هشت تُن آب بر روی شعله‌های آتش بندرعباس ریختند، آنچه از اجساد مانده بود هم رفت!/ خانواده‌ قربانیان بی پناه مانده‌اند/ کودکان قربانی دومینوی رنج

رکنا یکشنبه 21 اردیبهشت 1404 - 08:42
رکنا، فاجعه بندرعباس فقط کارخانه‌ای را نسوزاند؛ روان صدها خانواده را خاکستر کرد. مادرانی که هنوز مرگ فرزندانشان را باور نکرده‌اند، کودکانی که زبان از ترس بسته‌اند، و زنانی که نان‌آور زندگی‌شان را گم کرده‌اند بی‌آنکه حتی بدانند چگونه باید دنبال حق‌شان بروند. قانون برایشان واژه‌ای گنگ است و دیه، رؤیایی دور از دسترس.
هشت تُن آب بر روی شعله‌های آتش بندرعباس ریختند، آنچه از اجساد مانده بود هم رفت!/ خانواده‌ قربانیان بی پناه مانده‌اند/ کودکان قربانی دومینوی رنج

به گزارش خبرنگار اجتماعی رکنا،  در ششم اردیبهشت سال ۱۴۰۴، بندرعباس دیگر آن بندر آرام و آشنا نبود. صدایی مهیب، انفجاری عظیم، و آتشی که با خود دود، خاکستر و مرگ به همراه آورد، در یک لحظه، آرامش شهر را به کابوسی مهیب تبدیل کرد. آسمان، نه از تاریکی شب، بلکه از دود غلیظی که همچنان پس از دو هفته از ذهن مردم پاک نشده، تیره شد. زبانه‌های آتش تا جزیره قشم قابل مشاهده بود و لرزش ناشی از انفجار تا عمق جان ایرانیان نفوذ کرد. بندرعباس لرزید؛ نه تنها از شدت انفجار، بلکه از اندوه، فاجعه و احساس بی‌پناهی.

بر اساس آمارهای رسمی، ده‌ها نفر در این انفجار جان باخته و بیش از هزار نفر مجروح شدند. اما این ارقام، تنها عدد نیستند؛ هر یک از آن‌ها به‌معنای پدری از دست‌رفته، کارگری جان‌باخته و نان‌آوری غایب است. هر عدد، روایت خانواده‌ای‌ست که شب‌های آینده‌شان دیگر هرگز مانند گذشته نخواهد بود.

این فاجعه تنها حریقی نبود که کانتینرها و کالاها را به آتش کشید و سرمایه‌ها را به خاکستر بدل کرد، بلکه شعله‌ای بود که زندگی بسیاری را از ریشه سوزاند. موج انفجار، موجی از فقر، بیکاری و بی‌پناهی به راه انداخت.

مفقودشدگانی که «نیستند» اما هنوز زنده‌اند

دو هفته از حادثه گذشته و بنا بر اعلام رسمی، ۱۱ نفر از کارگران همچنان مفقود هستند. اما واقعیت، فراتر از این عدد است. سارا قاسمی، فعال اجتماعی در بندرعباس، در گفت‌وگو با خبرنگار اجتماعی رکنا می‌گوید: «شخصاً سه نفر از خانواده‌های این مفقودشدگان را می‌شناسم. دیگران را نه. اما نکته روشن این است که این کارگران دیگر در قید حیات نیستند. دولت نیز به خانواده‌ها اعلام کرده که فوت شده‌اند. با این حال، مشکل آن‌جاست که هیچ مدرک، جسد یا نشانه‌ای برای اثبات این مرگ‌ها وجود ندارد. حتی استخوانی هم نیافته‌اند.»

او ادامه می‌دهد: «گفته می‌شود برای مهار آتش، حدود هشت تُن آب در محل انفجار ریخته شده‌ است. آنجا کانال‌هایی وجود دارد که هرگونه باقی‌مانده‌ای از اجساد را با خود برده‌اند. تیم‌های تفحص همچنان مشغول جست‌وجو هستند، اما تاکنون چیزی نیافته‌اند.»

در چنین وضعیتی، بسیاری از خانواده‌ها قادر به پذیرش مرگ عزیزان خود نیستند. برخی هنوز مراسم ترحیم برگزار نکرده‌اند؛ از جمله خانواده حسن رنجبر که همسرش همچنان زندگی عادی را ادامه می‌دهد، چرا که مرگ او را نپذیرفته است. خانواده راقدان نیز همچنان در شوک و خشم به‌سر می‌برند. خواهر یکی از مفقودان که از ایلام به بندرعباس آمده، می‌گوید: «دو برادرم در جنگ شهید شده‌اند و حالا سومین برادرم نیز در این حادثه ناپدید شده. نه در بیمارستان‌های بندر اثری از او هست و نه در شیراز. تنها چیزی که گفته‌اند این است که باید برای گرفتن گواهی فوت مراجعه کنم.»

فاجعه‌ای که اسناد رسمی را برنمی‌تابد

در حالی‌که آمار رسمی از ۱۱ نفر مفقود خبر می‌دهد، مشاهدات میدانی از ابعاد گسترده‌تری حکایت دارد. سارا قاسمی در ادامه می‌افزاید: «خانم محمدزاده، یکی از بستگان مفقودان، امروز به دادگاه مراجعه کرده بود. می‌گفت حدود ۳۰ تا ۴۰ خانواده به‌دنبال جنازه عزیزانشان آمده بودند. این یعنی شمار واقعی مفقودان می‌تواند بیشتر باشد. بسیاری از این افراد فاقد شناسنامه و مدارک هویتی‌اند و عمدتاً از بلوچستان آمده و به‌صورت غیررسمی در این بندر کار می‌کرده‌اند. نه قراردادی داشته‌اند، نه بیمه‌ای و نه حتی اسمی که ثبت شده باشد. کسی پیگیر وضعیت آن‌ها نیست.»

بی‌هویتی حقوقی این افراد سبب شده مرگ آنان نیز بدون اثر و سند باقی بماند.

خانه‌هایی که دیگر خانه نیستند

در میان خانواده‌های داغ‌دار، فقر چنان عمیق و گسترده است که تنها روایت آن لرزه بر دل انسان می‌اندازد. سارا قاسمی می‌گوید: «یکی از خانواده‌ها اهل زاهدان بودند؛ پسرشان که از دست رفت  حیات‌الله نام داشت . این خانواده حال در خانه ای زندگی می کنند که بیشتر شبیه زاغه است.مادر سالخورده، همسر جوان و خواهری معلول که به‌رغم سی سال سن، آن‌قدر نحیف است که کودک به نظر می‌رسد. خانه‌شان در حال فروپاشی است و فقر از دیوارهای آن می‌بارد. حیات‌الله نان‌آور این خانواده بود و اکنون دیگر نیست.»

او ادامه می‌دهد: «این خانواده‌ها عمدتاً بی‌سوادند. یکی از خیرین متنی حقوقی برای مطالبه دیه در اختیارشان گذاشته بود، اما کسی قادر به خواندن آن نبود. نه مادر، نه همسر او سواد کافی داشتند. حتی نمی‌دانند از کجا باید شروع کنند. من با گروهی از وکلا صحبت کرده‌ام تا به آن‌ها کمک کنند.»

کودکانی که قربانی دومینویی از رنج شده‌اند

فاجعه،تنها به کشته‌شدگان محدود نمی‌شود؛ بازماندگان نیز قربانی‌اند. از جمله دلخراش‌ترین موارد، دختربچه پنج‌ساله‌ای است که از زمان حادثه، پدر آسیب‌دیده‌اش را ترک نکرده است. پدر از ناحیه سر و دست به شدت آسیب دیده و دستانش در پانسمان است. کودک از ترس، بازوی خود را به بازوی پدر چسبانده و حتی دیگر به مدرسه نمی‌رود. شوک روانی، او را از درون متلاشی کرده است. کودک دو ساله‌ی دیگری نیز به‌دلیل ناپدید شدن پدرش، دچار لکنت زبان شده و تقریباً توانایی صحبت را از دست داده است.

سارا می‌گوید: «روان‌درمانگران بسیاری برای کمک اعلام آمادگی کرده‌اند، اما مشکل آنجاست که خانواده‌های داغ‌دار به دنبال روانشناس نمی‌گردند. کسی که سوگوار است، در اینستاگرام به‌دنبال خدمات روان‌شناسی نمی‌رود. لازم است روان‌شناس‌ها به درِ خانه‌شان بروند.»

در این میان، دولت تنها در صورتی گواهی فوت صادر می‌کند که خانواده‌ها امضای پذیرش مرگ را ارائه دهند. اما بسیاری از خانواده‌ها حاضر به امضا نیستند. یکی از مادران گفته است: «تا چیزی از عزیزم پیدا نشود، مرگ او را نمی‌پذیرم.» حتی اگر از نظر قانونی گواهی صادر شود، تا زمانی‌که خانواده‌ها جسدی مشاهده نکرده باشند، مرگ را باور نخواهند کرد. برای آنان، مرگ تنها بر روی کاغذ وجود دارد؛ نه در واقعیت.

آنچه اکنون روشن است، حجم گسترده‌ای از رنج، فقر، بی‌پناهی، بی‌هویتی و ناتوانی در پیگیری حقوق است. نهادهای دولتی همچنان در حال بررسی‌اند، اما هیچ‌کس پاسخ نمی‌دهد که چرا این تعداد کارگر فاقد هویت و نظارت در یکی از مهم‌ترین بنادر کشور مشغول به کار بوده‌اند؟ چرا استانداردهای ایمنی صنعتی تا این اندازه سست و بی‌پشتوانه بوده‌اند؟ چرا زیرساخت‌های مقابله با بحران این‌گونه ناکارآمد عمل کرده‌اند؟ و اکنون، چه کسی قرار است پاسخ‌گوی این فاجعه انسانی باشد؟

این گزارش، نه پایان یک تراژدی که آغاز مطالبه‌گری خانواده‌هایی‌ست که در میان دود و خاکستر، به‌دنبال حقیقت‌اند.همچنان خانواده‌هایی هستند که در گرمای بندرعباس، با چشمانی اشک‌بار، نشسته اند تا بخشی از پیکر عزیزانشان را بیابند و شاید در دل‌شان، هنوز کورسویی از امید باقی مانده باشد؛ امیدی کوچک، که همچنان خاموش نشده… درست مانند آتش آن روز.

 

اخبار تاپ حوادث

وبگردی

منبع خبر "رکنا" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.