خبرگزاری مهر – گروه استانها: استاد غلامحسن ساعد، مردی از دیار میاندوآب که همه عمرش را در راستای خدمت به نظام مقدس جمهوری اسلامی سپری کرد.
مردی که تمام قد برای مردمش جنگید و در بازههای زمانی مختلف تنها سنگرش تغییر کرد، استاد خلبان ساعد همرزم شهدایی همچون شهید چمران و شهید صیاد شیرازی بوده و بارها با شهیدان شیرودی و کشوری با پرواز قدرتمند خود رعشه بر اندام دشمن انداخت، او پس از جنگ پا به عرصه آموزش گذاشت و خلبانانی را تربیت کرد که امروز هر کدامشان حرفی برای گفتن دارند.
استاد ساعد که از سال ۵۱ تا سال ۹۹ و به مدت ۴۸ سال پرواز داشت را طلایه دار پرواز عملیاتی و آموزشی با بالگرد جنگنده کبرا در جهان میشناسند، مردی که نام خوشش همواره بر سر زبانهاست و شاگردانش با شنیدن نام استاد نا خودآگاه ادای احترام میکنند.
نقشآفرینی استاد ساعد در عملیات «بازی دراز»
سرهنگ خلبان ساعد حماسه سازی خوشنام است که در عملیاتهایی همچون مرصاد، نصر، آزادسازی نفت شهر، میمک، نوسود، پاوه، صالحآباد، سردشت و مریوان و همچنین اسکورت ستون نیروهای خودی در غرب کشور، حضوری مؤثر داشت. حضور او در عملیات «بازی دراز» در پادگان سرپل ذهاب همراه با شهید شیرودی تأثیر بسزایی داشت که هیچ گاه از یاد نخواهد رفت.
از این رو به بهانه اولین سالگرد رحلت این استاد خلبان گفتوگویی را با همسر و فرزند وی داشتهایم؛ حاجیه خانم فاطمه فراوانی، فرزند شهید آیت الله یعقوب فراوانی و همسر استاد سرهنگ خلبان حاج غلامحسن ساعد و به گونهای نیمه پنهان زندگی پرهیجان و مخاطره آمیز این یادگار دفاع مقدس است، او که از سال ۵۷ زندگی مشترکش را با استاد آغاز کرد در همه سختیها و شیرینیها یار باوفای استاد بوده است. هر چند خانم فراوانی و استاد ساعد نسبت فامیلی داشتند، اما تا قبل از ازدواج به دلیل دوری مسافت، آشنایی چندانی با یکدیگر نداشتند و شهرت خلبان ساعد به پاکی، صلابت و اراده، همسرش را شیفته خود میکند.
همسرخلبان ساعد به خبرنگار مهر میگوید: پدر زنده یاد استاد ساعد، خدمت به مردم را در مقام معلمی برای همشهریان خود میدانسته، اما استاد ساعد در جهت تحقق رویاهای ماجراجویانه اش و خدمت به همه مردم میهن، پرواز در آسمان را سرآغازی برای خود قرار داد؛ او در سال ۵۱ پا به عرصه بیکران آسمان میهن گشود و پس از طی دوران پروازهای عمومی، در رشته خلبانی بالگرد جنگنده کبرا فارغ التحصیل شد و در سال ۵۴ به پایگاه یکم رزمی هوانیروز کرمانشاه منتقل شد. ما در سال ۵۷ ازدواج کردیم و من در کرمانشاه به همسرم ملحق شدم تا سختیها و شیرینیهای روزگار را همراهش باشم و ۱۷ سال از زندگی مشترکمان در کرمانشاه بود. سالهای جنگ و آتش، سالهای دفاع مقدس، سالهای بمباران و البته سالهای حماسه آفرینی رزمندگان اسلام و خلبانان هوانیروز ارتش با خلبان شهید قدمی و خلبان شهید شیرودی همسایه بودیم. مردان در آسمان صحنه نبرد حماسه میآفریدند و گاه خانههایشان در معرض بمبارانهای شدید دشمن قرار میگرفت، همه با هم بودیم، هرکس در صحنهای و به نحوی.
همپای همسرم ماندم
خانم فراوانی میافزاید: در آغازین روزهای جنگ استاد ساعد قصد داشت ما را از کرمانشاه به قم بیاورد برای اینکه ما در بمبارانها آسیب نبینیم و میگفت جهاد بر زنان واجب نیست، اما در باور من همراه بودن با او را در دفاع از خاک وطن برای خود وظیفه و ارزشی والا میدانستم و از این رو هرگز این کار را نکردم و تا سال ۷۴ که همسرم از کرمانشاه به اصفهان منتقل شد، همراه و همپای او ماندم و سختی را به جان خریدم تا شریک حماسههای او در روزهای آتش و نبرد در دفاع از کشورم باشم.
همسر استاد ساعد شبهایی که استاد در مناطق مقدم عملیاتی در مأموریت بوده او نیز همراه با شوهرش بیدار میمانده و ضمن تمسک جستن به آیات قرآن کریم، شب را به امید دیدن طلوع آفتابی که پرچم میهنش را به واسطه رشادتهای همسرش در میدان نبرد برافراشتهتر ببیند، سپری می کرده است. او در این باره میگوید: بیشتر احساس مسئولیت من این بود که در خانه سنگربان خوبی باشم تا همسرم در میدان نبرد آسوده خاطر بجنگد.
هرگز استاد ساعد را خسته ندیدم
حاجیه خانم فراوانی که معتقد است همسرش روحیهای تلاشگر داشته است و هرگز او را خسته ندیده بود: سرهنگ ساعد مردی خود ساخته بود و همیشه با تکیه بر اراده خود برای تحقق آرمانهایش قدم بر میداشت و توکل بر خدا در همه امور را سرلوحه خود قرار میداد و همواره شوقی وصف ناشدنی برای پرواز داشت. در بازگشتهای پیروزمندانه استاد ساعد از عملیاتها در میدان نبرد، برای سلامتی تمام رزمندگان اسلام و همسرم قربانی انجام میدادم و میان نیازمندان توزیع میکردم تا این عزیزان هم در طعم شیرین این پیروزیها سهیم باشند.
همسر استاد خلبان ساعد در خصوص حضور بی وقفه وی در مناطق عملیاتی چنین روایت میکند: خلبانان جان برکف هوانیروز، برای نقش آفرینی و جانفشانی در راه استقلال و آزادی میهن لحظهای درنگ نداشته و میدانستند که خاک وطن همیشه چشم انتظار حضورشان درآسمان است به همین دلیل خود را همیشه در خط مقدم عملیاتها قرار میدادند تا صدای غرش بالگردهایشان لرزه به تن دشمن زبون بیاندازد و مسبب قوت قلب و دلگرمی رزمندگان نیروهای زمینی در میدان نبرد باشند. به همین دلیل در مأموریتهای پی در پی حضوری مستمر وزبانزد داشتند و هرچند ماه یکبار به منزل باز میگشتند. خاطرهای که در بازگشت یکی از مأموریت هایشان اتفاق افتاد این بود که فرزند اولمان کوچک بود به دلیل ندیدن پدرش به مدت طولانی وقتی استاد ساعد به منزل باز میگشتند به محض دیدن پدرش او را دایی صدا میزد و بعد از گذشت چندین روز، تازه پدر را شناخته و او را بابا صدا میزد. استاد ساعد در این زمان بغض میکرد و همیشه یاد این سروده استاد شهریار میافتادم که میگویند: (تا هستم ای رفیق ندانی که کیستم / روزی سراغ وقت من آیی که نیستم).
او ادامه میدهد: همسرم با سرافرازی در دفاع از عزت و آزادی میهن عزیزمان نقش آفرینی کرد تا با نقش آفرینی و رشادتهای مثال زدنیاش که بارها تا مرز شهادت او را پیش برده بود از آن دوران سخت کوله باری از حماسه و تجربه بیاندوزد تا از سال ۷۴ به بعد، در مقام معلمی به انتقال تجاربش به خلبانان جوان میهن بپردازد. او در همین سال به اصفهان منتقل شد تا به عنوان کهنه سربازی زبده، با تعهدی خالصانه، دانش وسیع خود را در درس پرواز و رشادت و عشق به دانشجویانش منتقل کند.
معرفی استاد ساعد به عنوان خلبان نمونه
این همسر سرهنگ خلبان هوانیروز ارتش اصفهان میافزاید: استاد ساعد همزمان که به دانشجویان خود تخصصهای به روز و کارآمد در صحنه نبرد را آموزش میداد، از ارتقای سطح معرفتی و کسب سجایای اخلاقی آنان هم غافل نبود تا خلبانانی شریف، پاک، میهن دوست و مردم یار را در کارنامه پروازهایش به یادگار بگذارد و به همین دلیل پس از سالها تدریس در سال ۸۱ همسرم به عنوان استاد خلبان نمونه مرکز آموزش هوانیروز معرفی شد. او در همین سال به بازنشستگی نائل آمد اما بیقراری همیشگی جان او برای پرواز و خدمت، باعث شد راه پرواز در آسمان را در جبهه دیگری ادامه دهد. در این راستا استاد ساعد وارد عرصه جهاد خودکفایی و صنعت دفاعی شد که محصول آن، باز آماد (اورهال) بیش از دهها فروند بالگرد جنگنده کبرا و نیز ارتقا سامانههای پروازی و تسلیحاتی آماده و دهها فروند بالگرد جنگنده دیگر بود. در مسیر پر حماسه زندگی همسرم از سن ۱۸ سالگی پرواز خود را آغاز کرد و تا سال آخر زندگی اش یعنی ۶۶ سالگی به پرواز و نقش آفرینی در آسمان میهن ادامه داد تا جان و جوانی اش را در مسیر عشق به دین و میهن صرف کرده باشد.
او میگوید: همسرم در شهریور سال ۹۹، در سن ۶۶ سالگی و پس از ۴۸ سال مجاهدت و خدمت در اصفهان دعوت حق را لبیک گفت و به همرزمان شهیدش پیوست. پیکر مطهرش مطابق با وصیتشان به زادگاهش میاندوآب منتقل شد تا در تاسوعای حسینی به آغوش خاک زادگاهش سپرده شود.
همسرم هیچ گاه بدون وضو وارد کابین پرواز نمیشد
حاجیه خانم فراوانی که همسرش را انسانی واقعی و مؤمن توصیف میکند، میافزاید: همسرم هیچ گاه بدون وضو وارد کابین پرواز نمیشد و آنقدر ارادت به اهل بیت داشت که اولین پروازش در مسیر کرمانشاه به مقصد مشهد بود و در همان پرواز سه بار دور حرم مطهر امام رضا (ع) پرواز کرد و آخرین پروازش نیز مسیر اصفهان به جمکران بود.
علی ساعد، فرزند ارشد استاد سرهنگ خلبان حاج غلامحسن ساعد است، او که در حال حاضر دارای کارشناسی ارشد مدیریت است و در دهه چهارم زندگی اش قرار گرفته پدرش را نه تنها استاد رزم و عقابی بلندپرواز بلکه الگوی اخلاق، تلاش و از پای ننشستن توصیف میکند، این فرزند استاد به خبرنگار مهر میگوید: و پدرم مربی تمام عیار تا آخرین لحظه زندگیام است.
او درباره زندگیشان با پدر و همه هیاهویش اظهار میکند: در طول هشت سال دفاع مقدس و بعد از آن نیز ساکن منازل سازمانی هوانیروز کرمانشاه بودیم و به دلیل مجاورت منزل ما با پایگاه رزمی و فرودگاه از نزدیک شاهد غرش صدای بالگردهای هوانیروز برای حضور و رزم پدر و همکارانش بودم. بعد از خداوند صدای غرش این بالگردها بود که باعث میشد صدای بی امان بمباران هواپیماهای عراقی را برایمان بی ارزش کند، چون ایمان داشتیم به یاری خداوند، پدر و همرزمانش در جبههها از تانکهای عراقی، دشتی از آهن آلات متلاشی شده ساختهاند، دست آنها کوتاهتر از عزم بلند خلبانان میهنمان است و چون توان مقابله در جبههها را ندارند به بمباران منازل مسکونی در شهرها و پناهگاهها روی آوردهاند.
استاد ساعد اسطوره نبرد و دفاع از کشور و معلم بی بدیل اخلاق و مذهب بود
این فرزند سرهنگ هوانیروز ارتش اصفهان اضافه میکند: آموختههایی که از پدرم به عنوان استاد زندگی فرا گرفتهام نشأت گرفته از همراهی ایشان و همرزمان شهیدش در مسجد منازل سازمانی در همنشینی با این عزیزان میدانم که این بزرگواران بعد از اتمام تلاش و جهاد روزانه و بازگشت از مأموریتها در کلاسهای قرآنی و مراسم مذهبی حضور دائمی داشتند و دیدن آنان که در آسمان به رزم مشغول بودند و در لحظه عبادت همچون بنده صالحی به عبادت میشتافتند برایم الگوی زنده مستمری به وجود آورده بود و هر کدام از این عزیزان و شهدا علاوه بر داشتن تخصصهای بالا در امور نظامی در مسائل دینی، اخلاقی و زندگی هم الگویی عملی از تخصص و تعهد بودند که به برکت راهنماییهای آنها در سن ۱۳ سالگی نائل به دریافت مدرک مربی قرآنی و تجوید شدم و بعد از حضورمان در اصفهان، پدر فعالیتهای فرهنگی و قرآنی خود را به شکل گستردهتری این بار در جبهه فرهنگی و دینی ادامه داد که با همراهی و کمک سایر همرزمان و همسایگان منجر به ساخت فرهنگسرا و کتابخانه در مسجد المهدی (عج) و تأسیس کانون فرهنگی و هنری منتظران ظهور شد.
او ادامه میدهد: پدرم در این کانون توجه ویژهای به جوانان در حوزه مذهب، اخلاق و تحصیل داشتند و برایشان پدری و معلمی میکرد. او اسطوره نبرد و دفاع از این کشور و معلم بی بدیل اخلاق و مذهب بود. برای همه رزمندگان اسلام، به خصوص خلبانان ارتش جمهوری اسلامی ایران دعای خیر و پیروزی دارم و تا زمانی که صدای پروازشان را در آسمان کشور میشنوم، به بودنشان احساس افتخار میکنم.
این فرزند استاد ساعد ادامه میدهد: جوانانی که در این کتابخانه مشغول به مطالعه بودند هم اکنون در دانشگاههای معتبر داخلی و خارجی در حال تحصیل هستند. امروز که به گذشته نگاه میکنم پدرم و همرزمانش علاوه بر اینکه برای خاک وطن دلاورانه مشق رزم انجام میدادند با تاکید به تحصیل و آموزههای دینی به فکر شکوفایی مادی و معنوی آینده کشورمان هم بودند.