به گزارش مشرق، کانال تلگرامی مطالعات راهبردی آمریکا در مطلبی به نقل از فارن افرز نوشت:
خاورمیانه جایی است که بیشتر رؤسایجمهور آمریکا میخواهند از آن دوری کنند. اما ناگزیر خود را درگیر منازعات آن مییابند. با وجود فراخوانهای دورهای برای چرخش به سوی چالشهای ژئوپلیتیکی دیگر، این تصور که منافع حیاتی آمریکا در منطقه در خطر است باعث شده ایالات متحده نتواند آن را ترک کند. ذخایر نفتی خلیج فارس همچنان برای اقتصاد جهانی اهمیت دارد. ایران در آستانهٔ هستهای شدن قرار دارد. و نابهسامانی سیاسی جهان عرب نسلهایی از شبهنظامیان را پدید آورده است؛ کسانی که در سال ۲۰۰۱ به ایالات متحده حمله کردند و بدترین حملهٔ تلفاتجمعی بر خاک آمریکا از زمان پرل هاربر را رقم زدند.
از ابتدای قرن بیستویکم، رؤسایجمهور آمریکا تلاش کردهاند معماهای خاورمیانه را با تهاجم نظامی، دیپلماسی یا مداخلات محدود بشردوستانه حل کنند. همهٔ این تلاشها ناکام مانده است. برخی از این اقدامات حتی پدیدههای زیانبارتری ایجاد کردند. حملهٔ ۲۰۰۳ به عراق لشگری تازه از تروریستها را پدید آورد. مداخلهٔ محدود نظامی ۲۰۱۱ در لیبی به هرج و مرج در گسترهای وسیع از شمال آفریقا انجامید. اما دولتهای پیدرپی همچنان شیفتهٔ فکر تحمیل یک «چشمانداز منطقهای» بودهاند.
تا زمانی که دونالد ترامپ آمد. این رئیسجمهور، مانند پیشینیان خود، آمریکا را از خاورمیانه بیرون نکشیده است. اما برخلاف آنان، ترامپ بدون ذرهای آرمانگرایی به منطقه نگاه میکند. مواضع او کاملاً بر پایهٔ عملگرایی و ترجیح سیاست قدرت بنا شدهاند. ترامپ، مانند مردان قدرتمند خود منطقه، جهان را به «برنده» و «بازنده» تقسیم میکند و بیدرنگ با برندگان همراه میشود. اسرائیل نیرومند است، پس اجازه دارد هر کاری میخواهد انجام دهد. شیخنشینهای عرب خلیج فارس نفت دارند و معامله میکنند، پس با آنها تعامل میکند. اما فلسطینیها بازندگان منطقهاند و بنابراین اهمیتی ندارند.
این رویکرد بیشک خشن است. اما نتایج آن آشکارا مثبت بوده است. ترامپ در پنج سال ریاستجمهوری خود روابط اسرائیل را با چندین کشور عربی عادی کرده است. او در اکتبر، جنگ میان اسرائیل و حماس ــ که از حملهٔ ۷ اکتبر ۲۰۲۳ حماس آغاز شد ــ را متوقف کرد. او تضمین کرده که شرکتهای آمریکایی دسترسی ترجیحی به نفت و بازارهای خلیج فارس داشته باشند. و گروهها و دولتهایی را که منافع آمریکا را تهدید میکنند، از جمله جمهوری اسلامی ایران، هدف قرار داده است.
تصمیمهای ترامپ خاورمیانه را دموکراتیکتر نکردهاند. شکایتهای تاریخی منطقه را نیز کم نکردهاند. اما منطقه را نسبتاً باثبات نگه داشتهاند و در عین حال موقعیت آمریکا را پیش بردهاند. به عبارت دیگر، او به مراتب بیش از پیشینیان پیچیده و خوشنیت خود موفق بوده است.
رؤیاهای بربادرفته برای فهم اینکه چرا ترامپ در جایی موفق شده که دیگر رؤسایجمهور شکست خوردند، باید به شیوهٔ ایالات متحده در قبال کشورهای عرب ــ که بخش عمدهٔ خاورمیانه را تشکیل میدهند ــ نگریست. دهههاست رؤسایجمهور آمریکا تلاش کردهاند تنشهای درونی این کشورها را با حمله یا فشار حل کنند. جورج بوش پسر جاهطلبترین و شکستخوردهترین رئیسجمهور در این زمینه بود. واکنش اولیهٔ او به حملهٔ ۱۱ سپتامبر ــ حمله به افغانستان برای سرنگونی طالبان و آغاز «جنگ علیه ترور» ــ منطقی بود. اما سپس بوش و مشاوران باسابقهاش به این باور رسیدند که بهترین راه برای ثبات خاورمیانه، حمله به عراق است؛ اقدامی که قرار بود منطقهٔ مملو از رژیمهای اقتدارگرا را به دولتهای دموکراتیک و حامی غرب بدل کند. اما این کار شکافهای فرقهای را تشدید کرد و ایران را قدرتمندتر ساخت. زمانی که بوش از قدرت کنار رفت، منطقه بیثباتتر از آغاز ریاستجمهوریاش بود.
جانشینان دموکرات او، باراک اوباما و جو بایدن، مصمم بودند در سیاستهای آشفتهٔ جهان عرب گرفتار نشوند. آنان خستگی مردم آمریکا از جنگهای بیپایان را درک میکردند و اعلام کردند زمان تکیه بر دیپلماتها بهجای ارتشیان فرارسیده است. اما هر یک بهنوعی به آرمانگرایی گرفتار بودند. در جریان بهار عربی، اوباما جانب مردم معترض را گرفت، حسنی مبارکِ متحد آمریکا را کنار زد و در لیبی مداخلهٔ نظامی بشردوستانهای انجام داد که به سرنگونی معمر قذافی انجامید. هیچیک موفق نبودند. مبارک جای خود را به اسلامگرایی داد که پس از تلاش برای قبضهٔ قدرت، توسط یک دیکتاتور نظامی دیگر سرنگون شد. لیبی تکهتکه شد و اکنون دو دولت اقتدارگرا دارد. بایدن هرگز به دنبال تغییر رژیم نبود، اما دشمنیاش با مهمترین پادشاهی منطقه یعنی سعودی، منافع آمریکا را تضعیف کرد. خاندانهای سلطنتی مثلاً تلاشهای بایدن برای افزایش تولید نفت یا فشار بر حماس برای پذیرش آتشبس را نادیده...
*بازنشر مطالب شبکههای اجتماعی به منزله تأیید محتوای آن نیست و صرفا جهت آگاهی مخاطبان از فضای این شبکهها منتشر میشود.












