همشهری آنلاین: آنچه در ادامه میخوانید تکهای از نوشته جاناتان روزنبام با عنوان «خاطرات پراکنده؛ برخی جشنوارههایی که شناختم» در شماره ۱۶ دوره جدید کتابمجله ۲۴ است که به جشنواره فجر و تجربه داوری در بخش بینالملل آن اختصاص دارد. حالا که این روزها جشنواره جهانی فجر در شیراز در حال برگزاری مرور این تکه از نوشته روزنبام خالی از لطف نیست.
در تهران و والدیویا، به عنوان داور فرصت گشتوگذار زیادی نداشتم، اما توانستم مزههایی از فرهنگ ایران و شیلی را بچشم. جالب اینجاست که در هر دو جشنواره، بارها با سؤالی مشابه از سوی محلیها مواجه شدم. در تهران، سؤال این بود: «آیا دلیل علاقه آمریکاییها به فیلمهای ایرانی این است که مردم فقیر زیادی در آنها نشان داده میشود؟ چون این همان تصویری است که آمریکاییها دوست دارند از ایرانیها ببینند؟» پاسخ آمادهای پیدا کرده بودم: «شاید درست باشد که فیلمهای ایرانی بیش از حد فقر را نشان میدهند. اما فیلمهای آمریکایی هم بیش از حد ثروت را نشان میدهند، بنابراین تصویری که شما از کشور من دارید، بهاندازه تصویری که من از کشور شما دارم، تحریفشده است.»
دور زدن بلا تار در تهران
وقتی به تهران رفتم، مهرناز سعیدوفا، که آن زمان با هم در حال نگارش کتابی درباره عباس کیارستمی بودیم، نیز از شیکاگو آمده بود. هر دوی ما فقط یک فرصت برای تماشای نسخه فیلم تازه کیارستمی، «ABC آفریقا»، در خانه خودش داشتیم ــ حوالی ساعت ۶ عصر، بلافاصله بعد از پایان داوریها. اما یکی از همکارانم در هیئت داوران، فیلمساز مجار، بلا تار ــ که با سینمادوستی سر سازگاری نداشت، هر فیلمی را رد میکرد. حتی اگر نشست ما از ساعت ۱۰ صبح شروع شده بود، تا ۴ بعدازظهر همچنان در بنبست بودیم. پس وقتی بلا برای رفتن به سرویس بهداشتی اتاق را ترک کرد، از فرصت استفاده کرده و رأیگیری فوری برای توزیع جوایز ترتیب دادم ــ فهرستی که در آن به فیلم محبوب هر داور (بهجز بلا) جایزهای اختصاص داده شده بود. پیشنهاد من تصویب شد پیش از آنکه بلا بازگردد. جالب اینکه، اگر درست یادم باشد، بلا حتی از این حرکت ناراحت نشد ــ که نشان میدهد شاید خودش هم از لجاجتش خسته شده بود. [ترکیب داوران بخش بینالملل جشنواره نوزدهم فجر در سال ۱۳۷۹ از این قرار بود: دیمیتری اپیدس، رخشان بنیاعتماد، بلا تار، جاناتان روزنبام، راک دمرس، محمدعلی طالبی و امیکووادا]
تیپ خاص امریکایی
و یک خاطره پایانی، درباره مراسم اختتامیه جشنواره: از آنجایی که من کمتر لباس رسمی میپوشم (یک دست کتوشلوار مشکی در تایپه دوخته بودم که هنوز هم استفاده میکنم)، برای مراسم لباس رسمی آورده بودم، اما ساعتی پیش از شروع مراسم متوجه شدم که اشتباهی دو لنگه کفش پای راست آوردهام و کفش چپ را نیاوردهام. پس با یک انتخاب سخت روبهرو شدم: یا کفشهای نایک زردی را که همراه خود به تهران آورده بودم بپوشم، یا تمام شب را با دو کفش راست لنگ بزنم. گزینه اول را انتخاب کردم و بعدها به من گفتند که کسی اعتراضی نکرده؛ تصور بر این بود که پوشیدن کفش ورزشی در مراسمی رسمی، شیوهای جالب و خاص آمریکایی است که در ایالات متحده شیک و مد روز تلقی میشود.











