همزمان، از نظرگاه جمعیتی، این کارگران ۵ درصد از جمعیت تهران در سال۱۹۶۰م. را تشکیل میدادند. آنها در شرایط بسیار نامناسبی زندگی و کار میکردند؛ اما با این حال بهندرت دست به اعتصاب میزدند. نگرانی اصلی این کارگران نهتنها شرایط کاری، بلکه یافتن و حفظ شغل بود. این مساله به دلایل زیر دشوار بود:
۱. ماهیت فصلی کار آنها.
۲. نبود هیچگونه سازمان نمایندگی و تشکیلاتی برای کارگران.
۳. نحوه سازماندهی صنعت که قدرت کمی به کارگران میداد.
۴. رقابت شدید با دیگر کارگران غیرماهر و بیکار.
در نهایت، ۶اعتصاب شناختهشده توسط کارگران کورههای آجرپزی بررسی شده است تا زمینه تاریخی و شرایطی که کارگران ایرانی در آن فعالیت میکردند، مشخص شود.
مطالعات درباره طبقه کارگر در ایران بسیار محدود است و کمبود توجه به این موضوع بهوضوح به چشم میآید. معدود مطالعات موجود، بر کار در صنایع مدرن تمرکز دارند و عموما طبقه وسیعتر کارگران غیرماهر را نادیده میگیرند. علاوه بر این، این مطالعات از نظر تاریخی نیز محدود هستند و هیچکدام، دوره۱۹۵۱ تا ۱۹۷م. را پوشش نمیدهند. محتوای جزوهها و مطالب منتشرشده توسط سازمانهای چپگرا حدفاصل سالهای ۱۹۷۹ تا ۱۹۸۱م، از جمله مقالات روزنامههای آن دوره نیز بهشکل تناقضآمیزی بر این کمبود ادامهدار در توجه به طبقه کارگر تاکید میکند. این مقالات عمدتا ماهیتی نظری و عقیدتی دارند و خواننده میتواند بدون یادگیری هیچچیز واقعی درباره طبقه کارگر ایران از آنها بگذرد. یکی از دلایل انتخاب من برای بررسی شرایط کار و زندگی کارگران آجرپزی تهران بین سالهای ۱۳۳۲ تا ۱۳۵۷، همین نکات یادشده است، علاوه بر آنکه، آنها جزء فقیرترین و نادیدهگرفتهشدهترین کارگران شهری ایران بودند.
بیکاری و کمبود مهارتها یک مشکل ساختاری برای نیروی کار در ایران بوده است. دادههایی در مورد بیکاری ناخواسته قبل از سال۱۳۲۰ وجود ندارد؛ اما بهطور کلی احتمالا آمار آن پایین بوده است. دادههای مربوط به بیکاری پس از سال۱۳۳۰ نشاندهنده افزایش نرخ بیکاری بهدلیل شهرنشینی سریع، رکود در صنعت ساختمان، تعطیلی کارخانهها بهدلیل رقابت خارجی، توسعه کُند و مهاجرت روستایی است. نرخ بیکاری پس از ۱۳۳۴ دورقمی شد. در عین حال، اندازه طبقه کارگر شهری، هم از نظر مطلق و هم از نظر نسبی رشد کرد. تعداد کل کارگران بخش صنعتی از ۷درصد [جمعیت شاغل] در سال۱۲۹۰ به ۲۴درصد در سال۱۳۳۵ و به ۳۰درصد در سال۱۳۵۷ افزایش یافت.
با وجود تعداد زیاد این کارگران در تهران، کارگران آجرپزی حتی در آمار رسمی دولت نیز جایی نداشتند. این آمار بهطور کلی ناقص و ناکافی بود. تنها در سالهای اخیر دادههایی در مورد اندازه واقعی نیروی کار شهری در دسترس قرار گرفته است و حتی در آن زمان نیز این دادهها تفکیک نشده بود و بنابراین امکان شناسایی تعداد کارگران کورههای آجرپزی وجود نداشت. دادههای اولیه از سالهای ۱۳۳۵ و ۱۳۴۲ ناقص هستند و بین صنعت مدرن و صنایع دستی سنتی تمایزی قائل نمیشوند. نیروی کار فصلی در تابستان در سال۱۳۳۴ حدود ۵۰هزار نفر تخمین زده میشد؛ عددی که در زمستان به ۱۵۰هزار نفر افزایش یافت. با این حال، این تعداد در واقع بهدلیل مهاجران روستایی در زمستان به ۳۰۰ هزار نفر رسید. در سال۱۳۳۸، صنعت آجرپزی ۲۱هزار نفر را استخدام کرد.
بنابراین با فرض اینکه اکثر نیروی کار فصلی آجرپز بودند، بیکاری ۲۹هزار کارگر را نشان میدهد. در آن سال، تعداد مشاغل در بخش صنعت ساختوساز ۷۲هزار و ۵۰۰نفرکاهش یافت. بنابراین، کل بیکاری در آن زیربخش به ۱۰۱هزار و ۵۰۰نفر میرسید. در آن زمان، کل اشتغالِ ناقص ۴۰درصد نیروی کار شهری تخمین زده میشد. اکثریت قریب به اتفاق نیروی کار بیسواد بودند. طبق سرشماری سال۱۳۳۵، ۸۴درصد از جمعیت بالای ۱۰سال بیسواد بودند. سرمایهگذاری زیادی در بخش آموزش برای کاهش این تعداد انجام شد، اما ۶۰درصد از جمعیت شاغل در سال۱۳۶۵ هنوز بیسواد بودند.
مشکل اصلی کارگران این بود که اولا کاری پیدا کنند و آن را حفظ کنند و ثانیا، با دستمزدهای پایینی که بهدست میآوردند، زندگی خود را بگذرانند. در نتیجه این دو مشکل، کارگران در یک چرخه معیوب دستمزد پایین، سوءتغذیه، مسکن و بهداشت ضعیف، بیسوادی، کمبود مهارت و بهرهوری پایین گرفتار شدند که منجر به ادامه دستمزدهای پایین میشد. مشکلات کارگران آجرپزی ابعاد دیگری نیز داشت. آنها عمدتا نیروی کار مهاجر فصلی روستایی بودند. بخش قابلتوجهی از جمعیت روستایی که در سال۱۳۴۹ حدود ۶۰ درصد از کل جمعیت را تشکیل میداد، در سطح معیشتی و بخورونمیر زندگی میکرد.
بخشی از سال، دهقانان بیکار بودند و برای افزایش درآمد کم خود به شهرها مهاجرت میکردند تا کاری پیدا کنند. در اینجا، آنها مجبور بودند برای مشاغل اندکی که برای کارگران غیرماهر فضای بازی بود، با بسیاری از کارگران غیرماهر که بخش ساختاری نیروی کار شهری را تشکیل میدادند، رقابت کنند. این امر طبیعتا تاثیر منفی بر سطح دستمزدها و همچنین بر نسبت اشتغال داشت. علاوه بر این، این ورود ناگهانی نیروی کار روستایی گذرا در فصل زمستان با کاهش فعالیت در صنعت ساختمان، بهویژه در آجرپزی که تعداد زیادی از کارگران غیرماهر و نیمه ماهر را بهکار میگرفت، همزمان بود. در نتیجه، بیشتر کارگران آجرپزی فقط آنقدر درآمد داشتند تا امرار معاش کنند و در نتیجه، وضعیت رژیم غذایی، سلامت و مسکن آنها ضعیف بود.
بحث ما در مورد کارگران آجرپزی، حول افرادی که در کورههای خاتونآباد کار میکردند، متمرکز خواهد بود که بزرگترین تجمیعگاه کورهها در اطراف تهران بود. بنابراین مفید خواهد بود که قبل از تبدیلشدن مزارع حاصلخیز آن به کارگاه آجرپزی، اطلاعاتی در مورد روستای قدیمی خاتونآباد ارائه دهیم.
در قرن نوزدهم میلادی، خاتونآباد نخستین روستایی بود که همه مسافران در مسیر خود از تهران به خراسان در آن توقف میکردند. خاتونآباد در ۲۸کیلومتری دروازه مشهد تهران واقع شده بود. در سال۱۸۵۱، ۸۰درصد از زمینهای روستا متعلق به املاک دولتی (خالصه) و ۲۰درصد متعلق به زمینداران غایب (اربابی) بود. کشاورزان برنج زیادی کشت میکردند.
در سال۱۸۷۶، خاتونآباد هنوز یک روستای دیوانی بود و با ۸۰خانوار، یک کاروانسرای بزرگ با چهل اتاق و اصطبلهای بزرگی که توسط حاجی ملاعلی ساخته شده بود، به خود میبالید. همچنین، هنوز یک جامعه کشاورزی پُررونق بود، اما با وجود فراوانی محصولات، روستاییان غذا و علوفه را با قیمتهای بالا به رهگذران میفروختند. اگر مقاماتی که از آنجا عبور میکردند، مدارکِ مناسب را ارائه نمیدادند، این روستاییان حتی از دادن رایگان یا تدارکات (سیورسات) که به آنها تعلق داشت دریغ میکردند. آنها -روستاییان- از تامینکنندگان اصلی غذا در دوره قاجار (۱۷۹۷-۱۹۲۵) بودند. خاک خوب و موقعیت مکانی که خاتونآباد را به یکی از تامینکنندگان مواد غذایی تهران تبدیل کرده بود، آن را در قرن بیستم به یک گزینه عالی برای تامین مصالح ساختمانی تهران نیز تبدیل کرد.
در دهههای ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰، بیشتر کارگران آجرپزی خاتونآباد اهل روستاهای خراسان، بهویژه مناطق «ترکزبانِ» قوچان و مناطق فارسیزبان تربت حیدریه و تربتجام بودند. به گروههای فارسیزبان، خراسانی گفته میشد. طبق گفته طاهری (۱۹۷۰)، این گروهها حدود ۴۵درصد از نیروی کار را در سال۱۳۵۰ تشکیل میدادند. بقیه «ترکها» از قوچان، روستاهای اطراف همدان و فارسیزبانان زابل بودند که به گرگان مهاجرت کرده بودند و در آنجا نیز در کارخانههای آجرپزی مشغول به کار بودند. با وجود تنوع خاستگاه کارگران، بهطور کلی آنها در کارکردن با هم مشکلی نداشتند، با وجود اینکه صاحبان کارخانهها سعی میکردند خراسانیها را علیه «ترکزبانها» یا زابلیها تحریک کنند. به «ترکزبانهای» قوچان، قمیر (کارگر کوره) یا ترکهای سیادوئی میگفتند. طبق نمونه ای که طاهری در سال۱۹۷۰ مورد مطالعه قرار داد، میانگین سن کارگران آجرپزی ۲۷سال بود. تنها ۱۰نفر بیش از ۴۰سال سن داشتند و حداکثر سن ۵۰سال بود.
حداقل نیمی از کارگران متاهل بودند و بهطور متوسط سه فرزند داشتند. حدود ۹۰درصد بیسواد بودند و تعداد بسیار کمی قادر به خواندن و نوشتن سلیس و روان بودند. بیشتر کارگران زمینی از خود نداشتند. آنها در نتیجه برنامه اصلاحات ارضی قطعهای زمین دریافت کرده بودند؛ اما بهدلیل نبود آب، قادر به بهرهبرداری از زمین خود نبودند و مجبور بودند برای تامین معاش در فصول غیر کشاورزی کار کنند. یک پیمانکار (استادکار-زیر) که با صاحبان کوره قرارداد داشت، این کارگران بیزمین را استخدام میکرد. موقعیت استادکار-زیر موقعیتی بود که همه کارگران آجرپزی آرزوی آن را داشتند. «زیر» یک اصطلاح در بین کورهداران خراسانی بود بهمعنای «رئیس واحد تولید».
استادکار حق داشت ۱۰درصد از دستمزد کارگران را بهعنوان حقالزحمه خود بردارد که شامل هزینههای سفر به روستاها، گردآوری گروههای کاری و پرداخت پیشپرداخت به آنها میشد. پرداخت معمولا در سهقسط انجام میشد: ۱. هنگام ثبتنام، ۲. در ابتدای کار و ۳. در پایان قرارداد. پیمانکار میتوانست از کارگران برای هر نوع کاری استفاده کند. برای اینکه آنها را در «آغل» خود نگه دارد، سعی میکرد به روشهای مختلف، به ویژه با تامین مزایایی برای آنها و بدهکارکردنشان، آنها را به خود وابسته کند. بهعنوان مثال، غذا و لباس مجردها توسط خانواده سرکارگر یا پیشکار شسته و آماده میشد. سرکارگر یکی از کارگرانی بود که بهطور کلی نماینده منافع آنها بود. او چیزهایی مانند دستکش، کفش و غیره را برای آنها تهیه میکرد. همچنین، اگرچه معمولا پس از تحت فشار قرار گرفتن توسط کارگران، اعتصابها را اعلام میکرد.
نهتنها بزرگسالان (چه مردان و چه زنان) استخدام میشدند، بلکه تعداد قابل توجهی از کودکان نیز همراه والدین خود در مهاجرت فصلی شرکت میکردند و در کورهها مشغول بهکار میشدند. انتقال دانش و بلدی کار از پدر به پسر نیز وجود داشت. گاهی اوقات سه نسل در یک کوره کار میکردند. کودکانی که بهعنوان قالبگیر برای کمک (قالبکش) استخدام میشدند، بیشتر، فرزندان قالبگیران (خشتمال) بودند؛ همسران قالبگیران اغلب بهعنوان آجرجمعکن (خشت جمعکن) استخدام میشدند. بنابراین همسران کارگران خراسانی، دارایی مهمی بودند؛ همانطور که فرزندان دوازده تا هفده ساله نیز همین نقش را داشتند. در نتیجه، بسیاری از کارگران خراسانی مانند یک خانواده کار میکردند و حتی اگر از یک خانواده نبودند، اغلب از یک روستا بودند. به این ترتیب، فشار همسالان و خانواده برای کار همواره وجود داشت؛ حتی اگر بیمار بودید تا مبادا تیم تولید، یا بهتر بگوییم خانواده را ناامید کنید. زنان خراسانی علاوه بر چیدن آجر (خشت جمعکن)، از کودکان مراقبت میکردند، نان میپختند، لباس میشستند و… . دستمزد مادر به سن کودک بستگی داشت و در سال۱۳۵۷ برای هفت ماه کار، از ۲هزار تا ۷هزارتومان متغیر بود. برای جلوگیری از فرار کودکان، حدود نیمی از مبلغ قرارداد تا پایان قرارداد به کارگر پرداخت نمیشد. در واقع، کارگران بزرگسال اغلب دستمزد روزانه، هفتگی یا حتی ماهانه دریافت نمیکردند. معمولا پیمانکار در پایان هفته به آنها مبلغی میداد تا هزینههای روزانه خود را تامین کنند؛ اما بخشی از دستمزد آنها را پیش خود نگه میداشت. دستمزد روزانه کارگرانی که در سال۱۹۵۵ کار میکردند، ۴۰ ریال بود.
کارگران ممکن است مشاغلی مانند آتشکار کوره (کورهسوز)، بارگذار کوره (کورهچین)، جداکننده آجر پخته (قرمز درآر)، قالبگیر (خشتمال)، چیدنکننده آجر پخته (انبارزن)، چرخکار (چرخکش)، سوخترسان (سوختکش)، بیلزن (کلنگدار)، گِلساز (گِلساز)، کمکقالبگیر (قالبکش) یا چیدنکننده آجر (خشت جمعکن) داشته باشند. برخی از این مشاغل به مهارت بیشتری نیاز داشتند؛ زیرا پای خطر بیشتری نیز در میان بود.
در نتیجه، مشاغلی که نیاز به مهارت بالاتری داشتند، دستمزد بیشتری میگرفتند و درحالیکه کارگران غیرماهر فقط بهعنوان نیروی کار فصلی استخدام میشدند، به این کارگران ماهر قراردادی یکساله یا بیشتر پیشنهاد میشد. مقیاس و میزان پرداخت نه تنها تفاوتها را در مهارت، بلکه در میزان خطرپذیری مشاغل نیز نشان میدهد. بالاترین دستمزد بعد از کورهچین (که مسوول بارگذاری کوره بود)، مربوط به کارگر چرخکش بود؛ زیرا کار او خطرناکتر از بقیه در نظر گرفته میشد. در اواسط دهه۱۳۵۰، یک کورهچین حدود هزارتومان در هفته و یک چرخکش ۸۰۰تومان در هفته درآمد داشت. کوره سوز (که مسوول آتش کوره بود)، آجرکش (که آجرهای پخته را جابهجا میکرد) و کمکچرخکش (وردستِ چرخکش) دستمزد کمتری دریافت میکردند. دستمزد کارگران غیر ماهر، نه بهصورت هفتگی، بهصورت کنتراتی و بر اساس تعداد آجر تولیدشده پرداخت میشدند، یعنی حدود هزار آجر تولیدی.
آجرهای خام تولیدشده توسط کارگران در بهار و تابستان ذخیره و در سال جاری یا سالهای بعد فروخته میشدند. کارگران احساس میکردند که کلاه سرشان رفته، زیرا بهدلیل تورم، صاحبان کارخانهها برای این آجرها بسیار بیشتر از گذشته درآمد کسب میکردند. ازآنجاکه آجرها توسط صاحبان کارخانهها ذخیره میشدند، آنها از وجود و انباشت فیزیکی این آجرها بهعنوان ابزاری برای فشارآوردن بر کارگران استفاده میکردند؛ پیام واضح این بود که: صاحبان کارخانهها بهندرت به کارگران نیاز دارند و مطمئنا به دستمزدهای بالای فعلی نیازی ندارند؛ زیرا انبارهای زیادی داشتند از آجرهای فروشنرفته. انواع مختلف سوءاستفادهها رواج داشت، همچون: نپرداختن روزانه دستمزدها. اگر روزانه پرداخت میشد، صاحبان کارخانهها مجبور بودند برای هر روزِ تولید، چه آجر خوب و چه بد، دستمزد پرداخت کنند. اما حالا آنها بر اساس هر دسته و فقط برای آجرهای خوب پول پرداخت میکردند. کارگران اغلب شانزده ساعت در روز کار میکردند، اگرچه بهطور رسمی روز کاری فقط هشت ساعت بود. همچنین، آنها از سهمی از سود و طرحهای تامین اجتماعی بهرهمند نمیشدند.
فصل آجرپزی از نوروز (سال نو) شروع میشد و بسته به نوع کار، ۶ یا ۷ماه طول میکشید. بعد از آن، برای مثال، کارگران بخش آهکِ «ترک» به خانههای خود برمیگشتند. در ماه فروردین، پیمانکاران، کارگران را به کورهها میآوردند. آنها تا آبان در آنجا میماندند. ازآنجاکه زمین کشاورزی نداشتند و ۵ماه از سال کاری نبود که در بخش کشاورزی انجام شود، به درآمد برای گذران زندگی نیاز داشتند. بنابراین، اغلب مجبور بودند پول قرض کنند. یکی از منابع تامین مالی، پیمانکار (استادکار) بود که به آنها پول پیش میداد. اغلب، این پول از پیشپرداختی که صاحب کوره به پیمانکار میداد، تامین میشد و پیمانکار آن را به کارگران قرض میداد. به این ترتیب، کارگران کاملا به پیمانکار وابسته بودند. این امر همچنین به نفع صاحبان کوره بود که میتوانستند از استخدام مستقیم کارگران اجتناب کنند. به این ترتیب، آنها میتوانستند از قوانین مختلف کار و تامین اجتماعی که فقط برای آن دسته از موسسات صنعتی که بیش از ۱۰کارگر استخدام میکردند، اجتناب کنند.
در کارخانه، صاحب کوره معمولا توسط نمایندهای به نام «سرعمله» نمایندگی میشد. این نماینده معمولا یک «ترکزبان» یا یک خراسانی بود و از پایین به بالای هرم کار در سلسلهمراتب پیشرفت کرده بود. یک سرعمله خوششانس معمولا پیشتر سرکارگر و سپس کورهچین بوده است. آنها معمولا بهدلیل وفاداری به صاحب کوره (ارباب) انتخاب میشدند. وظایف آنها معمولا تامین تمام مواد لازم برای ساخت آجر، استخدام و اخراج کارگران و کاهش یا افزایش دستمزدها بود. معمولا چهار نفر از آنها در هر کوره حضور داشتند و معمولا از یک منطقه بودند. بهدلیل این سیستم، کارگران هیچ تماس مستقیمی با صاحبکوره نداشتند. تمام مشکلات کارگران توسط پیمانکار به گردن صاحبان انداخته میشد؛ درحالیکه او - پیمانکار- تقاضاهای صاحبان را به گردن کارگران میانداخت. پیمانکار، تحت عنوان هزینه رزرو شغل برای «کارگران خود» در فصل بعد بخشی از دستمزد کارگران را برای خودش نگه میداشت.
بهطور سنتی، کورههای آجرپزی همیشه در جنوب تهران قرار داشتند. یک اروپایی حدود سال ۱۹۰۵م. نخستین کوره آجرپزی مدرن را در آنجا - جنوب تهران- ساخت. با این حال، تا سال ۱۹۳۵م. که یک مهندس آلمانی کورههای آجرپزی مدرن در جنوب تهران را گسترش داد و ساخت، نمود پیدا نکرد. این ایده و طرح – طرحِ مهندس آلمانی. درباره نوعی کوره آجرپزی مدرن با دودکش بلند در جنوب تهران است که براساس طرح فریدریش هوفمن Friedrich Hoffmann (۱۸۱۸- ۱۸۹۰ م.) ساخته شده بود. این نوع کورهها در آن زمان بسیار رایج بودند و خط افق منطقه را شبیه جنگلی از دودکشها کرده بودند. در اواخر دهه۱۹۴۰م. به صاحبان سنتی کورههای آجرپزی گفته شد که بهدلیل قرارگرفتن در محدوده شهر، باید به هاشمآباد نقلمکان کنند. پس از مذاکرات، توافق شد که این جابهجایی در مدت ۶سال انجام شود؛ اما بسیاری از آنها، پیش از پایان این مدت مجبور به جابهجایی به فرحآباد شدند. کورههای مدرن بهتدریج جایگزین کورههای سنتی ایرانی شدند. بهدلیل ماهیت این کورهها، آنها بهتدریج به سمت جنوب و شرق منتقل شدند؛ زیرا با عمیقترشدن چالهها، کورهها مجبور بودند به مکانهای دورتر منتقل شوند. چالههای رهاشده کورههای قدیمی توسط فقرا اشغال میشد.
طبق آمار شهرداری تهران در سال ۱۹۶۹، حدود ۲۱۷کوره آجرپزی در هفت منطقه تهران وجود داشت و مضاف بر آن، ۹کوره ماشینآلات مدرن نیز وجود داشت. اما این آمار دقیق و بهروز نبود و بسیاری از کورهها، مانند کورههای اسماعیلآباد، غیرفعال بودند که حتی وزارت کار نیز در این مورد آمار دقیق و موثقی ندارد. در دهه۱۳۵۰ کورههای آجرپزی تهران در مناطق
قرچک- ورامین، شمسآباد (۱۲ کیلومتری جاده ساوه)، اسماعیلآباد (۴کیلومتری جاده ساوه)، محمودآباد (۱۵کیلومتری جاده خراسان) و خاتونآباد (۲۰کیلومتری جاده خراسان) متمرکز بودند، که با حدود ۳۵ تا ۴۰کوره، مهمترین ناحیه کورهداری بودند. بهطور متوسط هر سرمایهگذار دو کوره داشت، که بهطور میانگین از یک تا چهار کوره متغیر بود. و هر کوره به بخشهای طویل و باریکی تقسیم میشد که هر بخش ظرفیت نگهداری ۲۵ تا ۲۸ هزار آجر را داشت. در نهایت، پس از چیدن آجرهای خام در کوره، دهانههای کوره با گل مسدود میشد و سپس کوره روشن میشد. دود از طریق دودکشی به نام میل خارج میشد و معمولا تمام اعضای واحد تولید در این فرآیند شرکت داشتند. هر کوره توسط گروهی ۷نفره اداره میشد که شامل یک نفر برای چیدن آجرها در داخل کوره (کوره چین)، دو نفر برای آتش زدن کوره (کوره سوز)، چهار نفر برای خارج کردن آجرهای پخته شده از کوره (آجرداربیار) و یک نفر ناظر بر کل گروه میشد. در کورههای ۲۴بخشی، دو گروه ۷نفره وجود داشت که معمولا آتشکار نامیده میشدند. هر واحد تولید یا دستگاه، روزانه ۵هزار تا ۸هزار آجر تولید میکرد.
در هر کوره یک سرکارگر وجود داشت که وظیفه اصلی او شمارش تعداد آجرهای تولیدشده و نظارت بر روند کار بود. معمولا سرکارگر تعداد آجرهای اعلامشده توسط کارگران را قبول نمیکرد و فقط به تعداد شمارششده توسط خودش اعتماد میکرد که این موضوع باعث نارضایتی کارگران میشد. اعتقاد بر این بود که سرکارگران ماهانه ۳هزار تا ۴هزار تومان درآمد داشتند و در محلی جدا از کارگران زندگی میکردند.
محوطه کوره به سه بخش تقسیم میشد: کوره، میدان و محل سکونت کارگران. کوره و بخشهای آن (قمر) در پایینترین قسمت محوطه کارخانه قرار داشت. در بالای کوره، محل سکونت کارگران کوره (یعنی ترکهای قمر) قرار داشت. در مورد تعداد کارگران مورد نیاز برای هر کوره، اختلاف نظر وجود دارد. برای هر قمر، کارگران زیر مورد نیاز بود: چهار کورهچین، چهار کورهسوز، دوازده چرخکش، دو حملکننده زغال با دو کمک و یک چاروادار. هر کوره بسته به ظرفیتش، ۱۰ تا۲۰ گروه کاری (دستگاه) داشت و هر گروه کاری شامل یک گِلساز، یک قالبدار، دو کمک قالبکش و دو جمعکننده آجر خام (خشتجمعکن) بود.
میدان جایی بود که مواد اولیه در یک توده و حجم بزرگ قرار میگرفت، آجرها در قالبها قرار داده میشد و روی هم چیده میشد و بعد از برگرداندن از کوره، آجرهای پختهشده در آنجا انبار میشد. میدان معمولا بالاتر از کوره قرار داشت که کار چرخکشها را آسانتر میکرد. میدان محل کار گروههای تولید (دستگاه) کارگران غیرماهر بود که معمولا دو گروه در هر میدان وجود داشت. هر گروه تولید از یک قالبدار، یک یا دو کمک قالبدار و یک جمعکننده آجر خام تشکیل میشد. تولید هفتگی هر گروه تولید ۳۵هزار تا ۴۰هزار آجر یا حتی ۴۵هزار تا ۶۰هزار آجر در هفته بود، اگر دو کمکقالبدار داشت. ازآنجاکه کورههای ۲۴قمری بهطور مداوم کار میکردند، هر کوره ۲۴قمری به حدود ۳۰ گروه تولید نیاز داشت که حدود ۱۴۰نفر را شامل میشد. در نهایت، محل زندگی کارگران در نزدیکی کوره قرار داشت.
اکثر کارگران کورههای آجرپزی تمایل داشتند توسط افرادی نمایندگی شوند که مانند خودشان با کار سخت زندگیشان را میگذراندند؛ آنها جوانان شهری با ایدههای رادیکال را رد میکردند. آنها تمایل نداشتند وضعیت اجتماعی منفی را که به آنها نسبت داده شده بود، زیر سوال ببرند. آنها تنها میخواستند به خانوادههایشان رسیدگی شود.
بخشی از یک مقاله
* مترجم: طه رادمنش و آیدین باقری