آقا معلم! فرمانده بی‌جانشین/ آقا تقی، معلمی که ریالی از حقوقش را خرج خود نکرد

خبرگزاری فارس سه شنبه 19 اردیبهشت 1402 - 11:04

خبرگزاری فارس-همدان، سولماز عنایتی: معلم بود و عشق حول و حوش چشمانش می‌چرخید، چنان عاشقانه قامت ادای دِین بسته بود و دست در دست دانش‌آموزان روستایی‌اش گره کرده بود که حساب ندارد. کار و بارش، بارش ستاره‌های کلامش بود بر آسمان یک مشت محصل روستایی در قعر دهی محروم و دورافتاده.

چنان محروم که حد و اندازه ندارد، وسط تمام نداشتن‌ها آقامعلم دل به دلشان داده بود و کنج روستا کنار سرسبزی یکدست دشت معنا و مفهوم گمشده خوشبختی را هجی می‌کرد.

کوچه پس کوچه‌های دلش سراسر محبت بود و نور، آن قدر مهربان که مودت و رافت را یکجا معنا داده بود. انگار که با گرمای خورشید نسبت داشت و دلگرم می‌کرد دل بچه‌های مدرسه چندنفره‌اش را.

سال و ماه و روز که از زمستان و فصل درس و الفبای فارسی به تابستان هجرت می‌کرد، بار و بنه جهاد می‌بست و الفبای خدمت پیش می‌گرفت. انگار نه انگار که معلم است و کارمند؛ آستین بالا می‌زد و گُله به گُله روستا را زیر گستره عزم دلی‌اش جان می‌داد و محرومیت می‌زدایید.

دستش در جیب خودش بود و حتی یک قران و ده شاهی حقوقش را خرج بهسازی ده و آلونک‌های روستا می‌کرد. آقا معلم هم‌قبیله بود با جهاد و خدمت؛ اصلا آب و گِلش را برای خدمت به خلق سرشته بودند.

معلمی که سرپرست بی‌سرپرست‌ها بود

از کارهای کارستانش لوله‌کشی روستای منورتپه اسدآباد بود، همانجا که مامور شده و ردای عشق به بچه‌های روستا را بر تن کرده بود. یک تابستان تمام حقوقش را با زور بازوان و همت در هم ضرب و منورتپه را لوله‌کشی کرد، از خرید گرفته تا کار یدی همه را یکجا به توان همتش رساند و گل کاشت.

آقا معلم پشت پنجره‌های کلاسش، بیشتر از درس و مشق، سرپرست بی‌سرپرست‌ها می‌شد و از پی ترک تحصیل‌کرده‌ها می‌دوید و نفس حقش را صرف حساب و کتاب و آینده دانش‌آموزانش می‌کرد.

همه جوره پای بچه‌های کلاسش ایستاده بود تا جایی که ماهی یکبار مینی‌بوسی کرایه می‌کرد و جاده به بغل، زمین و زمان را به خدمت بچه‌ها درمی‌آورد و آنها را مهمان خانه پدری ‌می‌کرد بعد غذایی با مهر جلوی دانش‌آموزانش می‌گذاشت.

غذا تمام شده نشده، یک به یک دانش‌آموزان را حمام می‌کرد و رخت نو بر تنشان می‌نشاند، به گمانم خدا برکتی خارج از حد و حصر ذهن من و تو به مال و جانش داده بود آخر یک دم از پی پدری کردن بود و برادر بودن.

آقا معلم تمام و کمال دقایقش صرف بچه‌های منورتپه بود و یک دل نه! صد دل عاشقانه از پی دلشان بالا می‌رفت درست مثل بچه نداشته‌اش، انگار کن خدا ۱۰، ۱۵ فرزند پسر یکهو در دامنش گذاشته بود.

روزهای آقا معلم و دانش‌آموزانش با مهر و محبت می‌گذشت که قیل و قال کردستان به پا شد، او گوش خواباند و صدای پای دشمن را پشت دیوار شهرش شنید، دلش تاب نیاورد و با لباس سربازی دست به کار شد و رفت.

رفتن و ایستادگی و دل به اسلحه دادنش ۶ ماه به درازا کشید، ۶ ماهی که جای جای کردستان و بیشتر از بقیه پاوه با هرم نفس‌هایش عجین شده بود. دفتر روزگار هم یک به یک رشادت‌هایش را ثبت می‌کرد و صخره و قله و ارتفاعات سر تعظیم فرو می‌آوردند و دستمریزادی جانانه حواله رزمش می‌دادند.

از معلمی به فرماندهی

تقویم زندگی آقا معلم، دوباره به مدرسه و روستا و رفقای کوچک قامتش رسید یعنی بازگشت؛ دست فرمان تدریسش همان قبلی بود و سبک و سیاقش، انتشار مهربانی. از سرپرستی یتیمان گرفته تا خرید رخت نو؛ همه را تک به تک به جا می‌آورد و ریالی از حقوقش را هزینه خودش نمی‌کرد.

نیتش قربه الی‌الله بود و بس! با همین نیت باز هم معلمی کرد و خدمت. تا اینکه صف در صفِ جوانان این دیار راهی مرز شدند، مارش شروع جنگ نواخته شد بود و حالا جهاد رسمی نو درانداخته بود.

آقا معلم هم مثل همه جوانان پا به رکاب با دانش‌آموزانش وداع کرد و با همان لباس سربازی، بساط جهاد و خدمت را در سرپل ذهاب و قله قراویز پهن کرد و شد فرمانده.

آری فرمانده شد از آن اولین‌ها، اولین فرمانده عملیات سپاه پاسداران همدان که جبهه غرب را به آغوش کشید و یک دم از شهرک المهدی تا کمین مجاهد را گز می‌کرد. همان قدر عاشقانه و استثنایی دل به دل یال و صخره سپرد و تدریس عاشقی را از نو شروع کرد.

کوچ کرده بود به روزهای سخت ایران ولی هنوز هم حوالی نگاهش عشق جریان داشت و حالا بچه‌های رزمنده رفیق بَر و بیابان و خلوت مهتاب زده‌اش بودند. رفقایی که از جان برایشان مایه می‌گذاشت و محبت را چهره به چهره خوراک لحظه‌هایشان می‌کرد.

فرمانده صبح تا شب نیرو سامان می‌داد و شب‌ها کنار ضرب باران و کمین مجاهد با پوتین‌های گره کرده نجوا می‌کرد، از همان نجواهای عارفانه که قله می‌خواهد و آسمان به ابر نشسته و یک زیارت عاشورای گوشت از پوست جدا شده.

وجب به وجب دشت ذهاب، جای پای فرمانده

وجب به وجب سرپل ذهاب جای پوتین فرمانده بود و آوازه‌اش در سراسر دشت پیچیده، فرمانده‌ای که اقتدار از سر و رویش می‌بارید و توامان با شهادت رزمندگان جام باران می‌شد و می‌بارید. اقتداری که هیمنه دشمن را در هم می‌شکست و صمیمتی که دوست را نمک‌گیر می‌کرد.

فرمانده‌ای با لباس سربازی که لباس سپاه را از آن اصحاب اباعبدالحسین(ع) می‌دانست و خودش را شایسته آن نه! علمدار دشت ذهاب شد. بند پوتیشن را هرازگاهی باز می‌کرد و به وقت بستن نیت‌اش رضای خدا بود، با خواب هم که غریبه‌تر از غریبه.

جوی هزار زمزمه در جانش می‌جوشید و چشم‌های خجالتی‌اش پرسیدنی بود، دقت، هوش سرشار، تلاش، مدیریت و نظمش هم که زبانزد عام و خاص تا جایی که جبهه میانی روی یک انگشتش می‌چرخید بی‌هیچ ادعایی.

 فرمانده زیر پای دشمن و دیوار به دیوار دوش آتش، هنوز هم دست به خیر بود و تمام حقوقش را صرف نیازمندان می‌کرد علی‌الخصوص یتیمان که پیش چشمانش اَجر و قرب دیگری داشتند.

فرمانده بالامنازع دشت ذهاب

فرمانده، فرمانده همه فرمانده‌های استان همدان از سال ۶۰ به بعد بود، آیت و آیه همه رزمندگان؛ که ناگاه دهم اردیبهشت سال ۶۰ بعد از یک دفاع جانانه به وقت سرکشی از پاسگاه مرزی، خمپاره‌ای پل می‌شود و آقا تقی بهمنی را رهسپار آسمان می‌کند.

ترکشی که به سر آقا تقی اصابت کرد و رد خون را تا یقه و لباسش رساند، برات شد. شهید بهمنی، فرمانده بلامنازع سرپل ذهاب حالا به دیدار رفیق شفیقش(مهدی فریدی) شتافت آن هم با یک روز فاصله شهادت.

انگار که تاب نیاورده باشد آخر سری از هم سوا داشتند، یاد تقی بهمنی و مهدی فریدی در صفحات اول خاطرات روزهای سخت ایران می‌درخشد، نامی که همان اول‌ها در برگ‌های نخست ماند و ماندگار شد.

شهید بهمنی دقایقی پیش از شهادتش گفت: «مهدی‌ها باید بروند تا اسلام بماند، گل‌ها باید پرپر شوند»؛ گویی شهادت را بوییده و حالش طور دیگری بود از آن حال‌ها که آسمان دیده و ریسمان گرفته‌اند.

آقا تقی، معلمِ فرمانده حتی بعد از شهادتش هم دلش برای همرزمانش شور می‌زد و گهگداری به خواب رفقایش می‌آمد و نوید شهادت می‌داد، انگار که رخت معلمی و فرماندهی بدجور قواره تنش بود حتی به وقت پل زدن و آسمانی شدن.

شهید تقی بهمنی متولد سال ۳۵ در همدان، با هجوم دشمن از روزهای نخستین عازم جبهه غرب شد و به غیر از یکی و دو نوبت آن هم برای کار جبهه از رزم و جهاد و همرزمانش دل نکند.

پایان پیام/89033/

منبع خبر "خبرگزاری فارس" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.