در این فضای کاهش اهمیت نسبی قدرت نظامی در بررسی مولفه های قدرت کشورها و تشدید روند جهانی شدن، خاصه جهانی شدن ارزش های آمریکایی که همراه با کمک جهانی شدن ابزارهای ارتباطی بود این مفهوم رشد و نمو بیشتری پیدا کرد. نای در مقالات و کتب متاخرتر خود نیز به این مفهوم شاخ و برگ بیشتری داد و به اصطلاح آن را پرورد.
اخیرا با به قدرت رسیدن مجدد دونالد ترامپ به نظر می رسد خوش بینی های دهه نودمیلادی برای آمریکایی ها که در آرای جوزف نای و حتی فوکویاما نمایان بود، باز هم کمرنگ تر از گذشته شده و خواهد شد. اما این بار علاوه بر موارد پیشین تضعیف کننده قدرت آمریکا مانند ظهور قدرت های جدید مثل چین و همچنین ظهور بازیگران چاش برانگیزغیرغربی در نظام بین الملل چالش اصلی درکاخ سفید است.
اظهارات ترامپ در مورد بخشی از مسائل بین المللی جاری و همچنین سلوک رفتاری وی با هم پیمانانی که ایالات متحده به کمک آن ها نظم پسا جنگ جهانی را شکل داده شاید در نوع خود کم نظیر و بل بی نظیر باشند. مشخصا نای و فوکویاما در دو ماهی که از ورود ترامپ به کاخ سفید می گذرد در چند مقاله این موارد را یادآور شده اند.
به هر روی به هر یک از مکاتب فکری در روابط بین الملل تمایل داشته باشیم نمی توانیم نقش قدرت نرم یا به تعبیر برخی قدرت انگیزشی و یا قدرت معنایی ایالات متحده را در استدامه تفوق این کشور بر نظام جهانی کتمان کنیم. رفتار ترامپ چه در دور اول با خروج از پیمان زیست محیطی پاریس و برنامه جامع اقدام مشترک «برجام» و تقلیل تدریجی همکاری با برخی نهادهای جهانی مانند سازمان بهداشت جهانی و چه در مدت زمان اندکی که در دور جدید به قدرت رسیدن در برخورد با هم پیمانان خود مانند دانمارک بر سر جزایر گیرینلند و یا کانادا بر سر مسائل تعرفه ای انجام داده، از نگاه متحدین و قدرت های غربی و حتی غیر غربی آمریکا پنهان نمی ماند.
شاید در کوتاه مدت خصوصا قدرت های غربی مجبور به مماشات وگردن نهادن نسبی به خواسته های آمریکا باشند اما به نظر می رسد ادامه روند کنونی باعث ایجاد جرقه ها و استظهار جریانات واگرایی دراروپا نسبت به نظم به اصطلاح آمریکا محور کنونی باشیم.
به همین ترتیب ادامه شیوه کنونی رفتار هیات حاکمه آمریکا نسبت به هنجارهایی که برای حدود هشت دهه بعد از جنگ جهانی دوم به طور نسبی پایدار بود، شاید ظهور نسخه جدیدی از گلیسم در برخی از کشورهای اروپایی دور از انتظار نباشد.
آنچه که تاکنون می توان مفروض قریب به یقین دانست این می باشد که آمریکای ترامپ نمی خواهد مانند گذشته به عنوان یک مدافع کامل نظم بین المللی وضامن نظام پسا جنگ جهانی دوم مانند سابق باشد. رفتارهای آمریکا در دوره جدید اگر نگوییم به طور کامل لااقل بخشی از رفتارهایش در چارچوب کنش ورزی های یک کشور تجدیدنظرطلب می توان بررسی و تحلیل نمود. اثر تدریجی و حتی وضعی این سیاست متخذه ایالات متحده آمریکا افول چهره چهارم قدرت ایالات متحده یعنی توانایی تولید گفتمان سازی این کشور و یا افول توانایی این کشوردر ایجاد و تبیین سوژه برای نظام بین الملل می باشد. چهره چهارم قدرت که بنا بر اکثر اقوال و تعاریف در علم سیاست و روابط بین الملل رابطه تنگاتنگی و وثیقی با قدرت نرم دارد، برای دهه ها و حتی پیش از ابداع مفهوم قدرت نرم توسط نای از ستون های اصلی قدرت ایالات متحده آمریکا بوده است.
حال باید دید این افول چهره چهارم قدرت این کشور همراه با افزایش قدرت سخت و یا چهره اول و دوم قدرت همراه هست؟
با بررسی سیر گفتارهای ترامپ به این نتیجه می رسیم او اعتقاد دارد که گسترش بی محابای قدرت آمریکا در وجه چهارم آن ، باعث ضربه به وجوه اول و دوم قدرت آمریکا شده است.حال باید دید آیا او موفق می شود این وجوه را به زعم خود بار دیگر متناسب سازی کند یا خیر؟
۲۹۲۲۱