آواز سکوتِ رضا!

خبرگزاری مهر چهارشنبه 05 آذر 1404 - 09:57
خرم‌آباد- در خانه‌ پر از سکوتشان، یک صدا جریان دارد. این صدا را می‌توان در نگاه مادری که خاطرات را ورق می‌زند و در چشمان پسری که با یک قاب عکس حرف می‌زند جست‌وجو کرد؛ این، آواز سکوتِ رضاست!

خبرگزاری مهر- گروه استان‌ها: در خانه‌ای که با نام «رضا» شناخته می‌شود، زندگی هنوز جریان دارد؛ آرام، مقاوم و سرشار از دلتنگی‌های نجیبانه.

همسر شهید رضا دریکوند، زنی است که میان غم فقدان و افتخار همسری یک شهید، راهی تازه برای ادامه زندگی یافته است؛ راهی که در آن هم مادر است، هم پدر، هم روایتگر خاطرات مردی که تنها بیست روز فرصت پدر بودن داشت.

او با صدایی آرام و چهره‌ای که نشانی از صبر در آن موج می‌زند، سخن را با نام حضرت فاطمه زهرا (س) آغاز می‌کند؛ مادری که به باورش، تمام شهیدان از دامان او برخاسته‌اند.

آواز سکوتِ رضا!

می‌گوید «هر وقت از رضا صحبت می‌کند، حس می‌کند از یکی از فرزندان فاطمه سخن می‌گوید؛ مردی که زندگی‌اش در سکوت و اخلاص گذشت و پایانش به نور شهادت رسید.»

زندگی پس از رفتن رضا

از روزی که رضا به مأموریت رفت و دیگر بازنگشت، خانه شکل دیگری به خود گرفت. همه چیز همان است، اما هیچ چیز مثل قبل نیست. قاب عکسی که حالا روبه‌روی تخت فرزندشان، هیرمان، قرار دارد، به نمادی از حضور همیشگی پدر در این خانه تبدیل شده است.

«هیرمان وقتی به عکس پدرش نگاه می‌کند، انگار آسمان را تماشا می‌کند.» این را مادرش می‌گوید و نگاهش ناخواسته روی همان قاب مکث می‌کند.

می‌گوید: «لحظه‌ها بی‌صدا می‌گذرند و او فقط خیره می‌شود به لبخند آرام پدرش. لبخندی که انگار تمام دنیایش در آن خلاصه شده است.»

رضا فقط بیست روز فرصت داشت تا پدر بودن را تجربه کند؛ بیست روز کوتاه اما پر از عشق.

همسرش نمی‌داند هیرمان می‌تواند گرمای آغوش پدر را به خاطر بیاورد یا نه، اما مطمئن است که روزی با هر نفس، به دنبال ردپایی از حضور او خواهد گشت؛ شاید در عطر لباس‌ها، شاید در خاطراتی که مادرش آرام‌آرام برایش بازگو می‌کند.

روایت یک مادر از پدری که نبود

همسر شهید می‌گوید از همان روزهای نخست تصمیم گرفته اجازه ندهد جای پدر در زندگی فرزندش خالی بماند، حتی اگر حضور او تنها در قالب خاطره و تصویر باشد.

هر شب برای هیرمان از پدرش می‌گوید؛ از مردی رشید، خوش‌اخلاق، مهربان و آرام که همیشه لبخند بر لب داشت، حتی روزی که عازم مأموریت شد.

آواز سکوتِ رضا!

او تلاش می‌کند تصویر واقعی از رضا بسازد؛ نه اسطوره‌ای دور از دسترس، بلکه پدری واقعی، انسانی مسئول و عاشق خانواده. «می‌خواهم پسرم بداند پدرش فقط یک شهید نبود، یک انسان بود که عاشق زندگی، خانواده و میهنش بود.»

روضه علی‌اصغر بود، اما جمعیت بیشتر برای علی‌اکبر گریه می‌کرد

در میان حوادث بعد از شهادت رضا که هنوز تازه و زنده‌اند، یکی بیش از همه در دلش مانده است؛ روزی که همراه پسرش به روضه شیرخوارگان حضرت علی‌اصغر (ع) رفتند. فضای مجلس سنگین بود و نگاه‌ها پر از اشک.

او با تأثر به یاد می‌آورد: «روضه برای علی‌اصغر بود، اما جمعیت بیشتر برای علی‌اکبر گریه می‌کرد.»… رضا «علی اکبر خوان» تعزیه بود و حالا با همان لباس سبز در ذهن‌ها ماندگار شده است.

به باور او، رضا همانند علی‌اکبر راهی میدان شد؛ با ایمان، شجاعت و آرامشی مثال‌زدنی. لباس سبز سپاه بر تن داشت و با همان لباس، راهی شد که پایانش به آسمان ختم می‌شد.

مادران شهدا؛ روایتگران صبر

همسر شهید رضا دریکوند خود را یکی از هزاران زنی می‌داند که در این سرزمین، بهای امنیت را با دلتنگی پرداخته‌اند. می‌گوید قد کشیدن یک کودک بی‌پدر، مسیری است پر از بغض‌های فروخورده، شب‌های طولانی و سکوت‌هایی که تنها مادران آن را می‌فهمند.

با این حال، او هرگز اجازه نمی‌دهد اندوه بر امید غلبه کند. در گوش فرزندش نجوا می‌کند که پدرت قهرمان بود؛ مردی که رفت تا تو در امنیت بزرگ شوی، تا آینده‌ای آرام‌تر داشته باشی.

روز تشییع، در شلوغی جمعیت و میان اشک و سکوت، عهدی در دل او شکل گرفت؛ عهدی که هنوز هم به آن پایبند است.

می‌گوید با خودش و با رضا قرار گذاشته هیرمان را چنان تربیت کند که ادامه‌دهنده راه پدر باشد؛ با ایمان، بااخلاق و مسئولیت‌پذیر.

او آرزو دارد فرزندش بداند خون پدرش بی‌ثمر نمانده و امروز هر نفسی که در آرامش می‌کشد، مدیون ایثار مردانی چون رضاست. «می‌خواهم پسرم سرباز وطن باشد، انسانی شریف و مقاوم که به راه پدرش افتخار کند.»

هیرمان هر روز بیشتر شبیه تو می‌شود

وقتی از او می‌پرسیم اگر رضا امروز کنار شما بود چه می‌گفتید، مکثی می‌کند و بعد با صدایی آرام پاسخ می‌دهد: «می‌گفتم رفتنت سخت بود، اما صبرت به من قوت داد. به تو می‌گفتم هیرمان هر روز بیشتر شبیه تو می‌شود. نگاهش، آرامشش، حتی سکوتش… همه یادآور توست.»

او از امید سخن می‌گوید؛ از این‌که روزی پسرش بتواند راه پدر را ادامه دهد و به آرمان‌هایی که رضا برایشان جنگید، وفادار بماند. امیدی که در دلش زنده است و به او نیرو می‌دهد تا همچنان استوار بماند.

همسر شهید رضا دریکوند در پایان سخنانش به تمام مادران و همسران شهدا ادای احترام می‌کند. زنانی که به جای بوسیدن پیشانی پسر یا همسرشان، قاب عکسی را در آغوش می‌گیرند و با افتخار می‌گویند: «جانش فدای ایران.»

او می‌گوید زندگی با نام شهید، ترکیبی از اشک و افتخار است؛ اما باور دارد یاد و راه رضا، در دل فرزندش و در حافظه این سرزمین زنده خواهد ماند. «رضا زنده است، در امنیتی که امروز داریم، در آرامشی که بر این خاک سایه انداخته و در قلب پسری که هر روز با خاطره پدر قد می‌کشد.»

این روایت، حکایت زنی است که میان سوگ و صبوری، راهی برای ادامه پیدا کرده است؛ راهی که از عشق آغاز می‌شود و به امید ختم می‌گردد.

منبع خبر "خبرگزاری مهر" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.