، آستان وارد فعالیتهای خدمات اجتماعی شود. چون حاشیههای مشهد، حاشیه نشینیاش از همه جا بیشتر بود و ناگهان حاج آقا به آستان یکسری تغییر ماموریتهای جدی پدید آورد. حرم که عمدتا خدماتش محدود به همین محدوده فیزیکی بود، ناگهان گشایشهای عجیبی پیدا کرد. مثلا مفهومی به نام خادمیاری آوردند که ۲۰۰ هزار نفر در سطح کشور خادمیار شدند. مثلا دکتر و پزشکی در شهر کوچکی در استان آذربایجان شرقی بود، هفته ای چند ساعت خود را به خدمت و نیت خدمت به آستان قدس رضوی به بیماران خدمت رایگان میداد. این اتفاق بزرگی بود. تحول جدی رخ داد و ناگهان جریانات کشور متوجه پدیده مهم اجتماعی شدند.
شخصیتی که سالها میشناختند؛ اما در قامت یک مسئول قضایی موفق که از دهه شصت، که یک جوان ۲۵ ساله بود، مستقیم از امام حکم داشته و امام اختیارات یک مجتهد جامع الشرایط را در اجرای حدود و قصاص، شخصا به آقای رئیسی و آقای نیری حکم داده بودند. آنهم در حالی که شورای عالی قضایی با بزرگان بود. این شخصیتی که سالها در سمتهای قضایی بود، در یک جایگاه فرهنگی و اجتماعی آمده بود و ناگهان پدیده جدید فضای عمومی کشور شده بود. از آن زمان با ایشان بودیم و انتخابات ۹۶ تا به قوه قضاییه رسید که خدمتشان بودیم تا انتخابات ۱۴۰۰ و کارزار انتخاباتی آن زمان و وزارت ارشاد و تا لحظه شهادت این توفیق را داشتیم که به ایشان خدمت کنیم.
*در سال ۹۶ که ایشان نامزد میشدند و میخواستند نامزد شوند، حلقه ای که به ایشان مشاوره میدادند، شما و دوستانی بودید که در آستان بودند؟
من سال ۹۶ آن قدر به ایشان نزدیک نبودم که طرف مشورت ایشان برای اصل موضوع باشم. ایشان به شدت از بحث ورود به انتخابات استنکاف میکردند. آن زمانی که به هر دلیلی به این تکلیف رسیدند، اواخر بهمن ۹۵ بود. آن زمان در گفتگوهای دوستانه خودمان اظهار نگرانی میکردیم که حاج آقا میخواهد وارد کارزار با رئیس جمهوری شود که دور دوم او است. دولت آقای روحانی یک مسئله مهم مانند مذاکرات را جلو برده بود و تحولاتی حول آن شکل گرفته بود. اساسا سابقه انتخابات ریاست جمهوری نشان میداد که رقابت با یک رئیس جمهور در دور دوم کار دشواری است. ایشان از قضا شخصیتی شناخته شده سیاسی هم نبود. میان رجال سیاسی و اصحاب رسانه ایشان شناخته شده بودند ولی مردم او را خیلی نمیشناختند. همان زمان نظرسنجیهایمان در اوایل سال ۹۶ نشان میداد که ۵۰ درصد از مردم او را نمیشناسند. در حالی که باوجود افراد دیگری مانند رئیس جمهور مستقر و بعد معاونش که کاندیدا شدند و آقای قالیباف، تصور این که ایشان از این حوزه به موفقیتی برسد، شاید برای نزدیکان ایشان هم محتمل نبود. ولی چون ایشان آدم تکلیفگرایی بودند، خیلی محکم وارد عرصه شدند و در کمتر از دوره ۲۲ روزه، به سی استان کشور سفر کردند. هرچه زمان جلو آمد، به عنوان کاندیدای اصلی جریان انقلابی شناخته شدند و در عرصه، تنها نماینده جریان انقلابی شدند و ماندند و برای اولین بار در تمام ادوار ریاست جمهوری، با ۴۰ درصد آرای مجموع رای دهندهها نفر دوم شدند.
*آن زمان برخی علما از جمله آقای شاهآبادی به آقای رئیسی نامه نوشته بودند که در آستان بمانید و بهتر است.
من هم نامه مرحوم شاهآبادی را دیدم. ولی از خبرگان، تقریبا اواسط سال ۹۵ نزدیک به ۶۰ نفر به حضرت آقا نامه نوشتند. حدود ۶۰ و خردهای از اعضای مجلس خبرگان رهبری که نهایتا ۸۰ و چند نفر هستند، در نامهای از حضرت آقا خواهش کردند که اجازه دهند آقای رئیسی وارد انتخابات شوند. آقای شاهآبادی یک عضو خبرگان بودند. بالای ۶۰ نفر این درخواست را داشتند. یادم است جریان اصولگرا تشکیلاتی به نام جمنا درست کرده بودند. من از قضا آن زمان به دلیل جایگاه جانشینی بسیج اساتید دانشگاه و فعالیت در جاهای دیگر، دبیر کمیته دانشگاهیان جمنا بودم. در جمنا اجتماعی برای رای گیری برای ۵ نفر وجود داشت و تقریبا ۳ هزار نفر از همه جای کشور جمع شده بودند. نفر اول آقای رئیسی با ۲ هزار و ۵۰۰ نفر رای بود و نفر دوم تا پنجم با اختلاف ۱۰-۱۵ رای بودند. اگر خاطرتان باشد چند بار هم نفر پنجم و ششم تغییر کردند. ایشان با فاصله نجومی نسبت به دیگران بودند و مورد اجماع قاطبه جریان انقلابی بودند. انگار ناخوداگاه امر بر ایشان متعین شده بود. ایشان هم محکم پای کار ایستادند و نزدیک ۱۶ میلیون رای آورد.
*رهبری جواب نامه خبرگان را دادند؟
طبیعنا حضرت آقا به این نامهها پاسخ نمیدهند اما آنها به عنوان یک اعلام نظر و کسب اجازه از بابت نگاه خودشان این کار را کردند. ولی هیچ بحثی از نگاه رهبری نسبت به این انتخابات و این که فردی کاندیدا شود، نه در سال ۹۶ و نه در ۱۴۰۰ نداشتیم. جمع بندی این بود. یکی از ویژگیهای مهم آیت الله رئیسی این بود که هیچ وقت حاضر نبود پای تصمیمات خودش، هزینهای برای مقام معظم رهبری یا شخصیتهای دیگر ایجاد کند. اگر به آن تکلیف میرسید، با قوت انجامش میداد و به عنوان یک تکلیف الهی نگاه میکرد. شاید این صحبتی که میکنم در ادبیات سیاسی متعارف کشور و حوزه انتخابات مسموع نیست و شاید بیان آن غریب و غلو به نظر برسد؛ ولی آیت الله رئیسی برای موضوعات خودش، آن چه که به عنوان تکلیف شرعی به آن میرسید عمل میکرد. در انتخابات ۹۶ اوایل خیلی از دوستان میگفتند در شکل مناظرات، ایشان کنش قابل توجهی برای ایجاد جذبه برای افکار عمومی ندارد. یادم است مناظره اول که تمام شده بود، یکی از این آقایان به دفتر ما آمده بود که کار ایشان را انجام میدادیم و گفت آقای رئیسی در انتخابات محو شد و در این دعوایی که در صحنه انتخابات شکل گرفت، غایب بود. انتخابات برای آنهایی است که دعوا میکنند. این استدلالی بود. جملهای که به ایشان گفتم این بود که از آقای رئیسی نمیتوانید توقع فردی را داشته باشید که حاضر است برای رای و ایجاد جاذبه در افکار عمومی حرفی بزند که به آن اعتقاد ندارد. مثلا همین فرد معروفی که در حوزه اهل شرق کشور فعال است و خیلی هم برو بیا دارد، همان سال پیش حاج آقا رئیسی آمدند و گفتند قول دهید از این جریانی که نمایندگی میکنم یکی دو نفر را در سطح استاندار و وزرا به کار بگیرید. حاج آقا گفتند که چنین قولی را نمیدهم. گفتند شما فقط حرفش را بزنید. از این ناراحت بود که سال ۹۲ نفر پیروز انتخابات به او قول داد و این کار را نکرد. اما میگفت که او این بار قول داده است. حاج آقا گفت مطمئن هستید که انجام میدهد؟ گفت مطمئن نیستیم و ممکن است انجام ندهد. ولی چون ما شما را دوست داریم، فقط بگویید تا توجیه پیدا کنم. ایشان حاضر نشدند این قول را بدهند. میگفت چرا باید قولی دهم که مشخص نیست بتوانم انجامش دهم؟ یا به خاطر رای آوردن، به چنین موضوع و پیش شرطی تن دهم؟ حتی سال ۱۴۰۰ که اینها حمایت کردند، باز هم ایشان هیچ قولی ندادند. مثلا در دورهای که در وزارت ارشاد بودم، اولین رایزن فرهنگی برادران اهل سنت را به مصر فرستادیم. یعنی در قاهره رایزن فرهنگی جمهوری اسلامی از برادران اهل سنت بود. ولی حاج آقا رئیسی و شخصیت ایشان طوری نبود که بخواهد با تبلیغات به این چیزها بخواهد برای خود اقبال عمومی کسب کند. ایشان با رعایت همه جوانب اخلاقی {پا به عرصه گذاشته بودند}. در مناظرات ۹۶ که عرصه را تنگ کردند و به ایشان تاختند، گفتند که این سینه من مملو از اسرار است. بالاخره ایشان جزو ارشدترین مقامات قضایی تاریخ کشور تا آن زمان بودند. حاکم شرع دادگاهویژه روحانیت بودند. ولی گفتند من اجازه ندارم در این بحثها از این موارد استفاده کنم. علیرغم همه فشارها پای اخلاق ایستادند. این مشی ایشان به طرز عجیبی مورد اقبال مردم قرار گرفت که سال ۱۴۰۰ به اجماع ملی انجامید و ایشان به انتخابات وارد شدند.
*سر انصرافهای سال ۹۶ اگر خاطرتان باشد یک حالت تنش بین اردوگاههای آقای قالیباف و آقای رئیسی بود. نظر ایشان چه بود؟ آیا به رای گیری سپردند یا هرچه مشاورانشان میگفتند قبول میکردند؟
ما خدمت شهید رئیسی رسیدیم و از ایشان خواهش کردیم که از آقای دکتر قالیباف بخواهند انتخابات را ادامه دهند. معتقد بودیم که اگر آقای قالیباف در صحنه بمانند، حتما انتخابات به دور دوم خواهد کشید. شبیه همان اتفاقی که در سال ۱۴۰۳ رخ داد. ولی آن جمع بندی که شد از مکانیزم دقیقش خیلی اطلاع ندارم. چون جلساتی که بود را حاج آقا خیلی شرکت نمیکردند و کار خود را انجام میدادند. ایشان از روز اولی که آمدند گفتند که اگر فقط خودم هم به خودم رای دهم در این صحنه خواهم ماند؛ چون تکلیفم این بوده است. موضع ایشان روشن بود. آن روز هم ما مصر بودیم که این اتفاق بیافتد. کتابی را در مصاحبه با ایشان درمورد انتخابات ۹۶ نوشتم که حاصل ۳۰-۴۰ ساعت مصاحبه اختصاصی من با ایشان است که به عنوان جامعه شناسی انتخابات ۹۶ از طرف مرکز اسناد انقلاب اسلامی چاپ شده است. آن جا خیلی مشروح این مباحث را در محضر ایشان آوردهایم.
*بعد از انتخابات ۹۶، ایشان همچنان آستان قدس بودند تا سال ۹۷. از آن جا نقل مکانشان به قوه قضاییه معلوم بود؟ چه اتفاقی افتاد که باعث شد آستان را کنار بگذارند؟ به جز حکم رهبری، چه فعل و انفعالاتی رخ داد که رضایت دادند؟
بعد از این که دوره مدیریتی آقای لاریجانی در قوه قضاییه داشت به اتمام میرسید، اتفاقی افتاده بود که مرحوم آیت الله هاشمی شاهرودی از دنیا رفتند و حضرت آقا تصمیم گرفتند که آقای آملی لاریجانی در جایگاه ریاست مجمع تشخیص قرار بگیرند. ۹ ماه قبل از پایان ۵ ساله دوم آقای آملی لاریجانی بود که حاج آقا خدمت حضرت آقا فرموده بودند که برای من خیلی سخت که از آستان جدا شوم. تعبیر خودشان بود که از روضه من الروضات الجنه – باغی از باغهای بهشت – میخواهم خارج شوم و به جایی بروم که دو نفر مراجعه کنند حداقل یکی ناراضی است و انسان در معرض خطا است. برای افراد متشرع امر قضاوت به دلیل امکان اشتباه خیلی سنگین است. آقا فرمودند بودند روز اولی که شما را به این جا فرستادم میدانستم خیلی سخت است که شما جدا شوید. ولی این تکلیف شما است. ایشان هم فرمودند که – به تعبیر من – علی عینی. خانواده شان هم ناراضی بودند. چون بالاخره جوار علی بن موسی الرضا خیلی برایشان پر جاذبه بود و ایشان در آن جا به لحاظ معنوی و خدمت رسانی حال خوبی داشتند. شما میتوانستید فضای عمومی مشهد را ببینید.
همان انتخابات ۹۶ شاید ایشان چند برابر رئیس جمهور مستقر در مشهد رای آورده بودند. به دلیل علاقهای که مشهدیها نسبت به تغییرات آن جا داشتند. ولی ایشان آمدند. خیلیها تصور میکردند که وقتی ایشان وارد قوه قضاییه شود، به دلیل نوع نگاهی که به دستگاه قضایی داشت، از جایگاه یک شخصیت محبوب فرهنگی، اجتماعی و سیاسی، با مشکلاتی که در دستگاه قضایی وجود دارد نزول پیدا میکند و به تدریج در قالب مقام قضایی سابق خود قرار میگیرد. یادم است که بهمن ۹۷ که تقریبا قطعی شده بود که میخواهند بروند، یک نظرسنجی به یکی از مراکز معتبر سفارش دادم تا در مورد قوه قضاییه انجام دهد. یک شب جمعه که به حرم مشرف بودم به محضر ایشان رفتم، در اتاق تولیت، برای ایشان این نتایج را خواندم. برای ایشان خیلی تعجب برانگیز بود. تقریبا سرمایه اجتماعی قوه ته کشیده بود. یادتان هست آن ایام درگیریها و اختلافاتی بود و مرتب دستگاه قضایی درگیرش بود و با چنین دستگاهی که به شدت سرمایه اجتماعی خود را از دست داده است و قرار است ملجا و محل امید مردم باشد کار سختی بود.
ایشان این کار را شروع کردند و همین نظرسنجی بهمن را در انتهای خردادماه ۹۸ و بعد از ۴ ماه تکرار کردیم، نتایج را که دیدم، برای من به عنوان کارشناس حوزه افکار سنجی با بیش از سه دهه سابقه فعالیت خیلی عجیب بود. فکر کردم که شاید مجموعه دستگاهی که این کار را انجام داده است دقت لازم را نداشته است. مگر میشود این اعداد به صورت عجیبی رشد کرده باشد؟ و محبوبیت رئیس قوه از حدود ۲۰ درصد به ۵۰ درصد رسیده باشد. آن هم به فاصله چهار ماه. به همین دلیل جرئت نکردم این نظرسنجی را به ایشان بدهم. گفتم که یک بار دیگر برای پایایی قصه، به مرجع دیگری ارائه دادم. آن مرکز هم این کار را انجام داد. دو مرکز معتبری بودند که شاید به دلیل محدودیتهایی که خودشان دارند، اسمشان را نمیآورم. این را تکرار کردند و اعداد عینا همان شد. جرئت کردم که جلسهای به محضر ایشان بروم و قبل از سخنرانی هفته قوه قضاییه سال ۹۸ خدمتشان گزارش دادیم و این اتفاق خیلی برایمان مهم بود. آیت الله رئیسی در عین حال که فردی تکلیف گرا بود، کاملا به حساسیتهای افکار عمومی و نقاط مورد مطالبه مردم توجه میکرد. چیزی که آن روزها در قوه قضاییه دیده میشد، موضوع فساد بود. آیت الله رئیسی وجه همت غالب خود را فسادستیزی گذاشته بود.
*فساد در قوه؟
از قضا در حکم آقا همین بود که در داخل قوه؛ ایشان نفراتی را مورد پیگرد قضایی قرار داد که برای کسی قابل باور نبود. هزینههای زیادی هم دادند.
*چند مورد از هزینهها را میشود نام ببرید؟
بالاخره افرادی که به هر حال در جایگاههای معتبری در مجموعه دستگاه قضایی بودند و با این اتهامات مورد پیگرد قضایی قرار میگیرند، افرادی بودند که نسبت به این فرد، حس طرفداری و حامی و فشار داشتند. سالها در جایگاه معتبری بودند. ایشان در مقابل فساد، کاملا بدون هیچ گونه مسامحه ای برخورد میکرد . همه میدانستند خط قرمز ایشان، تخلف است. اگر نزدیکترین فردشان هم میبود، برخورد میکردند.
بنابراین ممکن است این حجم بالای برخوردها در جمع خواص مورد استقبال قرار نگیرد. ولی برای مردم بسیار شگفت انگیز بود. بعد از اتفاقات ۹۸، تقریبا سرمایه اجتماعی دولت مستقر هم کاملا ته کشیده بود. عددهای عجیبی را گزارش میدادند. ۱۶ آذر ۹۸ بود که ایشان به همراه دو سه تا از دوستان پیشنهاد دادیم که دانشگاه تهران خیلی مصر هستند که شما برای سخنرانی ۱۶ آذر بیایید. ایشان گفتند که بررسی کنیم. من و چند نفر از رفقا جلساتی گرفتیم و بچههای دانشجوی دانشگاه تهران هم مصر بودند که اولا همان روز ۱۶ آذر باشد و ثانیا بعد از ظهر باشد و ثالثا در دانشکده فنی باشد. نمیدانم چقدر فضای دانشگاه تهران را میشناسید. ولی من دو دهه است که آن جا مدرس و هیئت علمی آن جا هستم.
*سیاسیترین دانشکده دانشگاه تهران.
بله – مثلا میشد گفت که رئیس جمهور صبح به تالار علامه امینی برود و هشتاد درصد جمعیت مدعوین رسمی و اساتید هستند و دانشجوها خیلی قلیل هستند. دانشکده فنی و تالار شهید چمران همان ۱۶ آذر ۳۲ را تکرار میکند. یکی از اساتید علوم سیاسی دانشگاه تهران، نیم ساعت قبل از برنامه به من زنگ زد و گفت که فلانی شما خیلی اشتباه کردید. شما او را این جا آوردهاید و ایشان را به عنوان مقصر اتفاقات ۹۸ معرفی خواهند کرد. از این حرفهای ناامیدکننده میزدند؛ ایشان هم کارشناس و رئیس دانشکده علوم سیاسی در دورههای مختلف بودند. وقتی اینها را به من میگفت، با خود میگفتم که نکند غفلت کرده باشم؟ از قضا شب قبل هم خدمت ایشان که از سفر استانی اصفهان برگشته بودن، رفتم. به من گفتند که یکی از آقایان آمده بود و پیشنهاد داده بود که ۱۶ آذر به دانشگاه آزاد تهران جنوب بروید. نظر شما چیست؟ گفتم این صحبتی که میزند ناشی از ترس او است. شاید هم درست میگوید.
ایشان با همه این مخاطرات، به من یا دوستان دیگر {نگرانی را} منتقل نمیکرد. اما شاید جذابترین جلسه دانشجویی این یک دهه اخیر شد. بعد از سال ۸۸ فضای سیاسی دانشگاهها دچار افت و نزول شد. این جلسه یک جلسه پر حرارت شد و از قضا دانشجوها یک سری کارگر، پیک موتوری و کارگر کارخانههای ورشکسته را آورده بودند. یک جلسه داغ و پر چالش شده بود که حتما فیلمش را دیده اید. ایشان با قوت، هم از مبانی انقلاب دفاع کردند و هم نگاه خودشان را توضیح دادند. شاید آن روز و آن لحظات که در ردیف اول نشسته بودم، خیلی به من سخت میگذشت.
ما فکر میکردیم که جلسه هم پخش مستقیم نمیشود. گفتیم اگر حاشیهای هم شد، میتوان جمع کرد. اما بچههای بسیج روی پیج اینستاگرام به طور مستقیم گذاشته بودند و جلسه داشت پخش مستقیم میشد. چنین جلسهای که هیچ سانسوری در آن نبود و بچهها از اتفاقات آبان ۹۸ عصبانی بودند. قشر مستضعف جامعه دچار التهاب شده بود. اما در داغترین جلسه دانشجویی، ایشان به این صورت با قوت و قدرت جلسه را اداره کردند و تحسین همگان را برانگیخت. ایشان رئیس قوه بود. هر صحبتش میتوانست حاشیه جدیدی ایجاد کند.
*شما در قوه مسئولیت داشتید؟
در دفتر ویژه رئیس قوه بودم. ایشان دفتر ویژهای داشتند که در آن چند نفر از دوستان بودند. همین بحثهای حاشیهای و جلسات جانبی ایشان {را دنبال میکردیم}. مثلا ما نزدیک به سی جلسه برای ایشان پیشنهاد دادیم. یکی از آن با فعالان محیط زیست بود که اگر خاطرتان باشد پرونده محیط زیستیها {دنبال میشد}. همان زمان، خبرنگارانی که شاید خیلی نگاه منفی به قوه داشتند را دعوت کردیم و به جلسه آمدند. یادم است یکی از آنها شاید خیلی حجاب متعارفی برای آن روزها نداشت. آن هم جلسه با آیت الله رئیسی در دستگاه قضایی. یکی از افراد به ایشان تذکر داده بود و او گفته بود اگر نمیخواهید میروم. به من گفتند و گفتم کاری با ایشان نداشته باشید. همه حرف زدند. جلسه طوری نبود که بشود مهندسی کرد. اگر فرضا از اول مشخص میکردیم که ۸ نفر صحبت کنند، در جلسه هرکسی میخواست حرف بزند، ایشان میگفت آمدهام که بشنوم. همه حرف بزنند. نتیجه این شد که همین خانم خبرنگار بعدا توییت زده بود که برای اولین بار وارد جلسهای شدم که اولا دستگاه قضایی و رئیس آن دعوت کرد. یک نفر نگفت چه چیزی بپرس و بگو. حرفهایمان را زدیم و آقای رئیسی راحت جوابمان را دادند. همین اتفاق برای سینماگران و متخصصان علوم اجتماعی رخ داد.
*برخی میگویند که شاید اینها پیش زمینههایی برای ۱۴۰۰ بوده است. اصلا ایشان فکری داشتند؟
ایشان تا اسفند ۹۹ هیچ برنامهای برای انتخابات نداشتند. شاهدش هم این است که از هر کدام از کاندیداهایی که ثبت نام کرده یا نکردند، پیش ایشان آمدند، و گفتند که ایشان ثبت نام کند. مثلا از ایشان میپرسیدند که آیا میخواهید بیایید؟ چون همه نظرسنجیهای سال ۹۸-۹۹ به بعد نشان میداد که ایشان با فاصله زیادی محبوبترین فرد سیاسی کشور شدهاند. یادم است صدا و سیما یک نظرسنجی دارد که هر سال تکرار میکرد. فاصله ایشان با نفرات بعدی که رئیس جمهور دوره اصلاحات بود و همیشه مقبولیت داشت یا رئیس جمهور دولت نهم که محبوبیتهای خوبی داشتند، سال ۹۸ ایشان از همه اینها فاصله گرفت. شاید مهمترین دلیلی که کمکم این جمع بندی بین دلسوزان شد که ایشان باید بیایند، این حس عمومی بود که به ایشان به عنوان یک اجماع ملی برای ورود به انتخابات نگاه میشد.
*برای نامزدی ایشان در ۱۴۰۰ چیزی که مجابشان کرد چه بود؟
ایشان مشورتها را میگرفتند ولی خودشان تصمیم میگرفتند. در مسئلهای مانند انتخابات هم ما در جایگاهی نبودیم که ما را توجیه کنند که چرا آمده است. تصمیم ایشان را اعلام میکردیم. یک بار در اواخر سال ۹۹ خدمتشان رسیدم. از آن جایی که متخصص نظرسنجیها بودیم، نظرسنجیها را خدمت ایشان عرضه میکردیم. آن زمان کرونا هم اوج گرفته بود. به ایشان گفتم که این نظرسنجی بهمن و اسفند ۹۹ است. در این فاصله، نشان میدهد که مشارکت انتخابات خیلی کم است. مثلا آن زمان، مشارکت حدود ۳۰ درصد بود. گفتیم طبیعی است و هرچه به انتخابات نزدیک میشویم {مشارکت} بیشتر میشود.
ولی نکته مهم این بود که تقریبا تمام کسانی که میتوانستند در آن انتخابات نامزد شوند، از روسای جمهور سابق در آن نظرسنجی بودند. وزرای مطرح کابینه آقای روحانی مانند آقای ظریف یا آقای جهانگیری هم بودند. آقای روحانی در نظرسنجیها نبود، چون نمیتوانست کاندیدا شود. حتی آقای لاریجانی که رئیس مجلس بود یا آقای قالیباف و هر کسی که فکر میکردند را در این فهرست بلندبالا آورده بودند و از مردم نظرخواهی میکردند. آن نظرسنجی نشان میداد که در همین مشارکت ۳۲ درصدی بهمن ۹۹، آقای رئیسی حدود ۳۰ درصد رای داشت و نفر دوم، رئیس جمهور دولت نهم بود که ۱۹-۲۰ درصد رای داشت و نفر سوم ناگهان به ۵-۶ درصد میرسید. خودمان که تحلیل میکردیم میگفتیم نفر دوم به دلیل این که در انتخابات قبلی رد صلاحیت شده است، شورای نگهبان در این انتخابات هم او را رد صلاحیت میکند. اگر آقای رئیسی در صحنه نباشند، ممکن است به مشارکت آسیب جدی بزند. این در ذهن ما پدید میآمد. ما هم جرئت نمیکردیم که با این ادبیات با ایشان صحبت کنیم و فقط این نتایج را اعلام میکردیم. این حرفها در کشور چرخید. یادم است آن زمان خودم یک قرارگاه رسانهای در خارج از قوه داشتم و بچههای انقلابی با ما کارهای رسانهای میکردند، این حرف در محافل سیاسی میچرخید. از طرفی دیگر، اواخر اسفند و اوایل فروردین، فکر میکردیم با روندی که فضای عمومی و سیاسی کشور دارد، ایشان باید ناگزیر وارد انتخابات شود.
*استدلال شما این بود که برای مشارکت بیایند؟
فکر میکردیم به خاطر مشارکت، باید ضرورت این موضوع برای ایشان پدید بیاید که مجبور به ورود هستند. مسئله اول ایشان، جمهوری اسلامی و نظام مشارکتی و انتخاباتی بود که همیشه هم مورد تاکید رهبر انقلاب است و در اندیشه سیاسی رهبران انقلاب اسلامی، مسئله رای و مشارکت یک مسئله مهم و مقبولیتساز برای نظام سیاسی است. نمیتواند ناگهان عنصرش آسیب ببیند. چون برای اولین بار تجربه انتخابات مجلس را با ۴۲ درصد مشارکت داشتیم. این نگرانی جدی بود. کرونا هم مدام داشت میتاخت و در دولت هم از واکسن خبر نبود. موج نا امیدی در آن ایام وجود داشت. مردمی که دستشان به دهانشان میرسید، در کوچه پس کوچههای ارمنستان و آذربایجان به دنبال یک دوز واکسن بودند. یادم است در روز تنفیذ آیت الله رئیسی، عدد فوتیهای کرونا به بالای ۷۰۰ نفر رسیده بود. کشور در حالت تقریبا تعطیل و نیمه تعطیل بود. مسافرتهای بین شهری ممنوع بود. مردم عزیزانشان را از دست میدادند و نمیتوانستند یک مجلس ختم بگیرند. اتفاق سختی بود. این نا امیدی سیاسی هم رخ داده بود. ایشان ناچار به حضور در انتخابات شد.
*یعنی علیرغم میل باطنی ایشان بود؟
در اواخر ۹۹ ایشان تازه آخرین نسخه تحول قضایی پنج ساله را رونمایی کردند که به شدت مورد استقبال محافل قرار گرفت. خودم برخی جلسات برای ارائه این سند حاضر میشدم و در گوشم میگفتند که پس حاج آقا قرار است انتخابات را چه کار کند؟ میگفتیم حاج آقا تصمیمی برای انتخابات ندارند. میگفتند نمیشود. خیلیها با همین نگرش بودند. وقتی ایشان وارد صحنه شدند، افرادی که میدانستند به ایشان نزدیک هستیم و مسئولیت کمپین انتخاباتی ایشان به عهده ما است، شروع به ابراز نگرانی که تجربه نشان داده هر کسی در پایان دورهای هشت ساله کاندیدا میشود و در ابتدای کارزار انتخاباتی رای بالا دارد، آن انتخابات را باخته است. شروع به تعریف از ۷۶ میکردند که آقای ناطق ۳ برابر آقای خاتمی رای داشت و روز رای گیری برعکس شد. همینطور ۸۴ و ۹۲ همینطور بود. راست هم میگفتند. برای من هم که کارشناس حوزه افکارسنجی بودم، این یک مسئله جدی بود.
فضای انتخابات سال ۱۴۰۰ به نحوی بود که از جریان رقیب کسانی آمده بودند. آقای دکتر همتی اقتصاددان و رئیس بانک مرکزی بود که شروع به فاصلهگذاری با دولت آقای روحانی کرده بود و علیرغم نظر آقای روحانی از دولت خارج شده بود و در قالب یک اقتصاددان، کاملا دولت وقت را هم نقد میکرد. خیلیها به من میگفتند شما که با این قاطعیت موضوع انتخابات را دنبال میکنید، بحثها که جدی و داغ شود، آرای حاج آقا ریزش میکند. آن جا دیگر رئیس قوه نیست که کسی ملاحظاتی داشته باشد.
این را جای دیگر گفتهام و تکرارش میکنم. ایشان روز ۲۳-۲۴ اردیبهشت ثبت نام کردند و در کنارشان چند نفر دیگر هم ثبت نام کردند. روزی که شورای نگهبان میخواست اعلام نتایج صلاحیتها را داشته باشد، دوگانه ایشان و آقای لاریجانی در نظرسنجیها بود. ایشان ۷۵ و آقای لاریجانی ۵ درصد بود. ۲۰ درصد هم تصمیم نگرفته بودند. نسبت ایشان به آقای جهانگیری، ۸۲ به مثلا ۳ بود. در همین جا که سورت میکردند، ایشان ۶۵ درصد بود و آقای جهانگیری ۴ درصد و آقای لاریجانی ۳ درصد بود. اجتهاد من مانند سال ۹۶ این بود که حتما در روزهای پایانی انصرافی رخ ندهد. باز به همراه چند نفر از دوستان پیش ایشان خواهش و اصرار کردیم که شنیدهایم میخواهند اینها رد صلاحیت شوند. حتما حضور داشته باشند. ایشان گفتند که چرا این اصرار را میکنید؟ گفتم که اگر این آقایان بیایند پیش بینی ما این است که بالای ۲۴ میلیون رای خواهید آورد و مشارکت انتخابات بالای ۶۵ درصد خواهد رفت. خود ایشان این استدلال را از ما پذیرفتند و گفتند که مشارکت خیلی مهم است. شروع به رایزنی با شورای نگهبان و نهادهایی کردند که فکر میکردند موثر هستند. از آنها خواهش کردند که تجدیدنظر کنند و این افراد وارد انتخابات شوند. جمعبندی آنها این بود که رخ ندهد.
ولی در جبهه اصولگرایان همه نگرانی داشتند. حاج آقا رئیسی که ثبت نام کردند، بعد از ایشان دکتر جلیلی ثبت نام کردند. چون برخی از دوستان حزب اللهی این نگرانی را داشتند که ایشان وارد انتخابات خواهد شد و دیدید که یک نفر را آورده بودند و برایش متنی گذاشته بودند و میخواند. انواع توهینها و تخریبها را از مدرک تحصیلی ایشان تا مسائل دیگر به ایشان انجام میدادند. با روش تحقیر و استهزا تلاش کردند که فضای انتخابات دو قطبی شود و طوری القا شود که بگویند آیت الله رئیسی در این حوزهها سخت گیرند و فضای عمومی را به سمت انقباض میبرند.
*ولی آقای جلیلی هم در نهایت انصراف دادند.
شب آخر انصراف دادند. در نظرسنجیها بود. به طور روزانه، مجموعهای برایم نظرسنجی میفرستاد. از آن جایی که نظرسنجیها فاصله زیادی را نشان میداد، به مجموعهای که نظرسنجی میکرد میگفتم که منتشرشان کند. آنها هم منتشر میکردند که ایشان ۶۵ درصد بود و نزدیکترین فرد به ایشان عددش به ۵ درصد هم نمیرسید. الان هم اگر سرچ کنید مشخص است. موضوع مشخص بود. ایشان تنها کاندیدایی بودند که در تمام ادوار انتخابات قبلی و فعلی با همان میزان محبوبیتی که وارد انتخابات شدند، با همان میزان محبوبیت، از مردم رای گرفتند. مثلا سال ۹۲ را خاطرتان است که وقتی آقای هاشمی کاندیدا شد، تمام صحنههای انتخابات به نفع ایشان تغییر کرد. ایشان بالاترین میزان رای را در نظرسنجیها داشت. وقتی رد صلاحیت شد، فضای انتخاباتی سرد شد. تا هفته آخر که مجددا شروع شد. اصلا موضوع انتخابات و رد صلاحیت به خودی خود در گرماگرم انتخابات به مسائل جدیدی تبدیل میشود؛ مثل این که کاندیدایی در مناظرات بتواند برگهای رو کند. در سه جلسهای که ایشان در مناظرات تلویزیونی رفتند من خدمت ایشان بودم. با عصبانی کردن و بیان و ایراد اتهام خیلی تلاش میکردند. دیدید که آقای همتی در وسط مناظرات یک پاکتی را تحت عنوان اسامی بدهکاران بانکی جلوی ایشان گذاشت. ایشان گفتند که شما چند سال رئیس بانک مرکزی بودهاید؛ چرا الان میخواهید اسامی بدهکاران را اعلام کنید.
آن نامه هنوز هم پیش من است. چون همکارشان بودم، من آن را بعد از اتمام مناظره برداشتم. گفتند شما سه سال رئیس بانک مرکزی بودید، اعلامش میکردید. ذهن خود را مرور کنید. چنین صحنهای در هیچ انتخاباتی رخ نداده است که نامزدی از پشت تریبون خودش حرکت کند و روی میز طرف مقابلش نامهای بگذارد. به لحاظ به هم ریختگی فضای مناظرات، میتوانست ایجاد چالش کند. ولی ایشان با آرامش با این مسائل برخورد میکردند و آن بزرگی خود را در عرصه مناظرات انتخاباتی نشان دادند. مخاطبینی که برنامهها را میدیدند، متوجه تفاوت فاحشی بین ایشان و باقی کاندیداها میشدند. ایشان هم توانست محبوبیت خود را حفظ کند و ۵۰ درصد در شرایط سخت کرونا رای دادند. این خیلی اتفاق مهمی بود. نزدیک ۵۰ درصد مشارکت داشتیم.
*البته حدود ۴۸ درصد بود.
سخت نگیرید
*با همین میشود رئیس جمهور جابجا کرد!
آنجا انتخابات ۱۸ میلیون بود و نفری که جریان رقیب حمایت میکرد، دو میلیون رای آورد. فاصله {کمی} نبود. معتقد بودیم که اگر در آن انتخابات شخصیتهای مطرح رد صلاحیت شده هم میآمدند، یک فاصله بسیار بالاتر رخ میداد. ایشان با رای ۲۳-۲۴ میلیونی با وجود همه تهدیدها رای میآوردند و مشارکت هم بیشتر میشد. ولی به هر حال تصمیمی بود که شورای نگهبان گرفت و به این مباحث نگاه نمیکند. بلکه چیزی که فکر میکنند درست است و تکلیفشان است را انجام میدهند. ولی ایشان هم تلاش خود را کردند.
*انتخابات که برگزار شد، به دولت رفتید. قرار بود رئیس دفتر شوید؟
نه من و نه هیچ کسی دیگر، با آیت الله رئیسی درباره جایگاهی صحبت نکرده بودیم. شاید تلقی این بود که چون در انتخابات نزدیک بودیم، این بحث هم باشد. حوزه فرهنگ و هنر از ابتدا به عنوان چشم اسفندیار جریان انقلابی مطرح میشد. متهم میکردند که جریان انقلابی اهل بگیر و ببند و انقباض است. با همه مشاورههایی که ایشان گرفتند، جمعبندی ایشان این بود که به دلیل اهمیتی که برایشان داشتم، من در این جایگاه باشم. خودم بیشتر دوست داشتم در یک جایگاه حاشیهای مانند مرکز بررسیهای استراتژیک قرار بگیرم که هم به رئیس جمهور نزدیک بود و هم مسئولیت اجرایی سنگینی نداشت. یا چون خیلی به ایشان دسترسی داشتیم، در جایگاهی باشم که ارتباطم حفظ شود. جمعبندیها که شد، ایشان یک روز من را صدا کردند که جمعبندی روی شما است و من هم هنوز جمعبندی نکردهام. ایشان همین ذهنیت را نسبت به من داشتند. گفتند که به هر حال برنامهای بنویسید. یکی دو هفته بعد هم صدایم زدند و شاید جزو اولین نفراتی بودم که از نظر ایشان، حضور من در لیست معرفی به مجلس قطعی بود. من هم سالها در حوزههای رسانهای و حوزه نشر و دانشگاه فعال بودم و طبیعتا نزدیکترین حوزه به من در دولت، وزارتخانههای ارشاد و کشور بود که نظر ایشان وزارت ارشاد بود.
*شما تا آخر اردیبهشت ۱۴۰۳ در دولت بودید. در روز حادثه جلسه هیئت دولت بودید یا همراه ایشان؟
شب قبل از حادثه جلسه شورای عالی فضای مجازی و پایان نمایشگاه کتاب بود. ایشان به خاطر برگزاری نمایشگاه، خیلی به ما ابراز لطف کردند. آن شب هم توفیق نشد که مانند گذشته، در نماز مغرب خدمت ایشان بروم و یا در دعاهای توسلی که ایشان به صورت خصوصی در سه شنبهها داشتند، شرکت کنم. شاید یکی دو نفر غیر از خانواده و محافظین ایشان شرکت میکردند و من پای ثابت آن بودم. اغلب شوراهای عالی انقلاب فرهنگی و مجازی، در ساعات منتهی به غروب برگزار میشد و من هم به نماز و دعا میرفتم و بعد محل را ترک میکردم. انسی که با ایشان داشتیم و لطفی که ایشان داشت، باید روزانه فرصتی پیش میآمد که ایشان را ببینیم و گفتگویی کنیم. بعد از جلسات شورایعالی، در همان نمازخانه مینشستیم و در مورد موضوعاتی که در جلسه مطرح شده بود، باهم صحبت میکردیم و از من نظر میگرفتند یا اگر من نظری داشتم بیان میکردم. اگر ایشان موضعی داشتند هم منتقل میکردند. به دلیل انسی بود که از سابق داشتیم. اما آن روز نشد. فردایش میدانستم که قرار است به مرز بروند. در جلسهای که در ازبکستان با آقای علی اف بود، حضور داشتم. قرار بود سد قیز قلعهسی را افتتاح کنند و قرار شد حاج آقا و آقای علی اف باهم حضور پیدا کنند.
ساعت ۱۰-۱۱ به دوستان دفتر هم زنگ زدم و پرسیدم کجا هستند. گفتند هنوز در محل سد هستیم. خودم تصور میکردم که ایشان به جلسه دولت خواهند رسید. در جلسه دولت قبل از ورود به دستور، وزرا گزارشی از مهم ترین مسائل ارائه میدادند. به آقای احمدوند که معاون فرهنگی بود تماس گرفتم و از ایشان خواستم تا آخرین آمار نمایشگاه را بدهند تا در جلسه دولت ارائه شود. رئیس کمیسیون فرهنگی دولت بودم و آن روز هم جلسه داشتیم. یک ربع الی بیست دقیقه قبل از جلسه دولت تمام کردم که در دولت، گزارشها را تنظیم کنم تا وقتی آقای رئیس جمهور آمدند به ایشان گزارش دهم. چند دقیقه قبل از این، به آقای بهادری – دبیر دولت – گفتم که وقتی برای من بگذار تا به ایشان گزارش دهم. دیدم ایشان خیلی سرحال نیست. گیج بودند. چون روابط دوستانهای داشتیم، گفتم چه شده است؟ به هم ریختهاید؟ مشکلی پیش آمده است؟ گفت فعلا به کسی نگویید. انگار بالگرد حاج آقا گم شده است. حدود ساعت ۱۴:۴۰ دقیقه بود. انقدر برای من این داستان ناباورانه بود، همان جا کارتابل را روی میز دولت گذاشتم و با اضطراب بیرون آمدم. گوشی خود را برداشتم و به آقای سید مهدی موسوی تماس گرفتم. دیدم تلفنش در دسترس نیست. با نگرانی از حیاط دولت دویدم و به داخل ساختمان سفید رفتم که محل اقامت آقای رئیس جمهور و جلساتشان است رفتم. دیدم آقای اسدی که جانشین بود هستند. از ایشان پرسیدم. گفتند که میخواهیم با آقای نیلی به تبریز برویم. گفتم با شما خواهم آمد. سه نفری به فرودگاه رفتیم و یک هواپیمای فالکون ۷-۸ نفره آماده شده بود که بیشتر یک هواپیمای درمانی بود و پزشک ریاست جمهوری در آن بود. ما هم سوار شدیم و قبل از ساعت ۱۵:۳۰ پریدیم. بلافاصله به ورزقان و مجتمع مس رفتیم.
*آقای رئیسی گوشی همراه نداشتند؟
گوشی داشتند. ولی شاید در سفرهایشان همراهشان نبود. حداقل یادم نمیآید گوشی دیده باشم. شب در خانه گوشی داشتند که با آن فضاهای مجازی را رصد میکردند. ولی خودشان در طول روز گوشی همراه نداشتند. تصور ما این بود که فرود سخت داشتهاند. چون آقای آلهاشم به تلفن پاسخ میدادند و ما فکر میکردیم بقیه افراد همان طرف افتادهاند و دست و پایی شکسته باشد. در همین حد تصور میکردیم. چند وقت پیش هم برای همکارمان آقای سجادی یک سانحه هلیکوپتر رخ داده بود و آقای احمدی – یکی از همراهان – به شهادت رسیده بود و بقیه مصدومیتهایی داشتند. در ذهن ما چنین چیزی بود که حداکثر، اتفاقی با کمترین مشکل افتاده باشد. هرچقدر جلوتر رفت، خیلی سخت بود. آن شب را در آن جا با نگرانی به صبح رساندیم. حدود ساعت ۴ صبح نماز را خواندیم، گوشی من پر از پیام بود که میپرسیدند چه خبر شده است؟ جمله ای را در فضای مجازی منتشر کردم که «نماز صبح را هم خواندیم و در سونگون منتظریم این بار خداوند، ابراهیم را از میان کوهستان به ما برگرداند». نشان میداد که هنوز خبری نیست. تا همان اول طلوع آفتاب که مقداری مه فرو نشست، دوستان ما نقطه را شناسایی کردند و متوجه شدیم که هیچ کدام از عزیزان ما حیات ندارند و به شهادت رسیده اند. ساعات خیلی سخت و نفسگیری بود.
*اینجا سوالاتی پیش میآید که شما نزدیک به ساعت ۱۵ متوجه شدید. فکر کنم ۱۳:۴۰ هلیکوپتر مفقود شده است. اعضای هیئت دولت نباید سانحه هلیکوپتر رئیس جمهور را زودتر متوجه شوند؟
ما جلسه کمیسیون فرهنگی داشتیم. آقای مخبر از مشهد برای بازدید سیل رفته بود و در راه آمدن به دولت بود. ایشان نزدیک به ساعت ۱۵ به دولت رسید. انقدر این مسئله در بهت بود که حتی دوستان خودمان وقتی هلیکوپترها نشستند و شروع به جستجو کردند و دیدند خبری نیست و شروع به تلفن کردند، همان حدود ۲ و نیم عصر شد. اینقدر این مسئله به شدت ناگهانی بود. آن افراد میگفتند سابقه داشته است که زمانی هلیکوپتر رئیس جمهور دیر میرسید، یا حاج آقا میگفتند فلانجا را هم ببینیم که در برنامه نبود. ممکن بود جایی بروند و تاخیری شود. در همین حساب و کتابها بودند. در ذهنشان چنین اتفاقی نبود. چون نه انفجاری صورت گرفته بود و نه فضای پایین قابل رویت بود. دیدند هلیکوپتر نیست و ممکن است چرخش تا نشستن هلیکوپتر ۲۰ دقیقه طول کشیده باشد. شاید جزییات را دقیق نگوییم. ولی همین حدود بود. ما هم تا ۱۴:۴۵ دقیقه جلسه کمیسیون بودیم و وقتی بیرون آمدیم متوجه شدیم.
*انتقادی هم از نحوه جستجو وجود دارد که آیا هلیکوپتر جیپیاس نداشته است؟ یا از گوشیها نمیتوانستند نقطه زنی کنند؟
به ساختار فنی هلی کوپتر آشنایی ندارم. ولی همین نقطهزنی هم توسط آنتنهای ارتباطی رخ داد. محدوده ۱۳ کیلومتری را مشخص کرده بودند. آن منطقه هم کوهستانی و صعب العبور بود و مانند منطقه شهری نیست که هر صد متر یک آنتن تقویت امواج بگذارند. از قضا در همان محدوده هم شناسایی کرده بودند. ولی در آن محدوده درههای عمیقی وجود داشت و کوهستانی و صعب العبور هم بود. مه و سرمای زیر ۶ درجه وجود داشت که کار را سخت میکرد. هرچقدر هم به غروب نزدیک میشد کار سختتر میشد. اگر امروز برای حادثهای صحبت کنیم که یک سال پیش رخ داده است، شاید راه حلهایی به ذهن افراد برسد. ولی درک آن شرایط و اتفاقاتی که رخ داده است، به این راحتی نیست که بتوان در موردش یک جمع بندی {منسجم} کرد. بعد از آن رخداد، اگرهایی مطرح میشود. ولی واقعیت این است که در آن صحنه، هر مجموعه با هر توانی که داشت {تلاش خود را کرد}. سپاه با همه نیروهایی که داشت، آقای سلامی و آقای پاکپور آمدند و تمام نیروهایی که میشد را بسیج کردند.
*برخی از همکاران شما در دولت میگفتند که تماس برقرار شده است و با حاضران در هلیکوپتر صحبت کردهایم. مشخصا به نیمه شب اشاره میکردند.
شاید مرحوم شهید آلهاشم به دهها تلفن پاسخ داده بودند. تلفن کاپیتان امیر مصطفوی کنار ایشان افتاده بود. ایشان هم جواب میدادند. تا نزدیک ساعت ۶ عصر به تلفنها پاسخ میدادند. ولی تصور این بود که شارژ گوشیها به اتمام رسیده است که پاسخگو نیستند. وقتی کسی در این شرایط پاسخ میدهد، این احتمال را قویتر میکرد که از این هشت نفر، سه چهار نفر در همین شرایط باشند و دسترسی به تلفن ندارند و یا گوشی هایشان کنارشان نیافتاده است.
*شما با آقای آل هاشم صحبت کردید؟
خیر – ولی آقای اسماعیلی و آقای محرابیان و آقای مجاهد و خانواده شهید مصطفوی، از آن جایی که گوشی ایشان کنارش بود همگی دهها بار صحبت کرده بودند. الان صدا و صحبت و مکالمههایشان وجود دارد و در فیلمهای مستند، بخشی را به نمایش گذاشته و در روزهایی که از مستندات آن روز را رونمایی کردهایم، به نمایش خواهند گذاشت. دوستان من مانند آقای منصوری که اظهار نظر میکردند، گزارش چیزی را ارائه میدادند که رخ داده بود. این که فرود سخت رخ داده است یا تماس گرفته شده است و خیلی امیدوار هستیم، همه ما امیدوار بودیم.
*چند ساعت قبل از این که قطعی اعلام شود، آقای منصوری در تلویزیون گفتند که امیدوار هستیم.
هرچه جلو تر میرفت، این امیدواری برای من {کمتر میشد}. میگفتم اگر حتی یک فرد سالم و بدون مشکل جسمی در این شرایط آب و هوایی بیفتد، احتمال این که دچار مشکل حاد شود زیاد است. هرچه زمان میگذشت این تقویت میشد. ولی در ساعات اولیه و تا ۱۱ شب تصور این بود که اگر بتوانیم محل سقوط بالگرد را شناسایی کنیم، مشکلی نخواهیم داشت. ممکن است برخی از آنها دچار مشکل جسمی شدهاند. کسی نمیخواست فکر کند که اتفاق بدی رخ داده است. شواهد هم همین امیدواری را تقویت میکرد.
*چطور به صحنه رسیدید؟
صبح به همراه دوستانی که باهم بودیم، آقای مجاهد و آقای صراطی – رئیس حراست ریاست جمهوری – و راننده و یکی از دوستان همراه، با یک ماشین به محدودهای که خبر داده بودند رفتیم. مرتب گزارش میدادند. لحظهای که شناسایی شدند، بالای درهای بودیم که افتاده بودند. یکی از همراهان من فیلمی از آن لحظه تهیه کرده است که آقای صراطی به زبان ترکی صحبت میکند و تکرار میکند که از حاج آقا چه خبر؟ میگویند شناسایی شده و شهید شدهاند. بلافاصله دوستانی که آنجا بودند، آدرس دادند. دره با شیب بسیار تند بود. ولی بچهها خودشان را رساندند. هلیکوپتر به پایین افتاده بود. در آن شرایط به دلیل وجود مه تصوری نداشتیم. ولی دوستانی که ارتباط میگرفتند، مشخص بود که ته دره قرار گرفتهاند. پیکرهای شهدا شناسایی شد و پیکر شهید رئیسی که به لحاظ آتش هلیکوپتر بعد از سقوط، بیشترین سوختگی را داشت {شناسایی کردند}. هلی کوپتر منفجر نشده بود. ولی در برخوردی که شروع کرده بود، آتش در کنار ایشان قرار گرفته بود و جسم مبارک ایشان بیشترین آسیب را دیده بود و به راحتی قابل شناسایی نبود. بقیه شهدا بدون مشکل شناسایی شدند و برخی به دلیل فاصلهای که داشتند، ضربات ناشی از برخورد به زمین را داشتند و اجساد پاکشان کاملا سالم بود و سرشان دچار خونریزی شده بود. ولی ایشان سوختگی زیادی داشتند. آقای نیلی – دامادشان - از همان انگشتری که حضرت آقا به حاج آقا هدیه داده بودند، ایشان را شناسایی کردند. ایشان کسی بود که شناسایی را انجام داد.
*شما به خانواده ایشان خبر دادید؟
خیر – ما هم مانند مصیبتزدهها بودیم و این که به کسی چیزی بگوییم را در سر نداشتیم. بعد از آن، ما را از منطقه خارج کردند و طبیعتا خبر شهادت ایشان هم بلافاصله و با کمترین فاصله اعلام رسمی شد. خانواده شهید هم به تبریز آمده بودند ولی به محل حادثه نیامدند. اما اطلاعات داده شد و این یک اتفاق بسیار تلخ و باورنکردنی بود. فکر میکنم با گذشت یک سال از این اتفاقات، هنوز از شوک حاصل از این اتفاق خارج نشدهایم.
*برخی اعضای دفتر ریاست جمهوری وقت، در مصاحبه اخیر خود گفته بودند که هنوز در ماجرای سقوط، ابهام داریم. این ابهام در کجاست؟
در موضوع سقوط بالگرد، دو بحث داریم. یکی این است که آیا تمام ابعاد آن کاملا روشن شده است؟ ممکن است هنوز برای دوستانی که این موضوع را از نزدیک دنبال کردهاند، ابهاماتی وجود دارد. ولی در عین حال همه ما به گزارشات رسمی نهادهای حاکمیتی اعتماد کامل داریم. از جمله در همین اطلاعات اخیری که ستاد کل هم داده بود، اشاره شده بود که «تا کنون» شواهدی نیافتهایم که علتی خارج از علت فعلی داشته باشد.
*ولی ابراز ابهام، آن هم از طرف کسی که در دولت بوده است...
مصاحبه ایشان را دقیق نخواندهام. ولی ایشان دوست نزدیک ما است و از نزدیک مراوده داریم. ایشان هم همین نگاه من را دارند. ممکن است زمانی در مصاحبهها جملههایی پس و پیش گفته باشند. میخواهم بگویم نسبت به این که چه اتفاقی رخ داده است، هم گمانهزنی وجود دارد. ولی نه من و نه دوستان و حتی خانواده شهید، شاهد یا مدرک و دلیلی دال بر اینکه اتفاقی غیر از چیزی که اعلام شده رخ داده باشد نداریم. به طور مثال انفجار ۸ شهریور سال ۶۰ رخ داده است و بعد از ۴۴ سال، هنوز برخی در مورد آن با ابهام صحبت میکنند. ولی نظام و ارکان متولی یک گزارش رسمی ارائه میدهند. بالاخره طبیعت این اتفاقات همین است. چون حادثه بسیار بزرگی است، ممکن است برای برخی ابهام وجود داشته باشد و برخی از گزارشات قانع نشده باشند. این هم طبیعی است و نباید خیلی حساسیت داشت که کسی حتی حق ایجاد سوال هم نداشته باشد. اتفاقی به این مهمی بوده است چنین شخصیت بزرگ و همراهان بزرگی را از دست دادهایم. طبیعی است که همه با حساسیت و وسواس، آن را دنبال کنند. ولی همه دوستان آقای رئیس جمهور به گزارشات نهادهای رسمی اتکال و اعتماد دارند. هر آن چه که جمعبندی و اعلام شود، چه از ابعاد قضایی و چه از ابعاد فنی، این اعتماد کامل را به این گزارشات داریم.
*بعد از شهادت ایشان و انتخابات ریاست جمهوری، در دولت و کابینه، انگار جنبشی برای ثبتنام ریاست جمهوری رخ داده بود و خیلی از اعضای دولت از جمله خود شما، غالبا هم با شعار ادامه راه رئیسی ثبت نام کردید. آیا این هماهنگ شده بود؟ یا هرکسی اجتهاد شخصی خود را داشت؟
این را از شما میپرسم. از زمان شهادت شهید رئیسی تا اتمام مهلت ثبت نام، دو هفته بود. ۱۴ خرداد آخرین روز ثبت نام بود. خبر شهادت آقای رئیسی ۳۱ اردیبهشت اعلام شد. آیا فرصتی بود؟ ممکن است نقصی در قانون اساسی ما باشد که ظرف ۵۰ روز رئیس جمهور را {انتخاب کنند}. قوانین کشورهای دیگر را ببینید. در برخی پیش بینی شده است که اگر اتفاقی برای رئیس جمهور بیافتد، معاون اول او دوره را به اتمام میرساند و در شرایط با ثباتتری، کشور وارد انتخابات میشود. قانون اساسی ما در دورهای که تصویب شده است پیشبینی کرده است که ظرف ۵۰ روز حتما باید رئیس جمهور انتخاب شود. ما دو دور انتخابات ریاست جمهوری را با حداکثر ۴۵ روز فاصله از شهادت رئیس جمهور مستقر برگزار کردیم. از این حیث که جمهوری اسلامی آنقدر قوی و پویا است که میتواند چنین اتفاقاتی را پشت سر بگذارد، قابل ستایش است. ولی این قدر عجله {چرا؟}. به هر حال در قانون اساسی بود و جمهوری اسلامی هم مر قانون را اجرا کرد. ولی اگر من به عنوان یک معلم حقوق اساسی دانشگاه تهران بخواهم نظر دهم، به نظرم حتما باید این مسائل در زمان خود اصلاح شود. شاید آن زمان اگر ما آرامش لازم را داشتیم، باید همان زمان این موضوع را در مجمع تشخیص بررسی میکردند و زمانی میدادند. یا مثلا آقای دکتر مخبر که یک شخصیت مورد اقبال و اجماع همه جریانات سیاسی بود، دولت را ادامه دهند و شش ماه الی یک سال بعد ، انتخابات هم برگزار شود. ولی باید انجام میشد.
میخواهم بگویم فرصتی برای نظرخواهی و مشورت نبود. یک هفته بعد از آن، درگیر مراسم تدفین و تشییع و تهران و قم و بیرجند و مشهد بودیم. بعد که ثبت نامها شروع شد، در دولت همگی اجماع داشتیم که آقای دکتر مخبر کاندیدا شوند. اگر ایشان میآمد، هیچ کس در دولت کاندیدا نمیشد. من بارها از ایشان خواهش کردم. ایشان حرف مومنانهای میزدند که الان کشور در این شرایط است. اگر من کاندیدای ریاست جمهوری شوم، چه کسی کشور را اداره کند. حرف درستی بود. جمع بندی ایشان این بود که تکلیفشان این است که این دوره گذار را ادامه دهند. فکر میکنم علت این محبتی که امروز مردم و عموم جامعه به شخص آقای دکتر مخبر دارند، همین است که کسی که در معرض چنین کاری بود و اگر حضور پیدا میکرد، شاید با شرایط راحتتری میتوانست انتخابات را به نفع خود به پایان برساند، حاضر به ورود به انتخابات نشد، چرا که مسئله اول کشور را اداره کشور در این شرایط سخت میدانست که آقا طبق قانون اساسی به ایشان محول کرد. در جمعهایی صحبت شده بود که چه کسی کاندیدا شود. ایشان یک جمع ۴-۵ نفره را معرفی کرده بود و بررسی کرده بودند. به ایشان اصرار شده بود یا افرادی خارج از دولت بررسی شدند. یک شب شنبه همین جمع و شاید ۱۰-۱۲ نفر از اعضای دولت و افراد نزدیک به دولت به خدمت ایشان رفتیم. از مغرب گذشته بود. گزارش دادیم. آخر سر ایشان گفت که نمیآیم. شما روی چه کسی نظر دارید؟ گفتند به آقای اسماعیلی نظر داریم که پیشنهاد نمیکنند. ایشان هم به من گفتند که خواهش میکنم اول صبح فردا ثبت نام کنید. من هم اولین نفری بودم که از دولت ثبت نام کردم.
بقیه دوستان احتمالا منتظر بودند که ببیند آقای مخبر میآیند یا نمیآیند. آخرین نفراتی که عصر دوشنبه ثبت نام کردند، بقیه دوستان بودند. ولی من به دلیل دستوری که ایشان به عنوان رئیس دولت داده بودند {شرکت کردم}.. ایشان گفتند حالا که جمع بندی دوستان است فردا اول وقت ثبت نام کنید. بعد از آن هم که احساس میشد ممکن است شورای نگهبان تردید داشته باشد، چون دورههای چهار ساله وزارت مد نظر بود و ما سه سال وزیر بودیم یا بحثهای دیگری که مطرح میشد، دیدید که نزدیک به ۱۷ نفر از اعضای دولت، نامهای به شورای نگهبان زدند و به زعم خودشان، شهادت دادند که میتوانم این مسئولیت را ادامه دهم. این که دوستان دیگر با چه جمعبندی به آن رسیده بودند، خیلی در منظر تصمیمگیری آنها نبودهام. به هر حال شورای نگهبان در زمانی که تصمیم خود را اعلام کرد، من اولین نفری شدم که با دقایقی فاصله بیانیهام آماده شده بود. موضوع برای من قطعی بود که این یک تکلیف متوجه ما بوده است و شورای نگهبان این تشخیص را داده است که وارد عرصه نشویم. هم از همه دوستان تشکر کردم و هم بیان کردم که شبیهترین فردی که میتواند راه آقای رئیسی را ادامه دهد را انتخاب کنند.
*چه کسی بود؟
به مردم واگذار کردم. چون بلافاصله آقای مخبر حکمی زدند که مسئول برگزاری مراسم اربعین آقای رئیسی شدم. به همین خاطر، شبی که چهلم ایشان را برگزار کردیم، شب انتخابات مرحله اول بود. چون همین دو کاندیدای محترم ارزشی ما درگیر بحثهای ائتلافی شده بودند، فرصت نکردند در مراسم چهلم آقای رئیسی شرکت کنند. آقای دکتر پزشکیان آمدند و یک ساعت نشستند. ولی بقیه درگیر مباحث ائتلاف بودند. ما هم فارغ از مسائل انتخابات شده بودیم. یک رای داشتم و رای خود را در دو مرحله دادم. ولی درگیر بودیم.
*خیلیها که میخواهند بخشی از آن ۱۸ میلیون رای آقای رئیسی در سال ۱۴۰۰ را تصاحب کنند، شعارشان این بود که من ادامه راه رئیسی هستم. در انتخابات دو سه نفر بودند که به هم میگفتند که اگر ادامه راه رئیسی بودی، آن زمان که از شما کمک میخواست میآمدی. این را میتوان مصادره کردن نامید؟
چیزی که روشن بود، این بود که کسی از نزدیکان آیت الله شهید ما در انتخابات تایید نشده بود. آقای مرتضوی یا بنده یا آقای بذرپاش، مورد تایید قرار نگرفته بودند. آقای دکتر قاضی زاده عزیز ما، در سال ۱۴۰۰ مقابل حاج آقا کاندیدا بود و تا آخر هم ایستاد. آقای دکتر زاکانی همان زمان شهردار تهران بودند و عضو رسمی دولت نبودند. آقای دکتر قاضی زاده به خوبی از مباحث مربوط به دولت در آن جا حمایت و جانب داری میکرد و در انتها برای کمک به این بحث انصراف دادند تا در جبهه انقلاب، ائتلاف صورت بگیرد. انصراف ایشان و آقای زاکانی با همین نیت صورت گرفت، ولی این موضوع انجام نشد. نه من و نه هیچ کدام از اعضای خانواده شهید رئیسی هم درگیر بحثهای انتخابات نبودیم. بیشتر عزادار حاج آقا بودیم و من مسئول برگزاری مراسم اربعین ایشان در تهران و شهرها بودم. تمام ذهن ما منعطف و معطوف به این مسئله بود. ولی انتخابات هم جریان خود را داشت. از قضا در نظرسنجیهای انتخاباتی، ۵۰ درصد کسانی که به آقای پزشکیان رای داده بودند، در انتخابات ۱۴۰۰ به آقای رئیسی رای داده بودند. مردم یک تمایز گفتمانی آن چنانی بین آقای دکتر پزشکیان با دولت آقای رئیسی به این معنا ندیده بودند و در عامه مردم پدید نیامده بود. ایشان در مرحله اول انتخاباتی نفر اول شد که مشارکت زیر ۴۰ درصد بود. این عدد یعنی تعداد کسانی که خیلی پای کار نظام هستند. وقتی در آن جا این رای را آورد نشان میداد که بیش از ۵۰ درصد کسانی که در دوره قبل به آقای رئیسی رای داده بودند، این جمع بندی را داشتند که به آقای پزشکیان رای دهند. کسی نتوانسته بود به عنوان نمایندگی جریان گفتمانی آقای رئیسی به عنوان یک کاندیدای منحصربه فرد شناخته شود. در کشور ما هم همیشه همین است. هیچ وقت منتقل نمیشود. این طور نبود که اگر بنده هم از طرف دولت آقای رئیسی حاضر میشدم، ۱۸ میلیون نفر بی کم و کاست به این فرد رای دهند. مردم انتخاب میکنند و در هر دوره ای یک نفر را {انتخاب میکنند.}. همانطور که انتخاب آقای رئیسی، گروهی و شخصی نبود. چه زمانی سابقه داشته است که در انتخاباتی یک نفر ۴۰ درصد آرای انتخابات با مشارکت ۷۵ درصدی را به دست بیاورد؟ کسی که تا دو ماه پیش به عنوان شخصی نبود که همه مردم او را بشناسند. این از ویژگیهای شخصی ایشان بود.
*هنوز هم عده ای میگویند که مردم به آنها میگویند بوی رئیسی را میدهید و یا مانند رئیسی هستید. مشخصا آقای جلیلی را میگویم که چند وقت پیش چنین توییتی زده بودند.
آقای دکتر جلیلی یک شخصیت انقلابی و اصولگرا و با تقوا است که ایشان را با این صفات میشناسیم. به لحاظ شخصی و فردی، شاید ایشان جزو رجال معدودی در جمهوری اسلامی هستند که رفتار و منش ایشان در حوزههای انتخاباتی، اکثرا بر مبنای تشخیص و تکلیف دینی ایشان است. این که ایشان چنین فرمایشی داشتهاند، طبیعتا رئیس ستاد ایشان یکی از دوستان نزدیک دولت بود. مثلا آقای منصوری این جمع بندی را داشتند که آقای جلیلی اصلح است و از دولت مرخصی گرفتند و در انتخابات رفتند.
*خیلی هم پرحاشیه شد. یک مقام دولت {به ستاد یک کاندیدا رفته بودند}
مرخصی گرفتند و عرفی هم بود. یادم است انتخابات سال ۹۶ از مسئولین درجه یک ریاست جمهوری، مانند آقای شریعتمداری که مسئولیت دولتی داشت، مسئول ستاد آقای روحانی هم بود. خود آقای جهانگیری با همه یال و کوپال به همراه تمام دولت وارد انتخابات شده بودند. آقای منصوری هم روی احساس تکلیف شخصی مرخصی گرفتند و ایشان هم یکی از بهترین رفقای گفتمانی ما هستند. بر اساس تکلیف خود عمل کردند. من تکلیف خود را در این دانستم که به تجلیل و تعظیم و تکریم از آیت الله شهید کمک کنم. با آمدن آقای منصوری به ستاد آقای جلیلی، بخش مهمی از آرایی که به آقای جلیلی داده شد با همین نگاه بود که شخص قابل توجهی مانند مهندس منصوری که معاون اجرایی رئیس جمهور و رئیس نهاد بودند و سالها در کسوت همراهی آقای رئیس جمهور از آستان قدس بودند. این قابل انکار نیست. همه دوستان آیت الله رئیسی بلافاصله بعد از انتخابات فشردهای که بود، نسبت به تحویل دولت به آقای رئیس جمهور به شکل مطلوب اقدام کردیم. من و دوستانم جلسات صمیمی با آقای رئیس جمهور منتخب داشتیم و آقای دکتر پزشکیان به لحاظ شخصی با ما که وزیر بودیم و ایشان نماینده مجلس بودند، آشنا و رفیق بودیم و ایشان را به لحاظ خصوصیتهای شخصی، یک شخص کاملا مومن و متدین و مردم دار و ساده زیست دیده بودیم. این از امتیازات آقای دکتر پزشکیان است. دوستان ما هر کدام تا آخرین لحظهای که در مسئولیت بودند، همانطور که انگار دولت سیزدهم باشد، با آقای پزشکیان همکاری کردند تا دولت جدید مستقر شد. در این مدت قریب به یک سال، همه ما آرزو داریم و از خداوند میخواهیم که دولت آقای پزشکیان و شخص ایشان بتواند به خوبی حامل بار سنگینی باشند که بر عهده دارند و به اهداف نظام و اهداف اعلامی ایشان در حوزههای مختلف دست پیدا کنند.