7 سکانس مشهور که از فرط بغض تن و بدنتان را می‌لرزاند

برترین‌هاجمعه 24 فروردین 1403 - 07:18
ا: در دنیای سیاه و سفید پیرامون ما گاهی اشک مرهمی‌ست بر تمام دردهایی که تا مرز استخوانمان را خراش می‌دهد.

برترین‌ها: در دنیای سیاه و سفید پیرامون ما گاهی اشک مرهمی‌ست بر تمام دردهایی که تا مرز استخوانمان را خراش می‌دهد. دنیای سینما هم راوی خوبی‌ست برای تمام سیاهی‌هایی که خواسته و ناخواسته به دور زندگی انسان یا هر موجود زنده‌ای حلقه می‌زند. در این مطلب به سراغ چند سکانس می‌رویم که مخاطب را ناخواسته اشکی می‌کند و احتمالا شما نیز با خواندن آن چشمانتانه کمی تر شود. با ما همراه باشید.

اسکار شیندلر در فهرست شیندلر

اگر فهرست شیندلر را دیده باشید، قطعا بارها و بارها در طول فیلم اشکتان درآمده! فیلم روایتگر داستان اسکار شیندلر، صنعتگر آلمانی‌ست که در طول جنگ جهانی دوم، با به کارگیری بیش از هزار پناهنده عمدتا یهودی لهستانی در کارخانه‌اش، آنها را از هولوکاست نجات می‌دهد. در ابتدا شیندلر این هدف والا را ندارد و در واقع بعد از دیدن تلاش‌های چشمگیر کارگران یهودی برای زنده ماندن، تصمیم می‌گیرد خودش را وقف تسهیل شرایط و زنده نگه داشتن آنان کند.

سکانس خداحافظی لیست شیندلر با موسیقی درخشان جان ویلیامز در واقع خداحافظی کارگران لهستانی از اسکار شیندلر است. در این لحظات پایانی شیندلر از این حقیقت که شاید می‌توانست افراد بیشتری را از مرگ نجات دهد اظهار تاسف و پشیمانی می‌کند.


سکانس پایانی فیلم میم مثل مادر

می‌رسیم به فیلمی که احتمالا همه ایرانی‌ها با آن گریه کرده‌اند. در یکی از سکانس‌های پایانی این فیلم که از آثار درخشان رسول ملاقلی‌پور است، سعید (علی شادمان) که پسربچه‌ای با مشکلات تنفسی است، در حالی روی صحنه می‌رود و ویولن می‌زند که مادرش (گلشیفته فراهانی) در بستر بیماریست و حال خوبی هم ندارد. اصلا همان ترانه غمگین «دنیا اگه خوب اگه بد، با تو برام دیدنیه» به تنهایی آتش می‌زند بر دل مخاطب میم مثل مادر.


هاچی: داستان یک سگ

هاچی داستان یک وفاداری مطلق در عصر بی‌وفایی‌هاست. یک انتظار مداوم وتمام‌نشدنی با غمی که ظاهرا انتهایی نخواهد داشت. رنجی ده ساله برای پروفسور برای او جانی نمی‌گذارد. در آخرین لحظه او دوباره پروفسور را می‌بیند و بعد به آرامی تسلیم این رنج بی‌پایان می‌شود.

داستان این فیلم بسیار متأثر کننده و تأثیرگذار بود و حتی یک مجسمه از هاچی در ایستگاه قطار در ژاپن برای ساخته شد و او تبدیل به سمبل وفاداری در ژاپن شد. حتی یک مجسمه برنزی از هاچی در رود آیلند محل ساخت فیلم نیز برای هاچی می‌سازند. هاچی بعد از مرگش در نزدیکی محل دفن پروفسور به خاک سپرده شد.


ناصر خاکزاد / متری شیش و نیم

ناصر خاکزاد نمایانگر قشری‌ست که شکست‌های زندگی را از راه درست جبران نکرده و در منجلابی که برای خود ساخته هر لحظه بیشتر و بیشتر فرو می‌رود تا جایی که طناب دار به گردن او آویخته می‌شود. اما داستان این فیلم با یک تقاضا به پایان می‌رسد. ناصری که به ته خط رسیده از خواهرزاده‌اش می‌خواهد حرکاتی که در ژیمناستیک آموخته را به معرض نمایش بگذارد تا شیاد با خیال راحت‌تری دنیا را ترک کند. ولی امان از اشک‌هایی درحاشیه این نمایش ریخته می‌شود. دورهمی عزیزترین‌ها به تلخ‌ترین شکل ممکن به پایان می‌رسد و اینجاست که به سمت چوبه دار و وداع با دنیا می‌رود.


جان کافی / مسیر سبز

این فیلم با اقتباس از داستانی به‌نویسندگی استفن کینگ با همین نام، از آن دسته فیلم‌هایی در تاریخ سینما به‌شمار می‌رود که تقریبا تمام علاقه‌مندان فیلم‌های سینمایی حداقل یک بار آن را تماشا کرده‌اند. داستان این شماره از غم انگیز ترین فیلم های جهان، حول محور زندانیانی جریان دارد که در انتظار رسیدن زمان اعدام خود با زمان دست‌وپنجه نرم می‌کنند.

داستان این فیلم در دوران رکود بزرگ جریان دارد و تام هنکس نقش نگهبان زندانیان صف مرگ را ایفا می‌کند؛ به واسطه‌ی همین شغل هم اتفاقات ماوراطبیعی‌ای را با ورود یک محکومِ عجیب به نام جان کافی، مشاهده می‌کند. مسیر سبز با بودجه‌ای حدود ۶۰ میلیون دلار تولید و توانست در سراسر جهان به فروش بسیار خوب ۲۹۰ میلیون دلاری دست پیدا کند. این فیلم حسابی مورد استقبال و تحسین منتقدان قرار گرفت؛ آن‌ها کارگردانی و نویسندگی دارابونت، عمق احساسی و بازی هنرمندان را دوست داشتند؛ اما از مدت زمان آن انتقاد کردند.


سید و قدرت / گوزن‌ها

همنشینی صمیمانه سید (فرامرز قریبیان) و قدرت (بهروز وثوقی) در قسمتی از فیلم همواره جزو دیده‌شده‌ترین سکانس‌های این فیلم درخشان است. دونفره‌ای که یاد گذشته برقرار شده و تا به هنوز همان خلق و خو مانده. قدرت همان است که می‌گوید صفای قدمت و این یعنی همان معرفتی که نقطه عطف آثار کیمیایی‌ست و آن اشک‌ها که خالصانه سرازیر می‌شوند.


کریس گاردنر و پسرش / در جستجوی خوشبختی

در این فیلم یک پدر که ویل اسمیت نقش او را ایفا می‌کند با سختی‌ها و مشکلات زیادی دست و پنجه نرم می‌کند ولی با این حال از پا نمی‌نشیند و با تمام توان در جستجوی خوشبختی است. نام این فیلم با توجه به داستان این‌ گونه انتخاب شده است.

وضع مالی کریس قرار نیست که سر و سامانی بگیرد. او و پسرش مجبور می‌شوند که شب را در دستشویی مترو بگذرانند. این جای ماجرا دقیقاً همان نقطه‌ای است که مخاطب را غمگین می‌کند. او همه جا می‌رود تا اسکنر پزشکی خودش را به فروش برساند ولی خیلی‌ها دست رد به سینه او می‌زنند...

منبع خبر "برترین‌ها" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.