فيلم سينمايي «بازي» ساخته ديويد فينچر اگرچه تماشايي است اما بيشك در ميان آثار تحسين شده او در اواخر ليست قرار ميگيرد و با وجود آنكه فيلم از اهميت ويژهاي برخوردار است و تماشاگر را نيز همراه با شخصيت اصلي مكرراً به شگفتي مواجه ميكند.
به گزارش «تابناك»؛ آلفرد هیچکاک از اصطلاح «فیلمهای یخچالی» برای توصیف اینگونه فیلمها استفاده کردهاست. طبق گفته هیچکاک، «فیلمهای یخچالی» فیلمهایی کند اما مهیج هستند و اندک اندک تاثیر خود را بر بیننده میگذارند، اما در جریان آزمایشاتی که انتظارش را میکشند، متلاشی میشوند. «بازیِ» «دیوید فینچر» یکی از سرشناسترین فیلمهای یخچالی است. فیلم هرچقدر که به پایان نزدیکتر میشود، سرگرمکنندهتر هم میشود، اما حفرههای عمیقی بوجود میاید که با نزدیک شدن به آنها، بررسیکردنشان آسانتر است.
«نیک / Nick» با بازي مایکل داگلاس آدم بسیار ثروتمندی است. او در یک عمارت عظیم و مجهز زندگی میکند -به هرچه که احتیاج داشته باشد، دسترسی دارد- اما سوای زن خانهداری که آنجا کار میکند، او تنها است. او تنها است، وقتی که کار را در اولویت زندگیاش قرار داد، همسرش او را ترک کرد. اکنون برای تولد 48 سالگی اش، برادر او «کونارد» با بازي شان پن برای کسی که همهچیز دارد یک هدیه ایدهآل آورده است: یک بازی که توسط شرکت «خدمات تفریحی مصرفی / Consumer Recreation Services» طراحی شده است. بازی «تجربه عمیق زندگی» نام دارد و به هر آنچه که در زندگی شخصی وجود ندارد، موجودیت میبخشد.
به غیر از اظهار نظرهای مبهم، هیچکس یا نمیخواهد و یا نمیتواند جزئیات بازی را برای «نیک» توضیح دهد. با وجود بدگمانی و عدم اطمینان، او شرکت در بازی را میپذرد و اين آغاز يك سلسله حوادث است... . این فیلم متعلق به «مایکل داگلاس / Michael Douglas» است و اگرچه «شان پن / Sean Penn» در تركيب با او درخشان ظاهر شده اما حتي پن و «دبرا کارا اونگر / Deborah Kara Unger»، به معنای واقعی کلمه نقشهایی فرعی در فیلم دارند. به لحاظ زمان بندي نيز هیچکدام از آنها بیشتر از 15 تا 30 دقیقه بازی نمیکنند، در حالی که «داگلاس» همه جا حضور دارد.
او تقریبا در تمامی صحنهها حاضر است و فیلم از زبان شخصیت او روایت میشود. «نیکلاس فن اورتون / Nicholas Van Orten» آهنگساز فیلم از آن دسته افرادی است که «داگلاس» به بهترین طریق میتواند با آنها هماهنگ شود. او در ابتدا سرد و محافظهکار است و سپس تدریجا، بیشتر و بیشتر در خود و جایگاهش احساس تزلزل میکند. اقتدار بازیگر در قرابت به شخصیت فیلم، آشکار و محسوس است.
«دیوید فینچر» فیلم عمیق و تاریکی مشابه دو ساخته قبلیش «بیگانه3» و «هفت» ساخته است. بیشتر فیلم در خیابانهای شبزده «سانفرانسیسکو» میگذرد. فضا تیره و سنگین است، و بعضی از اوقات، همقدم شدن با کارگردانی پرچینوشکن «فینچر» مانع میشود که عمیقا به توطئهها و دسیسهها فکر کنیم. حل و فصل معماهای «بازی» برای مخاطب مانند تکمیل کردن یک پازل است. ما هم پهلو به پهلوی «نیک» با مشکلات در کشمکش هستیم. وقتی که فکر میکنیم حقیقت را دریافتهایم، اتفاقی میافتد که موجب میشود در مورد نتیجهگیری خود تردید کنیم.
فیلمنامه در لحظاتی بسیار هوشمندانه عمل میکند، و اشتباه نتیجهگیری کردن در اینگونه فیلمها، یک اتفاق معمولی است. با این حال، مجموعا این پیچشها سطحی هستند، و اگر به اندازه کافی فکر کنیم، دسیسهها قابل رویت هستند. با تمام این تفاسیر، اگر کسی میخواهد تردید کند و آن را به حالت تعلیق درآورد (که باید اعتراف کنم کار آنچنان سختی هم نیست)، همراه شدن با «بازی» گزینه مناسبی است؛ فرمي که «هیچکاک» هم آن را تایید کرده است.