خبرگزاری مهر، گروه استانها- کوروش دیباج: سالن ورزشی روستای ازیران در شرق اصفهان، این روزها شبیه هیچ روزِ معمولی نیست. نورهای ریسهای که از سقف آویخته شده، پرچمهای رنگی که در ارتفاع میرقصند، میزهایی که با دقت و مهر چیده شدهاند و زنانی که با لبخندها و نگرانیهای پنهان، کنار کارهای دستساز خود نشستهاند. اینجا نخستین جشنواره روستایی توانخواهان استان اصفهان برپاست؛ رویدادی که به مناسبت روز جهانی توانخواهان، برای نخستین بار صدای کسانی را بلند کرده که سالها در سکوت روستاها زندگی کردهاند.

قدم گذاشتن در سالن، شبیه قدم گذاشتن در دنیایی تازه است. از دور صدای گفتوگوهای آرام، گاهی خندهی کوتاه یک مادر، تشویق یک بازدیدکننده یا هیجان یک کودک به گوش میرسد. غرفهها یکییکی چشم را میگیرند؛ عروسکهای بافتنی رنگارنگ، کیفهای چرمی دستدوز، شمعهای دستساز، تزئینات پارچهای، کاردستیهایی که ساعتها کار بردهاند و بیصدا فریاد میزنند که توانمندی، محدود به هیچ اندامی نیست.
در میان این همه شور، نگاهها بیشتر روی فروشندگان جوانی مکث میکند که با دقت نوشتهها، قیمتها یا سفارشها را یادداشت میکنند. بسیاری از آنها توانخواهانی هستند که شاید تا همین چند ماه پیش، هیچکس حتی در روستای خودشان نمیدانست چه استعدادهایی دارند.
نفس تازه یک روستا با حضور توانخواهان
در روستایی که سالها امکانات توانبخشی، آموزشی و درمانی در آن دور از دسترس بوده، این جشنواره نهفقط یک نمایشگاه، که نوعی احقاق حق است؛ حقی که توانخواهان روستایی بیش از هر گروه دیگری از آن محروم بودهاند. مردم، به محض ورود به سالن، کمی با تعجب متوقف میشوند. بعد آرام آرام نزدیک میشوند، نگاه میکنند، لبخند میزنند و چیزی میخرند. این واکنشها شاید در شهرها معمولی باشد اما در روستاها نخستین قدم برای یک تغییر فرهنگی بزرگ است.

مادر سالها سکوت را شکست
مهرنوش زارع، زنی با چهرهای آرام و صدایی لرزان اما استوار، کنار میز کاردستیها نشسته. روبهروی او مهدی و مهشید، دو فرزند روشندلش، با دقت به آمدوشد مردم گوش میدهند. او میگوید هیچوقت مثل امروز احساس نشده که بچههایش دیده میشوند.
مهرنوش زارع داستانش را از روزی شروع میکند که فهمید دختر سهماههاش نابینای مطلق است. همان روز تصمیم گرفت خانه و زادگاهش را رها کند و به اصفهان کوچ کند تا مهشید بتواند آموزشی ببیند، راه برود، دنیا را تجربه کند. سالهایی که با مستأجری، تنهایی، رفتوآمدهای سخت و تحقیرهای ناگفته گذشت، در صدایش هنوز پیدا است.
او میگوید: سالها فکر میکرد زمان که بگذرد روستاها هم تغییر میکنند اما هیچ تغییری رخ نداد. هنوز هم بسیاری از خانوادههای روستایی مجبورند برای هر آموزش سادهای روزی صد کیلومتر رفت و برگشت کنند و دو نفر، یعنی پدر و مادر، از کار بیفتند تا فقط کودکشان از خانه بیرون برود.
با همه اینها، او هیچوقت از واژه متأسفانه برای فرزندانش استفاده نمیکند. با غرور میگوید: مهشید و مهدی را با جان و دل بزرگ کرده تا روزی مایه افتخار جامعه باشند؛ و امروز همان روز است.
خانم زارع میگوید: امروز نهتنها فرزندانش دیده شدهاند بلکه خودش هم حس کرده تنها نیست.وقتی میبینم بقیه مادرها هم مثل من هستند، وقتی توانخواهان دیگر را میبینم که چه کارهایی انجام میدهند، آرام میشوم. امروز نشاطی در وجود من و بچههاست که مدیون تلاشهای مسئولان و داوطلبان جشنواره هستم.

جرقه امید در دل روستا
نیما برهانی، مدیر جشنواره، با قدمهایی آرام اما نگاهی پرانرژی در سالن رفتوآمد میکند. او معتقد است این جشنواره فقط مجموعهای از میزها و غرفهها نیست؛ یک آغاز است.
برهانی توضیح میدهد که حرکتشان را با هشت کلید طلایی شروع کردهاند؛ هشت کلید که هر کدام قفلی از مشکلات زندگی توانخواهان روستایی را باز میکند.
این کنشگر حوزه اجتماعی میافزاید: اولین کلید، امیدبخشی است. اینکه توانخواهان احساس کنند دیده میشوند و حضورشان در جامعه حق طبیعی آنهاست.دومین کلید، حضور اجتماعی است؛ اینکه مردم یاد بگیرند توانخواه روستایی هم باید در اجتماع باشد، خرید و فروش کند، دیده شود، با مردم تعامل داشته باشد.
برهانی ادامه میدهد: اشتغال و سرگرمی، کلید سوم است. بسیاری از توانخواهان استعدادهای ارزشمندی دارند اما هیچ بستری برای بروز آنها نبوده.
او با اشاره به چهارمین کلید، یعنی سواد و دانش، از سختی یادگیری برای توانخواهان روستایی میگوید؛ مسیری روزانه صد کیلومتری که بسیاری از خانوادهها از پس آن برنمیآیند.
مدیر اولین جشنواره توان خواهان روستایی استان اصفهان ادامه میدهد: ورزش، سلامت، تغذیه و توانبخشی نیز بخشهایی هستند که فقر امکانات در روستاها آنها را از دسترس خارج کرده است. اما مهمترین کلید، آگاهیسازی خانوادهها و جامعه است. او معتقد است تا نگاه جامعه اصلاح نشود، هیچ تجهیزاتی، هیچ مناسبسازیای، هیچ حمایتی کافی نخواهد بود.

جشنوارهای که با دستهای مردم برپا شد
او تأکید میکند: هیچ نهاد دولتی حامی این جشنواره نبوده و همه چیز با تلاشهای داوطلبانه شکل گرفته. آنها به منازل توانخواهان در حدود ۲۰ روستا سر زدهاند و ۱۵۰ نفر از میان ۲۵۰ توانخواه منطقه را شناسایی کردهاند.
در جشنواره سه نوع غرفه دیده میشود:
غرفههای اجتماعی
غرفههای فروش محصولات توانخواهان
غرفههای نیکوکاری که هم کالاهای مردم و هم درآمد آنها مستقیماً به توانخواهان میرسد
این جشنواره ۵ روزه، از دهم تا چهاردهم آذر، در سالن ورزشی ازیران برپا شده و روزانه از ساعت ۱۰ صبح تا ۸ شب میزبان مردم است. استقبال مردم و حضور پررنگ توانخواهان باعث شده دبیرخانه فکر تمدید رویداد را هم در سر داشته باشد.

وقتی توانخواهان روستایی برای نخستین بار دیده شدند
در میان غرفهها، جوانانی هستند که شاید برای نخستین بار فرصت فروش محصولات خود را پیدا کردهاند. دختر جوانی که پشت میز عروسکهای بافتنی ایستاده، با دقت چیدمان آنها را مرتب میکند.
او میگوید: بازدیدکنندگان وقتی میفهمند این کارها را او با دستان خودش ساخته، تشویقش میکنند و این تشویق برایش دنیا میارزد.
در غرفه کیفهای چرمی، جوانی نشسته که با گوشه چشم رفتوآمد مردم را دنبال میکند. هر خرید برای او نه فقط درآمد، که یک تأیید است. تأیید اینکه توانسته بخشی از جامعه باشد.
پیرمردی که به همراه همسرش آمده، در حالی که یک عروسک کوچک را در دست گرفته، میگوید: ما همیشه فکر میکردیم توانخواهها فقط نیازمند کمک هستند، اما امروز فهمیدیم ما نیازمند نگاه تازه بودیم.
زن دیگری که دست دختر کوچکش را گرفته، از لزوم ادامهدار بودن چنین جشنوارههایی میگوید: بچههای روستا باید یاد بگیرند فرقگذاشتن با توانخواهان درست نیست. اگر کنار هم زندگی کنیم، هیچکس محدود نمیماند.

کارکردهای مثبت جشنواره؛ از کشف استعداد تا ساختن امید
جشنواره ازیران فقط چند روز نمایشگاه نیست؛ اتفاقی است که پیامدهایش میتواند زندگی صدها خانواده را تغییر دهد.
این جشنواره توانست:
استعدادهای پنهان توانخواهان روستایی را آشکار کند
مسیر اشتغال خانگی را برای آنها هموار سازد
نگاه مردم روستا به جامعه معلولیت را تغییر دهد
خانوادههای توانخواهان را وارد شبکههای حمایتی کند
مسئله نبود امکانات در روستاها را به گوش مسئولان برساند
برای نخستین بار توانخواهان را در نقش تولیدکننده و صاحب غرفه قرار دهد
این رویداد نشان داد محدودیتهای جسمی هرگز حد توانایی انسان نیست و اگر عدالتِ امکانات برقرار باشد، بسیاری از این افراد میتوانند پیشروتر از افراد بدون محدودیت باشند.

سختیها، گلایهها و امید به ادامه راه
برهانی معتقد است: سختیها همیشه هست اما اگر کسی از ابتدا سختی را بپذیرد، هیچ حرکتی آغاز نمیشود.
او میگوید: جلسات متعددی با مسئولان برگزار شده اما وعدهها اغلب روی کاغذ مانده. با این حال، گروه مردمی توان، تصمیم گرفته هر روز قدمی بردارد؛ چه با شکست و چه با موفقیت.
برهانی تنها خواستهاش را رساندن صدای توانخواهان روستایی به گوش مسئولان میداند. و باور دارد این جشنواره نمونهای است که در روستاهای کشور و حتی در جهان کمسابقه است و اگر حمایت شود، میتواند الگوی ملی و بینالمللی شود.
ازیران؛ روستایی که آغاز یک جریان شد
هنوز غروب نشده اما سالن ازیران پر است. مادران با لبخندهای آرام نشستهاند، توانخواهان با اشتیاق به بازدیدکنندگان پاسخ میدهند و کودکان در میان ریسههای رنگی میدوند. هوای سالن، گرمایی از جنس امید دارد.
این جشنواره ثابت کرد که توانخواهان روستایی باید بیشتر دیده شوند، باید فرصت برابر داشته باشند و باید بدانند که جامعه، آنها را میخواهد. ازیران این روزها نه فقط یک میزبان، که آغازگر یک جریان است؛ جریانی که اگر ادامه یابد، شاید روزی هیچ توانخواهی در روستا مجبور نباشد برای یک کلاس ساده روزی صد کیلومتر سفر کند.
در پایان شب، خستگی روی چهرههای عوامل برگزار کننده جشنواره نمایان است اما رضایت هم هست. اینجا جایی است که توانایی دوباره تعریف شده و امید، به شکل عروسکها، کیفها، شمعها و لبخندها جان گرفته است.












