محققان در پژوهشی با عنوان «نقدی بر آموزش علوم پایه در ایران معاصر» آوردهاند، سوالی که به ذهن میرسد این است که: درآن کشورها مسئولان امر و متخصصان علوم چگونه برنامه ریزی کرده و چگونه دانش پژوهان و متخصصان خود را آموزش دادهاند که تا این سطح، صاحب علم و صنعت شدهاند؟ آیا زیرساختهای علمی و تاریخی کشورهای پیشرفته در حوزه صنعت با کشورهایی که در این حوزه توفیق چندانی نداشتهاند، متفاوت است؟
این پژوهش توسط یوسف یوسفی استادیار دانشگاه پیامنور تهران و حمیده فخاری دبیر فیزیک آموزش و پرورش شهرستان خواف انجام شده که نشان میدهد، استقبال از رشتههای علوم پایه روز به روز در جامعه ما رو به کاهش است. کارشناسان علوم اجتماعی، دلایلی مانند عدم استقبال بازار کار از فارغ التحصیلان این رشتهها و مسائلی از این دست را عامل آن معرفی میکنند. البته این موضوعات بسیار مهم است و قطعا تاثیر مهمی در عدم استقبال از این رشتهها در جامعه ایران را دارد، اما به نظر نگارندگان این مقاله، آموزش و پرورش رشتههای علوم پایه در کشور دارای ایرادات بنیادیتر است.
بررسی تاریخی آموزش و پژوهش در ایران قدیم
در ایران باستان، از ابتدا تا پایان دوره ساسانیان، پادشاهان امپراتوری ایران در قلمروی امپراتوری، به خاطر وجود اقوام و آیینهای مختلف، در تسامح با اقوام و ادیان، در برقراری عدالت، در انضباط و قانونمداری از امپراتوری رم که در واقع نماینده دنیای غرب بود، پیشی داشتند. به لحاظ علمی در آن دوران، یونان و غرب مرکز فلسفه و علم دنیا بود و فلاسفه بزرگی همچون افلاطون و ارسطو در آنجا زیست کرده و فعال بودند. در دوره باستان، خصوصا دوره ساسانیان، در ایران به خاطر علاقه خسرو، پادشاه ساسانی در تیسفون که تختگاه پادشاه بود و در جندی شاپور مدارس علمی ساخته شد و کتب فلسفی یونان به پهلوی برگرداننده و در آنجا توسط اساتیدی که بیشتر یونانی بودند، تدریس میشد.
در این ایام وقتی آکادمی فلسفه یونان تعطیل شد، هفت تن از مشهورترین فلاسفه و عالمان یونان به ایران آمدند و خسرو به گرمی از آنها استقبال کرد و حتی وقتی خواستند به یونان برگردند ضمن امضای پیمانی با امپراتوری یونان به حفظ حیات و تامین آزادی آنها تاکید کرد. در همین دوران بود که کتاب کلیله و دمنه نیز از هندی به پهلوی ترجمه و ادبیات، شعر و هنر در ایران رواج یافت. صنعت چندانی در ایران باستان وجود نداشت و بیشتر امپراتورهای ایران به کشاورزی و شبانکاری علاقمند بودند و اگر جایی احتیاج به چنین مواردی بود از خارجیها و بیشتر یونانیها استفاده میکردند.
به عنوان مثال در دوره ساسانیان، دوره پادشاهی شاپور سد کارون به وسیله مهندسان یونانی ساخته شد. در قرون وسطی، هنگامی که اروپا در ظلمت و جهل و بی خبری بسر میبرد، دانشمندان اسلامی و در راس آنها اندیشمندان ایرانی، اندوختههای علمی یونانیان باستان، چین و هند را جمعآوری و با دانش و اندیشههای ایرانیان باستان درآمیختند و خود نیز در باروری آن کوشیدند. کتب یونانی به عنوان یکی از شرایط صلح، از امپراتوری رم مصادره و در اختیار فضلای جهان اسلام و ایران قرار گرفت.
ایران حدود ده قرن مرکز علمی دنیا بود
محققان میگویند، در این عصر فضلای بسیاری به نوشتن آثاری در زمینه نجوم و ریاضیات پرداختند که میتوان به محمد ابن موسی خوارزمی، ابوالوفا بوزجانی ، خواجه نصیرالدین طوسی، ابن هیثم و ... اشاره کرد. بنابراین حدود ده قرن ایران مرکز علمی دنیا بود و اندیشمندان تمام دنیا آرزوی آن را داشتند که از علم و دانش دانشمندان ایرانی استفاده نمایند.
به عبارت دیگر در آن زمان ایران الگوی جامعه علمی اروپا و غرب و شاید تمام دنیا بود. تعریف بسیاری از اصول ریاضی و هندسه توسط دانشمندان ایرانی، اصلاح بسیاری از نظریات نجومی توسط منجمین، تالیف و تبیین تقویم جلالی، کشف قاره آمریکا و ... توسط دانشمندان ایرانی گواه بر پیشرفتهای علمی شگرف دانشمندان ایرانی در گذشته را دارد. ساخت بسیاری از وسایل فنی و نجومی، ساخت بناهای حیرت انگیز با ویژگیهای معماری خاص مانند مناره جنبان اصفهان، مسجد امام، حمامی در اصفهان که با یک شمع همواره روشن و دارای آب گرم بود، رصد خانه مراغه، شهرک علمی ربع رشیدی و ... نشان دهنده پیشرفتهای بسیار عالی مهندسان ایرانی در آن عصرها بوده است.
سوالی که به ذهن میرسد این است که آموزش علوم در آن زمان در ایران چگونه بوده است؟ چرا دانشمندان ایرانی در آن زمان به پیشرفتهای علمی و فنی بسیار خوبی نائل شده بودند ولی در عصر حاضر این موضوع کم رنگ شده است؟ برای روشن شدن موضوع نگاهی گذرا به زندگی علمی چند دانشمند ایرانی شاخص در آن صدها میاندازیم.
خوارزمی: در جهان اسلام و ایران، تاریخ ریاضیات با خوارزمی شروع شد. این دانشمند ایرانی نخستین بار در قرن نهم میلادی بسیاری از مسائل ریاضی را در جهان اسلام و ایران مطرح کرد و در این زمینه نخستین و کهنترین کتب مفید را تالیف کرد. این آثار بعدا به زبان غربی ترجمه شد و باعث پیشرفت ریاضیات که پایه همه علوم است، در غرب گردید. اگر به زندگی علمی خوارزمی نگاهی انداخته شود، وی علاوه بر ریاضیات و نجوم، جغرافیدان و مورخ زبردستی بوده است.
ابوعلی سینا: دانشمند و پزشک زبردست ایرانی قرن یازدهم میلادی که تحت تاثیر سه جریان فکری نیرومند، قرآن، علم و فلسفه قرار داشت. این سه حوزه فکری ابوعلی سینا را متفاوت از انسانهای عادی کرد. وی کتب شفا و قانون را به گونهای نوشت که هنوز هم میتواند مرجع علمی بسیار خوبی برای پزشکان و دانشمندان در تخصصهای مختلف باشد.
ابوریحان بیرونی: ابوریحان هم عصر با ابوعلی سینا بود. در حوزه نجوم بر کرویت زمین اعتقاد داشت و مشاهدات نجومی او از بطلمیوس جلوتر بود. در ریاضی، فیزیک و زمین شناسی سرآمد زمانه خود بود و در حوزه تاریخ و فلسفه توانایی بالایی داشت. وی اولین کسی بود که از روی اسناد تاریخی نشان داد که کانال سوئز توسط داریوش پادشاه هخامنشی ساخته شده است. وی اولین کاشف قاره آمریکا بود.
خواجه نصیرالدین طوسی: دانشمند برجسته ایران در قرن سیزدهم میلادی که اگر تدبیر وی نبود شاید فرمانروایان مغول علم و تمدن بشریت را در معرض خطر انهدام قرار میدادند و همه دستاوردهای علمی و فرهنگی اسلام و جهان را نابود میکردند. وی علاوه بر علوم ریاضی، نجوم و فیزیک در علم سیاست، فلسفه و اخلاق توانایی بسیار بالایی داشت و این همه جانبه نگری او باعث خدمت بسیار ارزشمندی به بشریت در حوزه علمی شد. طرح خورشید مرکزی خواجه نصیرالدین طوسی بعد از تکمیل شدن توسط شاگردش قطب الدین شیرازی، دویست سال بعد توسط کپرنیک ارائه گردید.
این تنها چند نمونه از دانشمندان بزرگ ایرانی است که در قرون گذشته توانستند خدمات علمی بسیار با ارزشی به بشریت عرضه نمایند. بزرگان دیگری همچون زکریای رازی، ابونصر فارابی، ملاصدرا، شیخ بهائی و ... اگر در خدمات علمی و فنی به بشریت بالاتر از چهار دانشمند اشاره شده در بالا نباشند حتما هم سطح آنها هستند. بنابراین همان طوری که در موارد بالا مشاهده کردیم، اگر زندگی نامه علمی دانشمندان ایرانی قرون گذشته را بررسی نماییم، مشاهده میشود همه آنها علاوه بر تخصص خاصی که داشتهاند در سایر علوم، مخصوصاً در تاریخ و فلسفه نیز حرفی برای گفتن داشته و تالیفاتی در این حوزهها انجام دادهاند.
دانش فلسفه علم به پژوهشگر کمک میکند تا از زوایای مختلف به علم نگاه کند
آنها دنیا را تنها از زوایه دید یک تخصص نگاه نکرده، بلکه حداقل جنبههای فلسفی و تاریخی آن را نیز لحاظ نمودهاند. دانستن جنبههای فلسفی علم کمک شایانی به آموزش و یادگیری کامل و دقیق علم میکند و باعث میشود که زوایای تاریک و مبهم علم برای خواننده روشن شود. دانش فلسفه علم به پژوهشگر کمک میکند تا از زوایای مختلف به علم نگاه کرده، بنابراین نگرش او را از تخصصش وسیعتر میکند. وقتی نگرش متخصصان علوم وسیع باشد، کارهای بین رشتهای زیادی خلق خواهد شد و این منجر به پیشرفت علم، ایجاد رشتههای بینرشتهای، پیشرفت صنعت و تکنولوژی خواهد شد.
پژوهشگران میگویند، تکنولوژی و صنعت با یک رشته و دو رشته علمی ایجاد نمیشود، بلکه از همکاری تیمی رشتههای مختلف به وجود میآید و این میطلبد دستاندرکاران علمی مربوطه، حداقل اطلاعاتی از چند رشته علمی مختلف داشته باشند. مسئله دیگری که باید مد نظر قرار داد این است در زمانی که ایران و جهان اسلام بهترین شرایط علمی را داشتند، آن همزمان با دوران تاریک قرون وسطی در اروپا و غرب بود. با گذشتن اروپا از این دوره و مهیا شدن فضای جامعه برای دانشمندان، دوباره علم و به دنبال آن صنعت در اروپا و غرب رونق گرفت.
مسئله مهم دیگری که باید مد نظر قرار داد این است که دانشمندان ایرانی و اسلامی که دستاوردهای علمی یونانیان باستان در طول قرون وسطی را حفظ کردند و خودشان نیز دارای کشفیات بزرگی بودند، اما نتوانستند در حفظ و ثبت آنها به گونهای منسجم عمل کنند.
خیام نخستین کسی بود که اصل توازی اقلیدس را زیر سوال برد اما بعد از مدتی فراموش شد یا جمشید کاشانی و ملا باقر یزدی به اثبات قضیهای در ریاضیات پرداختند که صدها سال قبل از ایشان توسط کمال الدین فارسی ثابت شده بود که نشانه بی اطلاعی مجامع ایرانیان از کارهای یکدیگر است. مورخان و نویسندگان غرب هم به عمد یا غیرعمد در ثبت تاریخ ایران دقت لازم را لحاظ نکردند. دکتر پرویز شهریاری که مطالعات زیادی در تاریخ علم در ایران انجام داده است میگوید: در قرون وسطی نزدیک به ده قرن که دوران علمی ایران بود، دانشمندان ایرانی بسیار خوش درخشیدند ولی اگر به تاریخ تمدن ویل دورانت مراجعه شود که یک مجموعه ۱۱ جلدی است، سهم ایران در تمدن جهان فقط به حدود ۱۱ صفحه خلاصه میشود. بنابراین در ایران برای شناساندن تاریخ و تمدن ایرانی کاری جدی و علمی انجام نشده است.
آموزش و پژوهش علوم در عصر حاضر
بعد از دوره صفویه در ایران و همچنین دوره رنسانس در اروپا، جایگاه علمی جهان اسلام و خصوصا ایران با غرب عوض شد و مدینه فاضله علمی علمای ایرانی اروپا و غرب شد. متاسفانه دانشمندان و عالمان در دوره قاجاریه مورد بی مهری حکومتها قرار گرفتند و اگر کسی صاحب ایدهای در هر موضوع علمی، فنی و ... بود و به دربار مراجعه میکرد با سر خوردگی تمام مواجه میشد. در دوره رنسانس دستاوردهای علمی دانشمندان ایرانی به وسیله بازرگانان به اروپا برده شد. از قرن یازدهم میلادی به بعد، بعضی از کشیشان به جامه طلاب مسلمان در میآمدند و کتبی را که با دقت و حساسیت محافظت میشد را با خود به غرب برده و ترجمه میکردند.
در این دوران ایران در حال به خواب رفتن علمی و غفلت بود و غرب در حال بیدار شدن و به دانش و تحقیق روی آورد. اوضاع سایر کشورهای اسلامی، هند و چین هم از این بهتر نبود، بلکه بدتر بود و به تدریج آثار علمی ایرانیان زینت بخش کتابخانههای غرب گردید. بسیاری از کسانی که در آن دوران علاقمند به تحصیل و کسب دانش و فن بودند با هزینه شخصی به غرب رفتند که میتوان با اساتیدی چون میرزا محمد دکتر که به دکتر کفری معروف بود، میرزا رضا دکتر، میرزا علی دکتر همدانی و ... اشاره کرد. مشکل دیگری که در حوزه آموزش علوم پایه در دوران معاصر ایران وجود دارد مربوط به مدل آموزش است که این هم به نظر نگارندگان این مقاله هدیه غرب دوره رنسانس به ایران بود.
البته غرب در دهههای گذشته (عصر جدید) مدل آموزشی خود را اصلاح کرد ولی ما هنوز در آن گیر کردهایم. آموزش در مدارس و دانشگاههای ما امروزه اصولگرایانه است یعنی در علوم مختلف اصول را بیان میکنند و بعد براساس آن اصول درس و موضوع مربوطه را آموزش میدهند. اولین سوالی که برای دانشپژوه ایجاد میشود این است که این اصول از کجا آمدهاند؟ اصولی مثل اصول مدل اتمی بور، اصول نظریه نسبیت انیشتین و ... که مولفان این مقاله در کلاسهای درس با سوالات زیاد دانشجویان و دانش آموزان در مورد این اصول مواجه شدهاند.
دوباره به آموزش در ایران قدیم برمیگردیم، در گذشته دانشمندان ایرانی تاریخ و فلسفه علم را به طور کامل و دقیق میدانستند و به جای اینکه اصولگرایانه به موضوع بپردازند، جنبههای فلسفی و تاریخی موضوع را بیان و سپس آن را آموزش میدانند و این چیزی است که امروزه به خاطر تخصصگرایی صرف، مدنظر قرار نمیگیرد. شاید خیلی از متخصصان علوم، فلسفه و تاریخ علمی موضوعات تخصصی خود را به خوبی درک نکنند و این باعث عمق بخشیدن به آموزش و در نتیجه کاربردی شدن آن در سایر رشتهها و در نهایت در صنعت و تکنولوژی نخواهد شد.
بنابراین به نظر میرسد آموزش فلسفه و تاریخ علم را در هر تخصص باید از دروس اجباری آن تخصص قلمداد کرد تا آموزش، مفهومیتر و پایدارتر گردد و این را باید در کتب دبیرستان به یک نحو مساعدی وارد نمود. البته در بین رشتههای علوم پایه، وضعیت رشته فیزیک یک مقداری خاصتر است. چون هم مشکلات سایر رشتههای علوم را دارد و هم اینکه به زبان ریاضی بیان میشود و فهم فیزیکی روابط ریاضی خود یک مسئله است.
براساس این پژوهش، ریاضی برای علوم پایه و خصوصا فیزیک ابزار و زبان است و دانشمندان ناچار به استفاده از این ابزار برای نمایش معادلات حاکم بر فرضیهها و متغیرهای فیزیکی هستند. اما چیزی که اهمیت بالایی دارد فهم فیزیکی متغیرها در معادلات ریاضی فرضیهها است. متاسفانه هنوز بسیاری از فیزیکدانان ما در تفکر کپنهاگی حلقه وین مکانیک کوانتمی گیر کردهاند و فقط به معادلات ریاضی اکتفا میکنند بدون آنکه فهم فیزیکی را خیلی جدی مد نظر قرار دهند.
چیزی که در غرب به آن رسیدهاند و الان در مقاطع مختلف دورههای مشترک بین مثلا فیزیک و فلسفه و ... برگزار می نمایند. به عنوان مثال میتوان چنین دورههایی را که در دانشگاه آکسفورد و کلمبیا و ... برگزار میشود را نام برد. این کار باعث میشود که فهم فیزیکی معادلات و متغیرهای تعریف شده در آنها راحتر و برای دانش پژوهان ملموستر باشد. عدم فهم فیزیکی مطالب باعث میشود که جویندگان علوم پایه، چون به درک درستی از علوم به واسطه معادلات ریاضی نمیرسند، نسبت به آن بی علاقه و یا کم علاقه شوند و این موضوع در عدم استقبال داوطلبین از رشتههای علوم پایه و مخصوصا فیزیک در ایران تاثیر مهمی داشته و دارد. آموزش دقیق و کامل همراه با فهم فیزیکی برای اساتید و معلمان میتواند در آینده رشتههای علوم پایه و خصوصا فیزیک در ایران نقش بسزایی داشته باشد.
دلایل عدم پیشرفت صنعت و تکنولوژی در ایران معاصر
پیشرفت در سایه شناخت بنیادی و استفاده عملی از پدیدهها در علوم مختلف حاصل میشود. شناخت بنیادی عناصر و مواد به وسیله دانشمندان علوم پایه انجام میشود و استفاده عملی آنها به وسیله مهندسین علم اتفاق میافتد. پیشرفت در صنعت و تکنولوژی وقتی اتفاق میافتد که شناخت متقابل هدف و مبادله اطلاعات بین پژوهشگران مسائل بنیادی و مهندسان علوم مختلف وجود داشته باشد. اگر این دو گروه با یکدیگر تبادل خوب داشته باشند و از همه مهمتر مهندسین شناخت مناسب و کافی از علوم پایه داشته باشند میتواند منجر به صنعت و تکنولوژی در کشور شود.
متاسفانه در کشور در دوره معاصر این شناخت متقابل و مبادله اطلاعات به خوبی بین این دو گروه حاصل نمیشود. همان طوری که در قسمت قبل گفته شد، شناخت و مبادله اطلاعات بین دانشمندان علوم پایه و علوم فلسفی نیز باعث پیشرفت علم و نظریات علمی میشود. این میطلبد که دانشمندان علوم طبیعی شناخت و آشنایی کافی با فلسفه علم و تاریخ علم داشته باشند و فلاسفه نیز از نظریات علمی دانشمندان علوم طبیعی آگاهی کافی داشته باشند.
بنابراین مهندسان علم باید علوم طبیعی را بدانند تا بتوانند به درستی از آنها استفاده نموده و کاربردی نمایند. این میطلبد که دانشگاهها در حوزه علوم پایه و فنی و همچنین علوم پایه و فلسفه، دورههای مشترک برگزار نمایند.
این پژوهش در مجله پویش در آموزش علوم پایه منتشر شده است.
انتهای پیام