عصر ایران؛ مهرداد خدیر- خانوادۀ دکتر ابراهیم یزدی از تخریب مجدد سنگ قبر او در بهشتزهرای تهران خبر داده و گفتهاند این بار برای تعئیض و نصب سنگ تازه اقدام نخواهند کرد.
وزیر خارجۀ دولت موقت، در شهریور 1396 درگذشت و سنگ آرامگاه او در اسفند همان سال، به دست افراد ناشناس شکسته و تخریب شد ولی با مشارکت خانواده و سازمان بهشت زهرا سنگ تازهای نصب شد.
این بار اما خانوادۀ دومین دبیرکل نهضت آزادی ایران اعلام کردهاند در پی نصب سنگ تازه برنخواهند آمد و باید دید آیا مدیریت سازمان بهشتزهرا خود اقدام خواهد کرد یا سنگ قبر یکی از مشهورترین فعالان سیاسی تاریخ معاصر که 6 دهه در فضای سیاسی ایران، نقشآفرینی کرده به همین صورت باقی میماند تا اتفاقا با وضعیت شکسته، نشانهای گویاتر باشد؟
شکستن سنگ قبر چهرههای سرشناس البته منحصر به سیاستمداران ناهمسو با گفتمان سیاسی حاکم نیست کما این که چهار سال قبل، همین کار را با سنگ قبر این چهرهها هم انجام داده بودند: مدیا کاشیگر (مترجم)، احمد شاملو (شاعر و نویسنده)، ایرج افشار (ایرانشناس) و محمد علی سپانلو (نویسنده و شاعر) که آنها هم شکسته یا ربوده شدند.
نکتۀ قابل تأمل این بود و هست که برخی از این اشخاص شاید در دوران حیات هرگز یکدیگر را ندیده بودند و در فضاهای متفاوتی فعالیت میکردند. در اسفند 96 هم در این تارنما در این باره همین مثال را آوردم و پرسیدم: دکتر یزدیِ مشهور به لیبرالی و سیاستمداری چه شباهتی با شاملوی شاعر با گرایشهای سوسیالیستی و بیزار از اهل سیاست داشته که سنگ قبر هر دو را شکستند جز این که هر دو صاحب فکر مستقل بودند؟
درباره روشن فکران عرفی این احتمال مطرح شد که متعصبینی با قرائتهای خاص خود نپسندند قبور این آدم ها کنار دیگران دفن شود و معتقد باشند در قبرستانی دیگر باید دفن شوند و دیروز از زبان یک رییس شورا شنیدیم که خیابان و میدان و پیاده رو را متعلق به خودشان می دانند و لابد مردگان هم باید انحصاری و اختصاصی باشند اما دکتر ابراهیم یزدی که روشنفکر دینی و کاملا مذهبی بوده است. پس مشکل را باید جای دیگری جُست. یا با شهرت و اعتبار افراد مشکل دارند یا با حضور علاقهمندان بر سر مزار شان یا با تولید فکر مستقل.
هر بار که سنگ قبر شاملو را شکسته اند، آیدا سنگ جدیدی گذاشته و ظاهرا دیگر سراغ قبر شاعر در امامزاده طاهر نرفته اند چرا که با سنگ و بی سنگ، مشخص است. اما خانوادۀ دکتر یزدی گفته اند سنگ جدید نصب نخواهند کرد. احتمالا به این خاطر که مسؤولیت امنیت را متوجه سازمان بهشت زهرا کنند یا همین نشانه ای باشد برای معرفی.
اما چرا کسانی دست به این رفتار می زنند که با هیچ اخلاق و باوری قابل توجیه نیست و انحطاط و پَستی خاصی در آن مستتر است؟
احتمال اول این است که معتقدند اینها نباید اینجا دفن شوند و مرزبندی را به قبرستان هم تسری داده اند. احتمال دوم این است که چون با زندۀ این افراد مشکل داشته اند با مرده شان هم مشکل دارند و این کینه را نمی توانند بشویند.
اگر شاعر می گوید: رو سینه ها را از کینه ها، هفت آب شو از کینه ها، اینها انگار جز کینه در سینه نمی توانند انباشت. احتمال سوم این است که حتی یک کلمه از این افراد یا درباره شان نخوانده باشند.
نه کاری به خاطرات ابراهیم یزدی و چند جلد کتاب (60 سال صبوری و شکوری) دارند نه به ایران دوستی و ایران پژوهی ایرج افشار. نه شعر سپانلو می خوانند و نه شعر شاملو. بنا بر این برای این که خودی نشان بدهند چنین کاری انجام می دهند. گروهی دیگر که شاید نسبت و قرابتی با سنگ شکنان ندشاته باشند اوج بی سوادی و تاریخ نادانی خود را با پایین کشیدن تابلوی خیابان نوفل لوشاتو نشان دادند و وقتی چنین باشد طبعا نمی دانند در تمام روزهای اقامت امام در همان نوفل لوشاتو دکتر یزدی حضور فعال داشته است.
اگر هم خوانده باشند دربارۀ زاویه های آنان با گفتمان فرهنگی ایدیولوژیک است. این که دکتر یزدی از مهم ترین منتقدان ادامۀ جنگ در خاک عراق بوده، یا ایرج افشار فرزند یکی از رجال عصر پهلوی و سپانلو و شاملو در کانون نویسندگانی عضویت داشته اند که برخی از اعضای آن را سعید امامی مستحق خفه کردن با طناب یا انداختن به ته دره در گردنه های حیران می دانست برای سنگ شکنان، احتمالا کافی است.
احتمال چهارم این است که نمی خواهند محل قول و قرار و مراسم وسالگرد شود. می شکنند تا نام و نشانی باقی نماند. کما این که با قرارهای عاشقانه دختر و پسرها بسر قبر فروغ فرخ زاد در قبرستان ظهیرالدوله مشکل دارند و زنانه - مردانه و محدود به ساعات مشخصی کرده اند.
احتمال پنجم هم این است که می خواهند بگویند ما می شکنیم پس هستیم و تخریب را از ساختن و تولید بیشتر دوست می دارند یا خلاقیت شان همین قدر قد می دهد که سنگ قبر بشکنند. با این حال همین که هیچ گروهی مسؤولیت این کار را بر عهده نمی گیرد نشان می دهد خود می دانند چقدر شنیع است وجای توجیه و دفاع ندارد وگرنه اگر اندیشه سیاسی پشت کاری باشد مسؤولیت ترور را هم بر عهده میگیرند.
تصور کنید کسانی عزیزشان را با هزار اندوه و آه به خاک می سپارند و سنگی بر جای می گذارند و با اشک دیده می شویند و هر از گاهی به آن سر می زنند و در نگاه دینی این کار چنان مأجور است که برای آن اصطلاح «زیارت اهل قبور» را به کار می برند. در شیعه زیارت مفهومی فراتر از معنی رایج آن در زبان عربی یافته (دیدار) و پاداش اخروی برای آن متصور است.
با این نگاه بیشتر روشن می شود که با تیشه و پتک و کلنگ، سنگ قبری را شکستن تا چه حد دور از انسانیت است. ضمن این که برخی از این سنگ ها اثر هنری هستند کما این که کمتر سنگی به زیبایی سنگ مزار مرحوم احمد بورقانی معاون مطبوعاتی دولت اصلاحات در قطعۀ نام آوران بهشت زهرا دیده ام و سازمان بهشت زهرا هم باید حفاظت کند.
به هر رو اگر هدف از نصب سنگ قبر، نماد و نشان گذاشتن باشد سنگ قبر شکسته هم نشانه است و گویای این که جسم مرده و اندیشه نمرده است.
زنده یاد هدا صابر می گفت: تنها سه گروه باقی میمانند: نخست کسانی که اثری بر جای میگذارند. این اثر می تواند یک کتاب باشد یا یک ساختمان وقفی (موقوفه واقعی نه پاره ای وقفهای دروغین به قصد دور زدن قانون) یا یک تابلو یا یک بنگاه اقتصادی فعال.
گروه دوم کسانی که راهی را می گشایند که دیگران در آن گام مینهند و پیش از آنان یا نبوده یا هموار و روشن نبوده یا بسته شده بوده و گشوده اند. گروه سوم هم کسانی که نهادی را تأسیس می کنند و آن نهاد در گذر زمان می بالد.
جز این سه مگر ارث مادی و فرزندی برجای بگذارند و گرنه در گذار زمان فراموش میشوند.
آدم هایی مثل ابراهیم یزدی چنان نزیسته اند که تنها با فرزند و میراث مادی یاد شوند یا تنها نماد وشناسۀ آنان، سنگ قبر باشد و یک، دو یا هر سه ویژگی ( اثر، راه و نهاد) را داشته باشند و اتفاقا سنگ قبر شکسته به نماد اختصاصی بدل خواهد شد.
شیعه، آیین مظلومیت است و منتقدان باید بدانند با این کارها تنها هم دلی ایجاد میکنند و گرنه سیاستمدار را باید نقد کرد و مرده و زنده ندارد. منتها نقد عملکرد و کارنامه و تصمیمات سیاسی یا اداری نه آن که با پتک به جان سنگ قبر شخص بیفتند و اگر شیعه بنای این گونه کارها را داشت طی قرون جنازۀ هارون الرشید در حرم امام رضا را تحمل نمی کرد.چه رسد به چهره های مشهور و محترم در جامعه یا دستکم بخش هایی از جامعه.