همشهری آنلاین- فرشاد شیرزادی: این استاد دانشگاه معتقد است که مجلس شورای اسلامی باید راه حلی برای مشکلاتی از این دست بیابد و به سوی آینده ای روشن راه بگشاید. گفتوگوی ما را با او بخوانید.
شعر کلاسیک ما از جمله رباعیات خیام، دیوان حافظ و انبوه دیگری از این دست آثار به زبانهای خارجی ترجمه شده اما ادبیات امروز ما با توجه به پشتوانه ادبیاتی که داریم هنوز تجاری سازی نشده و جهان، شاعران ما را نمیشناسد. این مساله زاده چه دلایلی است؟
هرکسی از ظن خود شد یار من/از درون من نجست اصرار من
بالطبع هر کسی ممکن است به قول مولانا از ظن خود یار شما شود و دلایل خاص خودش را در پرسش پاسخ شما برشمرد اما به طور کلی، با چشم پوشی از تنگ شدن فضای تنفسی کتاب با موبایل و فضای مجازی آنچه میتوان گفت این است که مشکلات اقتصادی، تورم، بی ارزشی پول ملی و بی ارزشی کار که مقدسترین و شریفترین فعالیتی است که آدمی میتواند انجام دهد، همگی در این مورد دخیلاند. روزی که امام خمینی(ره) به ایران آمدند با این جمله که «خداواند کارگر است» مارکسیستها و کمونیستها را خلع سلاح کردند.
ما بچه مذهبیها از این نگاه امام(ره) چقدر خوشحال بودیم و به خود می بالیدیم در ابتدای انقلاب توجه خاصی به کار و طبقه کارگر میشد و این نوع نگاه در جایگاه خود بدیع بود. امروز متأسفانه برعکس، جای آن مفاهیم را دلالی، یک شبه میلیاردر شدن، و با کمترین تلاش، بیشترین سود را بردن گرفته است. آن مفاهیم مثبت وجود ندارد و کار فرهنگی و کار تولید بدیع کتاب ارزشمند نیست مگر دلالی فرهنگی و خرید و فروش.
من این داستان را باز نمیکنم چون همه، این مسائل را بیش و کم میدانند. کتاب شعر که چه عرض کنم، حتی کتابهای علمی و دینی هم تیراژش پایین آمده مگر کتابهایی که به دلایلی تکنیکهای تست زنی برای رتبه آوری در کنکور مربوط شوند، چه رسد به اینکه بخواهیم به دیده شدن یک اثر ادبی و ترجمه و حضور آن در جهان بینالملل صحبت کنیم.
آخرین کتابم را ناشر در ۳۰۰ نسخه منتشر میکند. به خاطر تعداد صفحاتش قیمت همین کتاب هم بالاست و من اصلاً امید ندارم که همین تعداد اندک هم به فروش برسد. قیمت ناشی از گرانی کاغذ و مشکلات عدیدهای که صنعت نشر با آن دست و پنجه نرم میکند، به بازار کتاب آسیب زده است. ممکن است بگویند من سیاهنمایی میکنم اما واقعیت را باید دید و بیان کرد. از همه اینها مهمتر غلبه نوعی دلسردی در جامعه ادبی است.
دلسردی از اینکه این وضع تا کجا خواهد انجامید. ذهن و روح را آزار میدهد و به تبع، آدمی را از مطالعه دور میکند. در هرم مزلو هنوز نیازهای ابتدایی حیوانی بشر که خوراک و پوشاک و برآوردن نیازهای نفسانیاش است، از جمله مسکن و ازدواج و... اولویت دارند.
درست پس از اینها انسان به فکر رشد فرهنگی و شکوفایی روح میافتد. واقعیت این است که مردم ما از استادان دانشگاه گرفته تا فرهنگیان و همه اقشار دور و اطرافمان، به نوعی درگیر ابتداییترین نیازهایشان هستند. چنین جامعهای که استاد دانشگاه و دانشجویش گرفتار ابتدایی ترین نیازهاست، چگونه میتواند به خواندن سرشار و بازآفرینی برسد؟ خارج از مشکلات مالی و معیشتی، یکی از گرفتاریهای بزرگی که بنده شخصا خودم سالها تجربه کردم، ترافیک مرموز خیابانهای تهران بود.
در بهترین و خوشبینانهترین شکلش دو ساعت، بدون استثنا، باید برای رفتن به دانشگاه در خیابانها آواره می شدم، و دو ساعت برای برگشتن به خانه، یعنی روزی حداقل چهار ساعت ترافیک از من وقت می گرفت. یعنی وقتی به خانه میرسیدم، پیکرهای خسته کوفته و بیرمقی بودم که حوصله هیچ کاری را نداشتم، چه برسد به مطالعه... همین وضعیت برای دانشجوی من هم بود.
دانشگاه هنر به دلیل نداشتن فضای آموزشی کافی در تهران، بخشی از کلاسهایش در کرج تشکیل می شود. دانشجویان اینقدر دیر می رسیدند که ما در یک شورای آموزشی، برای تنظیم وقت و پیشگیری از نامنظمی رسما ساعت نه صبح را ساعت شروع کلاسها اعلام کردیم.
با این وجود باز هم بچهها دیر میرسند و... گاهی وسط روز برای کلاس بعدی باید به تهران برمیگشتند و همیشه ترافیک، خستگی و نامنظمی و خوابهای سر کلاس را به دانشجویان تحمیل کرده بود. حالا هم که کرونا فعلا رفت و آمد را تعطیل کرده است، کندی سرعت اینترنت غوغا میکند. تازه اینترنتی که استاد و دانشجو با پول جیب خودش میخرد و از آن برای درس و برگزاری کلاس استفاده می کند، نه اینکه دانشگاه بدهد، یا دولت مجانی در اختیارمان بگذارد. می خواهی یک جلسه دفاع از پایان نامه برگزار کنی که در آن چندین استاد به عنوان داور حضور دارند، از خانههای خودشان یا از شهرهایی غیر از تهران، بارها قطعی اینترنت پیش میآید.
کندی اینترنت اجازه ارتباط درست و حسابی نمیدهد... همانطور که آدم در بانک پشت باجه معطل قطعی سیستیم می شود... چه حوصلهای سر میرود و چه اعصابی خرد می شود... دانشجویان در امتحانی که من از آنها میگیرم، فقط آن چند جملهای را که من به عنوان رووس درس در فضای مجازی برایشان نوشتهام به من پس میدهند، این یعنی کتاب در محاق فراموشی است و به گوشه رانده شده. شما در چنین شرایطی چه توقع خواندن کتاب دارید و چه گلایهای که کتاب کم چاپ میشود یا ترجمه نمیشود!
بعضی از مترجمان پیشکسوتمان، مهجور ماندن و مهجور بودن زبان فارسی را مانع جهانی شدن ادبیات و شعرمان میدانند. با این تفاصیل مهجور بودن زبان فارسی را بحثی ثانویه میدانید؟
معتقدم زبان فارسی مهجور نیست. به هر دلیلی ایران در تقابل با صهیونیسم و شیطان بزرگ قرار گرفته. و آنها در خارج از مرزها با تبلیغات و انواع ترفندهای رسانههای دیداری و شنیداریشان، به نوعی ایران را مهجور کردهاند. به گمانم مشکل امروز، مشکل مهجور ماندن ایران است نه زبان فارسی. زبان فارسی ما زمانی از مرزهای چین تا لبنان و مصر گسترده بود و بسیاری از مردم جهان به این زبان سخن میگفتند.
هنوز دانشگاههای مصر دکتری زبان فارسی دارد. کشور همسایهمان ترکیه زبان فارسی را در دانشگاههای آنکارا و استانبول و ارزروم تا مقطع دکتری تدریس میکند. کشورهای دیگر از جمله چین و کشورهای اطراف ما مانند هندوستان، پاکستان، افغانستان، تاجیکستان، آذربایجان و ازبکستان حوزه قفقاز فارسی را تدریس میکنند. پس زبان مهجور نیست و ما اگر میتوانستیم روابط فرهنگی به فرض با کشور تاجیکستان داشته باشیم، دستکم قصههای ما برای تاجیکها دیگر باید خوانده میشد.
دستکم قصه ها و شعرهای ما در افغانستان فروش میرفت. هنوز هندوستان بیشترین آثار خطی زبان فارسی را دارد. حالا خود این مساله هم که چرا نتوانستهایم با جهان روابط فرهنگی و بدهبستان های قوی فرهنگی داشته باشیم، خودش به تنهایی قابل بحث است. پس چنین نیست و در این عرصه کار و تلاش نمیشود و به نوعی دچار بایکوت خودساخته شدهایم نه بایکوت جهانی. البته همانطور که اشاره کردم اسرائیل و امریکا هم در این میان نقش دارند اما باید سیاستمداران این را پاسخ دهند که برای خنثی سازی ایران ستیزی چه اقدامی در خارج از مرزها انجام دادهاند.
به مصائب خارجی اشاره کردید. در قرون ماضی، شاعران و نویسندگانمان از زبان و ابزار طنز برای بازگو کردن وضع موجود بهره بردند. آیا در حال حاضر هم نمیتوان با ابزار و زبان طنز راهی به پیش گشود و کتاب را در این بین نجات داد؟ با همه این موانع ابزار طنز چقدر میتواند کارآمد باشد؟
مساله این است که وقتی مجلسی داریم که یک اقدام قانونی برای به فرض مشکل ترافیک و آلودگی هوا انجام نداده و حتی یک نشست هم در این باره تا به امروز انجام نشده، امید دارید که وضع کتاب به یکباره و دفعتاً حل و فصل شود؟ ممکن است مرا متهم کنید و بگویید یک جانبه سیاهنمایی میکنم. آلودگی هوا که دیگر بحث سیاسی نیست! واقعیتی است جلوی چشم همه. یک برنامه مدون و جلسه برای این مساله تشکیل نمیشود.
در حالی که بیشترین آلودگی هوا را در همین دو سال اخیر تجربه کردهایم. مشکل ترافیک، کندی اینترنت و معطلیهای خسته کننده در آموزش و پژوهش که در فضای مجازی را داریم، به جای برطرف کردن این مسائل بر طبل صیانت میکوبند. خوب میدانیم که اگر مسئله آلودگی مطرح شود، مسئله حمل و نقل عمومی مطرح خواهد شد. به دنبال آن مساله خودرو مطرح میشود خود شرکتهای خودروسازی داخلی غده چرکینیاند که با خود محورهای کثیری از اقتصاد و تولید فاسد و دلالی را مطرح خواهد کرد. بیماریهای ناشی از آلودگی، بیمارستان، درمان، دارو، وهمین طور بگویید.
میبینید که همه اینها مثل حلقههای زنجیر به هم وصلاند و برای مافیاهای سود و دلالی چه بهتر که مسکوت بمانند. اینگونه است که حتی آن طنز هم دیگر کاربرد گذشته را ندارد. چرا که سخن قدر خود را از دست داده است. به نظر من سخن گفتن و برنامه دادن و ادعا کرد به چاپ اسکناس می ماند همچنانکه چاپ اسکناس پشتوانه میخواهد و پشتوانه آن تولید و ذخایر بانک مرکزی یک کشور است، واگر تولید و کار و ذخایر نباشد اسکناس ارزش خود را از دست خواهد داد و کاغذی بی ارزش بیش نخواهد بود، سخن هم پشتوانه می خواهد و پشتوانه سخن کارکرد و عمل گوینده سخن است.
مردم ما در برابر کسانی قرار دارند که خود سخنورند و به راحتی سخن را در اهداف گوناگون که منجر به سردرگمی باشد، می توانند هدایت کنند. در جامعه ای چنین، سخن ارزش و اعتبار خود را از دست میدهد، حال میخواهد جدی یا طنز باشد. شما میخواهید با طنز به مبارزه با مسائل بروید و آن را راهگشا ارزیابی میکنید؟ اکنون فضای مجازی یعنی فضای ارتباط، فضایی که مردم در آنجا با هم ارتباط می گیرند و درددل می کنند.
اگر این فضا را از دست انسان امروز بگیریم یا امکانات ابتدایی آن را در اختیار این فضا قرار ندهیم... سرعت کند اینترنت در ایران معضل غیر قابل فهمی است. کند کردن این فضا مثل این است که به مردم بگویی در کوچه بازار خیابان و مغازه به کندی با دشواری کلمه به کلمه، جملات و کلمات را با فاصلههای چند ثانیهای یا چند دقیقهای ادا بکنید... متاسفانه باید بگویم همین عادت به کندی ارتباط منجر به کندی تولید کتاب و خواندن کتاب هم میشود، چرا که روانشناسی و جامعه شناسی، انسان و جامعه را به شکل عجیبی در هم تنیده و اینها را به همدیگر معرفی میکند.
این در حالی است که من در ضعیفترین شرایط اینترنتی برای دانشجویانم تدریس میکنم. تدریس برای دانشجو موظفی استادان و معلمان است که از طریق اینترنت و فضای مجازی انجام میشود. پرسشم اینجاست که آیا یک ریال اینترنت مجانی در اختیار استاد و معلم قرار دادهاند یا به حقوقم به عنوان خرج اینترنت اضافه شده است که دو سال تمام از جیب خودم هزینه اینترنت را برای تدریس میپردازم؟
شاعران طنزپردازی که در عرصه حضور دارند چه؟ آنها نمیتوانند هیچ گونه تأثیری بر شرایط موجود بگذارند؟
چند تن از معدود شاعران و نویسندگان طنزپردازی هم که داریم، کسانیاند که در جلسات رسمی با مسئولان شام میخورند و میگویند و میخندند و گاهی هم طنزی برای خالی نبودن عریضه صادر میفرمایند. در متن جامعه سخن آنها همانطور که عرض کردم به همان اسکناس بی پشتوانه می ماند.
متأسفانه در فضایی چنین، که هیچ مشوقی برای کارهای تولیدی وجود ندارد، فرق نمیکند چه تولید در زمینه صنعت و کشاورزی که برای مایحتاج مادی و معاش جامعه کار میکند، چه تولید در زمینه فکری و فرهنگی که با نیازهای معنوی جامعه سرو کار دارد، وقتی مشوقی وجود ندارد برای مثال نه تنها جشنوارهها و جایزههای ادبی گسترش ندارد، بلکه محدود میشوند و جوایز آنها با وجود رشد تورم از سالهای پیشین هم کمتر و کمتر می شود...
چشمانداز روشنی از آینده فرهنگی و به تبع آن آینده کتاب در ایران نمیتوان داشت، در این وسط مظلومتر از همه تولید کنندگان و آفرینندگان اصیل متون فرهنگی شاعران و نویسندگان هستند. به ویژه نسل جوان آنها، که هنوز از شهرت کافی برخوردار نیستند و ناشر برای چرخش سرمایه و سودش ترجیح می دهد از نامهای مشهور، ولو اینکه حرف تازهای نداشته باشند تا از یک جوان پر از شور و خلاقیت گمنام استفاده کند و همه میدانیم که تاوان این کور شدن و شکوفا نشدن این استعداد جوان و تازه را باز ما و جامعه خواهیم پرداخت. جالب اینجاست که در این فضا برخی ناشران زیرک و سودجو نیز این ذهنهای خلاق و نویسنده و شاعر جوان را استثمار میکنند اینگونه که فقط به چاپ مطلبش به او منت میگذارند بی آنکه یک ریال به او بپردازند یا پول نصف تیراژ را از او میگیرند و...
به هر ترفندی در یک قرار داد غیر انسانی، کار را طوری تمام میکنند که خودشان ضرر نکنند. البته نمی توان آنها را هم صد در صد محکوم کرد. کیست که نداند در این کار فرهنگی هم باز دلالان و کاسبان سود میکنند تا تولید کنندگان واقعی فرهنگ و اندیشه... باور بفرمایید همه این سخنان را نه از سر کینه و نفاق و ناراحتی بلکه از روی دوست داشتن میگویم و امیدوارم دولت جدیدی که سر کار آمده، به خودی خود در میان خودشان کارشکنی نکنند و با هم هماهنگ باشند و بتوانند ابتداییترین نیازهای مردم را پاسخ بدهند تا به خواست خدا از فشارهای روانی و نگرانی های معیشتی و اجتماعی مردم کاسته شود تا مشکلات فرهنگی در حوزه کتاب از گردن از مو نازکتر مردم و اهل فرهنگ برداشته شود.
نیازهای جوانان اعم از کار، مسکن، ازدواج و رسیدن به آرامش در آغوش یک خانواده پر از عشق و امید و شور خلاقیت و رفتن به سوی آیندهای از رشد و تعالی، برطرف شود تا آنها به این فکر بیفتند که برای رسیدن به آن آینده عظیم و متعالی باید با کتاب، دانش و آگاهی دمساز باشند و گوشهای بنشینند و در آرامش کتاب بخوانند.