عصر ایران - جنبش مدرن و تداوم آن در قالب بروتالیسم در برزیل، بهطور کلی دو مسیر متمایز را دنبال کرد: مکتب پائولیستا و مکتب کاریوکا.
مکتب پائولیستا، با چهرههایی چون ویلانووا آرتیگاس، بر سادگی، عقلانیت سازهای، تکتونیک و عملکردگرایی تأکید داشت. در این رویکرد، فرم نه بهعنوان هدف، بلکه بهمثابهٔ پیامد مستقیم منطق سازه، برنامه و تعهد اجتماعی معماری تعریف میشد. بیان صریح بتن، هندسههای ارتوگونال و پرهیز از بیانگری فرمال مستقل، از ویژگیهای شاخص این مکتب بود.
در مقابل، مکتب کاریوکا، به رهبری اسکار نیمایر، بر جنبههای بیانی، شاعرانه و فرمال معماری تکیه داشت. استفادهٔ آزادانه از منحنی، گرایش به مونومنتالیته و توجه به تجربهٔ فضایی، این مکتب را به مسیری متفاوت از عقلانیت سختگیرانهٔ پائولیستا سوق میداد؛ مسیری که در آن فرم، ابزار بیان جهانبینی انسانی، فرهنگی و سیاسی معمار بود.
خورخه زالسزوپین و خوزه گوگلیوتا، معماران برج پائولیستا (یا برج آکواریوس)، بهلحاظ زمینهٔ حرفهای و جغرافیای فعالیت، به مکتب پائولیستا نزدیکتر بودند. فعالیت آنها در سائوپائولو و قرارگیری پروژه در خیابان پائولیستا، عملاً آنها را در قلمرو زبان ارتوگونال و سازهمحور این مکتب قرار میداد. با این حال، برج پائولیستا از این قاعده فاصله میگیرد و با تکیه بر منحنیها، به بنایی نوآورانه و استثنایی در این بستر بدل میشود.
نظریهای قابلتأمل مطرح است که ارتباط حرفهای زالسزوپین با اسکار نیمایر، بهویژه از طریق طراحی مبلمان برای ساختمانهای برازیلیا، بهطور ناخواسته بر شکلگیری زبان فرمال برج پائولیستا تأثیر گذاشته باشد. در این خوانش، برج نه محصول یک انتخاب سبکی آگاهانه، بلکه نتیجهٔ تلاقی تجربیات معمار در دو سنت متفاوت معماری برزیل است؛ تلاقیای که به وحدتی ناخواسته میان دو مکتب انجامیده است.
برج پائولیستا در سال ۱۹۷۱، در میان بناهای اشرافی رو به زوال خیابان پائولیستا سر برآورد؛ بنایی یگانه و پیشرو، ادای احترامی به منحنی در دل قلمرو زاویهٔ قائمه. با تخریب تدریجی این بناهای اشرافی، برج بعدها در میان بلوکهای بیهویت و ناشناس محصور شد و در نهایت، به حال خود رها گردید؛ سرنوشتی که تضاد میان ارزش معماری بنا و بیاعتنایی شهری به آن را بیش از پیش آشکار میکند.

