به گزارش خبرگزاری مهر، محمد مخبر، مشاور و دستیار رهبری، در یادداشتی نوشت:
حضرت آیتالله خامنهای: «یکی از موضوعاتی که بسیار مهم است و میتوان این را مطرح کرد، مسئلهی حکمرانی اسلامی است… [همینطور] یکی از مهمترین کارها در انقلاب اسلامی و نظام اسلامی ترسیم چشمانداز است، تا معلوم بشود که ما کجا میخواهیم برویم. یک وقت است که در مقام فکر و تئوری و این قبیل چیزها حرف میزنیم، خب انسان خیلی حرفها دارد و دستمان پر است الحمدلله، امّا ما الان در وسط میدانیم؛ بحث ما از بحث تئوری و بیان ذهنی و فکری گذشته؛ عبور کردهایم. ما الان داریم وسط میدان حرکت میکنیم؛ باید مشخّص کنیم که چه کار داریم میکنیم، کجا داریم میرویم، هدفمان چیست؛ این یک مسئلهی مهمّی است.» ۱۴۰۰/۱۱/۰۵و۱۴۰۰/۱۲/۱۹
* الف) تصویرسازی آینده؛ بنیاد حکمرانی تمدنساز جمهوری اسلامی ایران
در منظومه فکری و تمدنی جمهوری اسلامی ایران، امر حکمرانی فراتر از موضوع اداره کشور، به معنای طراحی فردا تعریف میشود. این حکمرانی، برخاسته از عقلانیت توحیدی، ریشهدار در سنت اسلامی و متکی بر تجربهای ۴۶ ساله از مقاومت مقابل نظم ناعادلانه جهانی است. در این راستا، مفهوم «تصویرسازی راهبردی از آینده»، یکی از ارکان ویژه گفتمان نوین «کارآمدی؛ حکمرانی علم در افق فناوری» است که از سطح دغدغهای نظری فراتر رفته و به ضرورتی راهبردی برای بقای هویتی، کارآمدی ساختاری و تمدنسازی بدل شده است. ازآنجاکه در دنیای امروز، آینده عرصهای برای کنش، روایت و رقابت محسوب میشود، کشورهایی که توانایی تعریف آینده را دارند، قادر به ساخت آن نیز خواهند بود. از این منظر، تصویر آینده، مؤلفهای بنیادین در مسیر سیاستگذاری، نهادسازی و جهتدهی به ساختهای اجتماعی قدرت است.
در گفتمان کارآمدی که بنیان نظری بحث را شکل میدهد، تصویرسازی آینده بهمثابه یک کنش گفتمانی-شناختی تعریف میشود؛ کنشی که در آن، واقعیتهای امروز، آرمانهای انقلاب اسلامی، ظرفیتهای نوآوری و پیچیدگیهای عصر دیجیتال در یک منظومه منسجم به هم پیوند میخورند. چنین منظومهای تلاش دارد تا با تکیه بر عقلانیت و عناصر قدرت نرم جمهوری اسلامی، تصویر جدیدی از آینده کشور ارائه کرده و در راستای عینیتبخشیدن به آن اقدام نماید.
در الگوی حکمرانی جمهوری اسلامی، تصویر آینده در حکم زبان مشترک بین حاکمیت و جامعه ایفای نقش میکند؛ زبانی که در آن مفاهیمی همچون عدالت، استقلال، پیشرفت و مردمسالاری دینی، از سطح آرمان به سطح عملیات ترجمه میشوند. نکته اساسی این است که چرا امروز، بیش از هر زمان دیگری جمهوری اسلامی نیازمند تصویرسازی راهبردی از آینده است؟ نخست اینکه در سطح بینالمللی، ما شاهد ورود به عصری هستیم که در آن، سیاست جهانی مبتنی بر سناریوسازی، انعطافپذیری روایتی و مهندسی افقهای نوین شکل گرفته است. آینده در این منطق، به متغیری راهبردی در قدرت نرم کشورها بدل شده است. در چنین شرایطی، ورود فعال جمهوری اسلامی به حوزه آیندهسازی، به معنای تقویت موقعیت و اثرگذاری آن در عرصه رقابتهای تمدنی خواهد بود. ثانیاً، در سطح داخلی، جامعه ما با ترکیبی از چالشها و فرصتهای نوظهور مواجه است: از یک سو، پیچیدگیهای نظام اقتصادی، دگرگونیهای فرهنگی و برخی فشارهای معیشتی؛ و از سوی دیگر، رشد نخبگان جوان، ظرفیت نهفته دانشبنیانها، توسعه فناوریهای نوین و تعمیق گفتمان انقلاب اسلامی، ضرورت یک افقسازی جدید را ایجاب میکند. تصویری که بتواند این چالشها را در بطن خود هضم کرده و به نقطه اتکایی برای بازمهندسی امید و تقویت انسجام اجتماعی تبدیل شود؛ بنابراین با عنایت به آنچه گفته شد تصویرسازی از آینده ایران اسلامی در سه سطح میتواند عینیت پیدا کند:
* در سطح ادراکی، نقش آن در مهندسی افقها، بازتعریف انتظارات جمعی و بازسازی فهم اجتماعی از مسیر پیشرفت بسیار حائز اهمیت است. ملّتها برای حرکت، نیازمند یک چشمانداز و تصور مشخصی از مقصد هستند و این تصور، باید ملموس، الهامبخش و قابل روایت باشد.
* در سطح سازمانی، تصویرسازی آینده موجب شکلگیری همافزایی نهادی، انسجام بیندستگاهی و تعریف دقیق اولویتهای ملّی میشود. تصویر آینده در این سطح، به پیوست سازمانی تصمیمگیری بدل میشود.
* در سطح سیاستی، این تصویر باید قابلیت ترجمه به شاخصهای ارزیابی، برنامههای اجرایی و سیاستهای تحولآفرین داشته باشد.
لذا از این منظر طراحی و ارائه یک تصویر مطلوب از آینده باید دارای پنج ویژگی راهبردی باشد که عبارتاند از: بومی بودن، جهتدار بودن، مردمپایه بودن، برخورداری از قابلیت سناریونویسی و همچنین پذیرش فناوری بهعنوان یکی از پیشرانهای اصلی تحول آینده کشور. این تصویر هم باید شناختپذیر باشد و هم از قابلیت تبدیل به دستور کار نهادی برخوردار باشد. تصویرسازی در این سطح، همزمان شالوده حکمرانی نوین، تقویتکننده مشارکت عمومی و زیرساخت اصلی تمدنسازی اسلامی-ایرانی خواهد بود. بدیهی است که گفتمان کارآمدی، با برخورداری از یک تصویر دقیق و مشخص از آینده، تا حدود زیادی در مواجهه با بحرانهای احتمالی و نوظهور موفق عمل خواهد کرد. سیاستگذاری بدون چشمانداز، همانند کشتی بی سکان در دریای متلاطم تحولات جهانی است؛ بنابراین، نخستین گام در بازسازی کارآمدی حکمرانی برای آینده کشور، علاوه بر اصلاح سازکارهای اجرایی، توجه ویژه به بازتعریف افقها و اهداف راهبردی با توجه به رهنمودهای رهبر معظم انقلاب است. این افق، همان تصویر آیندهای است که باید در تراز تمدن اسلامی، با اتکا به سرمایههای انسانی و دانشی کشور، بهدور از تقلید و با رویکردی فعال و خلاقانه ترسیم شود. شایسته جمهوری اسلامی آن است که بهرهگیری حداکثری از ظرفیتهای نخبگانی، رسانهای، دانشگاهی و مراکز سیاستپژوهی کشور به بازیگر اصلی آیندهساز در جهان اسلام و منطقه تبدیل شود؛ لذا ما معتقدیم که با تکیه بر گفتمان کارآمدی در راستای تحقق اهداف نقشه راه تمدنی ایران اسلامی، باید ضرورت تصویرسازی از آینده کشور را به طور جدی مورد توجه قرار داد؛ فرایندی که در آن، پیوند نظر و عمل، آرمان و واقعیت، سنت و نوآوری و همچنین دانش و حکمت اسلامی برقرار شده و مسیر تحقق تمدن نوین اسلامی هموار میشود.
* ب) آسیبشناسی وضعیت فقدان تصویر آینده در نظام سیاستگذاری کشور
یکی از ارکان اصلی حکمرانی مؤثر در جمهوری اسلامی، تکیه بر عقلانیت راهبردی و توانایی شکلدهی به افقهای تمدنی آیندهمحور است. تصویر روشن و منسجم از آینده، علاوه بر اینکه عامل پیشران در پیشرفت و تحول ساختاری نظام سیاسی و اجرایی کشور است، زبان مشترک میان حاکمیت و ملّت در مسیر تحقق آرمانهای انقلاب اسلامی نیز محسوب میشود. بااینحال، یکی از چالشهای بنیادین و کمتر توجهشده در نظام سیاستگذاری کشور، فقدان چنین تصویرسازیای در فرایند برنامهریزی و تصمیمسازیهای کلان است؛ بنابراین ضروری است که از منظر آسیبشناختی، ابعاد و پیامدهای فقدان یا بیتوجهی به این مؤلفه در نظام حکمرانی کشور بررسی شده تا گامی در جهت بازسازی اندیشه راهبردی و ارتقای ظرفیت سیاستگذاری کشور برداشته شود.
نخستین آسیب جدی که در نتیجه فقدان تصویر آینده در سیاستگذاریها به وجود میآید، بحران سرگردانی است. این بحران، به معنای نبود افقی شفاف و مقصدی تعریفشده در سطح ملّی است. در چنین شرایطی، سیاستها، برنامهها و اسناد راهبردی، علیرغم ظاهر منسجم خود، از پیوستار منطقی برخوردار نیستند. ما با مجموعهای از طرحهای موضوعمحور مواجه هستیم که هرکدام از منطق بخشی یا اقتضائات دستگاهی خود پیروی میکنند، اما در نهایت، فاقد پیوندی ارگانیک با یکدیگر و با آیندهای مشترک هستند. بهعبارتدیگر، بهجای همراستایی در مسیر پیشرفت، شاهد تکثر جهتگیریها، پراکندگی منابع و تکرار بیحاصل هستیم. این سرگردانی، باعث میشود تا طرحهای ملّی، یا بهصورت موازی و بدون هماهنگی اجرا شوند، و یا به دلیل تعارض در اهداف کلان، یکدیگر را خنثی کنند. از طرف دیگر، نبود نقشه راه یکپارچه که بتواند نمایانگر نحوه عبور از وضعیت موجود به وضعیت مطلوب باشد، سیاستگذاران را به سمت واکنشگرایی و تصمیمگیریهای مقطعی سوق میدهد. در این شرایط، سیاستها بهجای هدایت کشور به سمت افقهای بلندمدت، ناظر به حل بحرانهای فوری هستند.
آسیب دوم، بحران همافزایی نهادی است؛ پدیدهای که ریشه در نبود زبان مشترک، اهداف واحد و افق هماهنگ میان نهادهای مختلف حکمرانی دارد. فقدان تصویر مشترک از آینده، سبب میشود تا نهادهای اجرایی، پژوهشی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی، نتوانند در مسیری همافزا قرار گیرند. در نتیجه، بهجای همگرایی، رقابتهای سازمانی، محافظهکاریهای غیرمولد و تقابلهای اداری ایجاد میشود که علاوه بر کاهش بهرهوری منابع، بر روند سیاستگذاری کشور نیز تأثیر منفی برجای میگذارد. این وضعیت، موجب گسست میان لایههای مختلف حاکمیتی شده و در غیاب یک روایت واحد از آینده، نظام حکمرانی میتواند به ورطه روزمرگی و تسلسل بیهدف گرفتار شود. همافزایی نهادی، زمانی امکانپذیر خواهد بود که تصویر آینده به توافقی راهبردی میان نهادها بدل شده و همگان در چارچوبی واحد به خلق آیندهای مطلوب بیندیشند. این همان گفتمان مشترکی است که باید در قالب یک تصویرسازی تمدنی پیگیری میشود.
آسیب سوم، که بهلحاظ فنی اهمیت دارد، فقدان ابزارهای تحلیل آینده در سیاستگذاریهای کشور است. آیندهنگری، لزوماً امری ذهنی یا فلسفی نیست؛ بلکه مستلزم زیرساختهایی همچون دادهکاوی، سناریونویسی، مدلسازی عدمقطعیتها، تحلیل روندهای نوظهور و نیز پیشبینی پیامد سیاستها است. متأسفانه گاهی اوقات برخی از نهادهای تصمیمساز به دلیل عدم توجه به این ظرفیتها، در دام تصمیمسازیهای مقطعی، فاقد پشتوانه علمی و بدون ارزیابی بلندمدت گرفتار میشوند. نتیجه این فقدان، اتخاذ سیاستهایی است که صرفاً واکنشیاند؛ یا در پاسخ به فشارهای لحظهای رسانهای شکل میگیرند، یا در مواجهه با بحرانهای مقطعی تدوین میشوند؛ بدون آنکه درک دقیقی از بسترهای تحول یا اقتضائات آینده داشته باشند. این موضوع، بهشدت بر کیفیت حکمرانی تأثیر گذاشته و عملاً کارآمدی ساختاری را متأثر میکند؛ لذا در این خصوص، نگرش مبتنی بر گفتمان کارآمدی با تأکید بر بُعد شناختیِ تصویر آینده، باید تلاش کند تا تحلیل آینده را بهعنوان یکی از ارکان سیاستگذاری هوشمند و آیندهمحور معرفی نماید. تلفیق علم دادهکاوی، تفکر سیستمی و مشارکت نخبگانی، سازوکاری است که میتواند تصمیمسازی را از سطح واکنش، به سطح آیندهنگاری ارتقا دهد.
یکی از عوامل اصلی فرسایش سرمایه اجتماعی، تعلیق در افقسازی ملّی است. مردم زمانی مشارکت فعال میکنند که بدانند تصمیمات حاکمیتی، مبتنی بر یک درک بلندمدت و ساختمند از آینده است؛ بنابراین، ضروری است که در بازتعریف ساختار سیاستگذاری کشور، مفهومی همچون «تصویرسازی راهبردی» یک پیوست دائمی و نظاممند برای تمام اسناد کلان پیشرفت، برنامههای بخشی و تصمیمات اجرایی در نظر گرفته شود. این امر مستلزم ایجاد مراکز آیندهپژوهی، شبکههای رصد روندها، بانکهای سناریو و همچنین ارتقای سواد آیندهپژوهی در بدنه نخبگانی و حاکمیتی کشور است. در این راستا، بهنظر میرسد که فرایند تصویرسازی آینده میتواند در سه سطح عملیاتی نهادینه شود:
* در سطح حاکمیتی، بهعنوان مرجع جهتدهی به سیاستهای کلان و تدوین الگوهای پیشرفت کشور؛
* در سطح سازمانی، برای انسجامبخشی به تصمیمسازیها، کاهش تعارضات سازمانی و تقویت همافزایی ساختاری؛
* و در سطح عمومی، برای تقویت امید اجتماعی، تعمیق مشارکت مردمی و افزایش اعتماد به فرایندهای تحولمحور حکمرانی.
بدیهی است که تحقق این سطوح، نیازمند ارادهای جدی، رویکردی دانشی و نگاهی تمدنی به آینده است. لازم است تا موضوع آیندهنگری به جز جداییناپذیر نظام سیاستگذاری و برنامهریزی کشور تبدیل شود. در پایان، باید گفت که نقشه راه پیشرفت تمدنی ایران اسلامی ما را بهسوی کنشگری فعال در عرصه تصویرسازی راهبردی و حرکت از وضعیت انفعالی سیاستگذاری فرامیخواند. این امر، ضرورتی راهبردی برای کشور محسوب میشود و تحقق آن پیش از هر چیز، نیازمند درک مدیران کشور از اهمیت تدوین برنامهای کاربردی برای آینده از طریق طراحی تصویر عینی و سازوکارهای عملیاتی مشخص است.












