به عصر پُلی‌سین خوش آمدید/ روایت توماس فریدمن از جهان چندبُعدی و قرن جدید

عصر ایران چهارشنبه 28 آبان 1404 - 16:11
روایت توماس فریدمن در نیویورک‌تایمز از جهان امروز، بر این تأکید استوار است که دیگر نمی‌توان واقعیت پیچیده کنونی را با منطق‌های ساده، دوگانه‌سازی‌های سیاسی یا نسخه‌های خطی تحلیل کرد. او این دوران را «پلی‌سین» می‌نامد

عصر ایران؛ لیلا احمدی (ترجمه و تحلیل)- روایت توماس فریدمن در نیویورک‌تایمز از جهان امروز، بر این تأکید استوار است که دیگر نمی‌توان واقعیت پیچیده کنونی را با منطق‌های ساده، دوگانه‌سازی‌های سیاسی یا نسخه‌های خطی تحلیل کرد. او این دوران را «پلی‌سین» می‌نامد؛ عصری که در آن نیروهای تکنولوژیک، ژئوپلیتیک، اقتصادی و زیست‌محیطی هم‌زمان، پیوسته و چندسطحی بر یکدیگر اثر می‌گذارند. 

مقاله فریدمن دوراندیشانه است و پرسش‌های بنیادینی مطرح می‌کند. آیا ابزارهای قدیمی حکمرانی قدرت فهم این معماری پیچیده را دارند؟ 

آیا نظام‌های سیاسی که هنوز بر دوگانه‌های فرسوده چپ و راست بنا شده‌اند، قادرند برای مشکلات چندبعدی و متغیر راه‌حل ارائه دهند و آیا جهان می‌تواند از واکنش‌های جزیره‌ای به سمت همکاری‌های چندجانبه و چندمرکزی حرکت کند؟

فریدمن توضیح می‌دهد فناوری‌های نو، از هوش مصنوعی چندرشته‌ای تا تراشه‌های چندلایه و شبکه‌های جهانی نوآوری، جهان را به سامانه‌ای یکپارچه بدل کرده‌اند که کوچک‌ترین تغییر در هر بخش، کل ساختار را دستخوش واکنش می‌کند. 

او توضیح می‌دهد بحران‌ها دیگر رویدادهایی منفرد و جدا از هم نیستند؛ به موج‌هایی درهم‌تنیده می‌مانند که بر یکدیگر سوار می‌شوند، شدت می‌یابند و تأثیرات گسترده‌تری بر جای می‌گذارند.

پیام نویسنده صریح و هشداردهنده است: در عصر پلی‌سین، همکاری، انعطاف ذهنی و حکمرانیِ چندجانبه ضرورت‌ است، نه انتخاب. او از ما می‌خواهد جهان را دیگر در عرصه‌ای محدود به دوگانه‌سازی‌های پیشین نبینیم و بکوشیم آن را به‌صورت شبکه‌ای پویا، چندمرکزی و درهم‌پیچیده تصور کنیم؛ جهانی که دیگر با راه‌حل‌های ترکیبی، نگاه‌های منعطف و پاسخ‌های چندسطحی می‌توان به پیچیدگی‌هایش نزدیک شد.

برخی منتقدان به دیدگاه متناقض و هژمونیک فریدمن اشاره کرده‌اند که گرچه قابل تأمل است اما از نظر منطقی قابل اتکا نیست. 

نخست آنکه ادعا می‌کنند فریدمن تلاش دارد «برتری‌طلبی آمریکا» را توجیه کند، در حالی که مقاله اصلاً وارد بحث هژمونی یا مشروعیت‌سازی برای قدرت آمریکا نمی‌شود؛ متن صرفاً توصیف‌گرِ پیچیدگی‌های ژئوپلیتیک است، نه مدافع سیستم. 

دوم اینکه گفته شده فریدمن «تصویر سیاه‌وسفید» از جهان ارائه می‌دهد، اما ساختار مقاله دقیقاً بر درهم‌تنیدگی بحران‌ها و چندلایگی بازیگران تأکید دارد و به‌جای دوگانه‌سازی، به هم‌زمانی رقابت، وابستگی و بی‌ثباتی اشاره می‌کند. 

سوم اینکه مدعی‌اند نویسنده «عاملیت کشورهای غیرغربی» را نادیده گرفته، در حالی که فریدمن بخش قابل‌توجهی از متن را به رفتارهای مستقل بازیگران منطقه‌ای — از خاورمیانه تا شرق آسیا — اختصاص داده و نشان می‌دهد چگونه تصمیمات این کشورها مسیر بحران‌ها را تغییر می‌دهد. 

چهارم اینکه انتقاد شده مقاله «هیچ راه‌حل عملی» ارائه نمی‌دهد، اما متن اساساً یادداشت تحلیلی است نه نسخه‌نویسی سیاستی؛ کارکرد آن تشخیص روندهاست، نه ارائه طرح اجرایی. او به حلقه‌های نزدیک به سطوح بالای قدرت دسترسی دارد، اما همواره منتقد سرسخت تمامیت‌خواهی بوده و در همه این سال‌ها نقدهای تند و صریحش را متوجه ساختار قدرت و سیاست‌گذاری در ایالات‌متحده کرده است؛ از ناکارآمدی‌های مدیریتی گرفته تا سوءاستفاده‌های سیاسی. 

این موارد نشان می‌دهند که انتقادات مذکور بیشتر بر مفروضات بیرونی تکیه دارند تا بر خوانش دقیق متن و به همین دلیل از انسجام و استحکام تحلیلی لازم برخوردار نیستند.

ترجمه‌ مقاله اخیر توماس فریدمن پیشِ روی شماست؛ تحلیلی ناب، پرچالش و سرشار از هشدارهای ژئوپلیتیک که با نگاهی بی‌پرده به بحران‌های امروز جهان، پرسش‌های مهمی دربارهٔ مسیر پیش‌ِرو مطرح می‌کند.

****************************

توماس فریدمن: پرسشی که در سال‌های اخیر ذهنم را به خود مشغول کرده، این است: «دوره‌ای که اکنون در آن به سر می‌بریم را چه باید نامید؟»‌

من زاده‌ «عصر جنگ سرد»‌م و بیشتر عمر حرفه‌ای‌ام را به‌عنوان ستون‌نویس، در سال‌های «پساجنگ سرد» گذرانده‌ام؛ دوره‌ای که از سال ۱۹۸۹ آغاز شد و با سلطه کم‌و‌بیش انحصاری و یک‌قطبیِ آمریکا معنا یافت. پساجنگ سرد در دهه‌ ۲۰۲۰ پایان یافت؛ با خروج سراسیمه آمریکا از افغانستان، با یورش تمام‌عیار روسیه به اوکراین و انهدام ساختار امنیتی اروپا و با ظهور چین به‌عنوان رقیبی هم‌تراز برای اقتصاد و نیروی نظامی ایالات متحده.

[م. «عصر جنگ سرد» دوره‌ای از اواخر دهه‌ ۱۹۴۰ تا ۱۹۹۱ بود که در آن رقابت ایدئولوژیک، نظامی و ژئوپولیتیک میان آمریکا و شوروی جهان را به دو بلوک متخاصم تقسیم کرد. این دوره با بازدارندگی هسته‌ای، جنگ‌های نیابتی، مسابقه تسلیحاتی و نظم دوقطبی مشخص می‌شد، بدون آن‌که به رویارویی مستقیم دو ابرقدرت بینجامد.]

[م. «عصر پساجنگ سرد» به دوره‌ای گفته می‌شود که پس از فروپاشی شوروی در ۱۹۹۱ آغاز شد و با سلطه یک‌قطبی آمریکا، گسترش جهانی‌سازی، امید به دموکراسی‌سازی و کاهش درگیری‌های ابرقدرتی تعریف می‌شد. این دوره در دهه‌ ۲۰۲۰ با خیزش چین، جنگ اوکراین و آشوب‌های ژئوپولیتیک عملاً پایان یافت.]

در آغاز با خود گفتم شاید این دوران را بتوانیم «پس از پساجنگ سرد» بنامیم؛ اما چنین عنوانی نه روشنگر بود و نه با واقعیت تازه سازگار. ما اکنون در برهه‌ای به سر می‌بریم که بسیار پیچیده‌تر از رقابت‌های دوقطبی است. این دوره، زادهٔ نظمی نو و به‌غایت چندلایه است؛ نظمی که باید هرچه سریع‌تر به آن خو بگیریم. 

اما نامش چیست؟

اقلیم‌شناسان این دوره را «آنتروپوسن» می‌نامند؛ فناوران به «عصر اطلاعات» یا «عصر هوش مصنوعی» اشاره می‌کنند؛ استراتژیست‌ها آن را «بازگشت ژئوپولیتیک» می‌خوانند و رابرت کیگن در تحلیل تاریخی‌اش از «شکل‌گیری دوباره‌ جنگل» سخن می‌گوید؛ اما هیچ‌یک از این عناوین تمامیتی را در بر نمی‌گیرد که از هم‌جوشیِ تغییرات شتابان اقلیمی و دگرگونی‌های روزافزونِ علمی در حوزه‌های فناوری، زیست‌شناسی، فرایندهای ذهنی، ارتباطات‌، مواد نوین، ژئوپولیتیک و اقتصاد جهانی برآمده است. این هم‌جوشی، انفجاری از ترکیب‌های بی‌شمار پدید آورده است؛ جهانی که در آن نظام‌های دوگانه فرو می‌ریزند و جای خود را به ساختارهایی چندوجهی می‌دهند.

[م. «آنتروپوسن» نام دوره‌ای زمین‌شناختی است که فعالیت بشر چنان تأثیری بر اقلیم، تنوع زیستی، اقیانوس‌ها و چرخه‌های طبیعی گذاشته که زمین وارد مرحله‌ای تازه شده است. در این عصر، انسان به عامل اصلی دگرگونی‌های سیاره تبدیل می‌شود و صرفاً یکی از نیروهای طبیعی نیست.]

[م. رابرت کِیگن، تاریخ‌دان و نظریه‌پرداز برجسته سیاست خارجی آمریکا، از چهره‌های تأثیرگذار نئومحافظه‌کاری و از اعضای ارشد مؤسسه بروکینگز است. او با تحلیل‌های بُرّا و گاه جنجالی‌اش درباره ماهیت قدرت، نقش آمریکا در جهان و بازگشت رقابت‌های ژئوپولیتیک شناخته می‌شود. کیگن معتقد است «جنگل دوباره می‌روید»؛ یعنی جهان پس از یک دوره کوتاه ثبات پساجنگ سرد، دوباره به منطق سخت قدرت بازگشته است. نوشته‌ها و کتاب‌هایش — از جمله بهشت و قدرت — در سیاست‌گذاری واشنگتن، به‌ویژه در بحث مداخله‌گری و نقش آمریکا در نظم جهانی، تأثیر قابل توجهی داشته‌اند.]

هوش مصنوعی با شتاب به «هوش عمومیِ چندمهارته» نزدیک می‌شود؛ بحران‌های اقلیمی به «چندبحرانی»‌ها تبدیل می‌شوند؛ ژئوپولیتیک در حال گذار به شبکه‌ای چندمرکزی و چندپیوندی است؛ اقتصاد دوگانهٔ جهانی در «شبکه‌های چنداقتصادی» پراکنده شده و جوامع به «موزائیک‌های چندشکلی» و متنوع بدل گشته‌اند.

معنای چنین وضعیتی برای من که تحلیل‌گر روابط خارجی هستم، این است که دیگر صرفاً نباید روابط قدرت‌های بزرگ را بکاوم؛ حالا مجبورم تعامل ماشین‌های اَبَرهشیار، اَبَرافرادِ مجهز به فناوری، اَبَرشرکت‌های جهانی، اَبَرطوفان‌ها و اَبَردولت‌های فروپاشیده‌ای همچون لیبی و سودان را نیز دنبال کنم.

روزی در همین‌باره با کریگ ماندی، مدیر پیشین پژوهش و راهبرد مایکروسافت، گفتگو می‌کردم. به او گفتم تقریباً در همه‌ حوزه‌هایی که می‌نویسم، نظام‌های چپ و راستِ دودویی فرو ریخته‌اند و سامانه‌های چندپیوندی جای آن‌ها را گرفته‌اند؛ گویی انسجام دوران جنگ سرد و پساجنگ سرد هم‌زمان از هم گسسته است. ماندی مکثی کرد و گفت: «می‌دانم این دوره را چه باید نامید: پلی‌سین.»

[م. کریگ ماندی مدیر ارشد سابق مایکروسافت و یکی از چهره‌های تأثیرگذار در سیاست‌گذاری فناوری است. او سال‌ها مسئول پژوهش، راهبرد و امنیت در مایکروسافت بود و در توسعه رویکردهای کلان این شرکت درباره رایانش، هوش مصنوعی و آینده فناوری نقش کلیدی داشت. ماندی به فورسایت و تحلیل‌های آینده‌پژوهانه شهرت دارد.]

واژه‌ای نوساخته و برگرفته از ریشه یونانی پُلی به‌معنای «بسیار» یا «چند» که در همان لحظه، برایم نامی دقیق و به‌جا جلوه کرد؛ چون در جهان امروز که تلفن‌های هوشمند، رایانه‌ها و شبکه‌های پیوسته، هر فرد و هر سیستم را به گره‌ای اثرگذار بدل کرده‌اند، واقعیتِ پیرامون ما ماهیتی چندلایه، چندمنبعی و چندوجهی می‌یابد.

به «پُلی‌سین» خوش آمدید؛ عصری نو که مسیر رسیدن به آن، روایتی شگفت‌انگیز از دگرگونی‌های جهان معاصر است.

[م. «پُلی‌سین» واژه‌ای نوظهور است که توماس فریدمن آن را برای توصیف دوران جدید به‌کار می‌برد؛ دوره‌ای که در آن ساختارهای دوگانه فرو می‌ریزند و جهان به سامانه‌ای چندلایه، چندمرکزی و چندپیوندی تبدیل می‌شود. پُلی‌سین عصری است که فناوری، اقلیم، ژئوپولیتیک و جامعه هم‌زمان و متقابل بر یکدیگر اثر می‌گذارند.]

هوش مصنوعی؛ بهتر و فراتر از هر انسان

«آغاز آن دگرگونی فکری که مرا به صورت‌بندی «پُلی‌سین» رساند، به تابستان ۲۰۲۴ برمی‌گردد؛ دو سال پس از انتشار نخستین نسخهٔ چت‌جی‌پی‌تی. همان زمان با «ماندی»  که از سال ۲۰۰۴ راهنمایم در حوزهٔ محاسبات بود ، سلسله‌جلساتی دربارهٔ هوش مصنوعی برگزار می‌کردم. بخت با من یار بود که در این سال‌ها با جمعی از متخصصان برجسته همراه بوده‌ام؛ کسانی که همیشه دوست و آموزگارم بوده‌اند. ماندی، طراح اَبَررایانه و از نخستین افرادی است که افق‌های جدید را برایم گشود.

او معتقد است که هدف نهایی یا همان «جام مقدس» در انقلاب هوش مصنوعی، ساخت ماشینی با هوش مصنوعیِ عامِ چنددانشی است؛ سامانه‌ای که در فیزیک و زیست‌شناسی و علوم کامپیوتر، در فلسفه و هنر و حتی بیسبال، از هر انسانی توانمندتر باشد و بتواند چندلایه و فراتر از ذهن بشر میان این عرصه‌ها پیوند برقرار کند تا به بینش‌هایی برسد که در توان آدمی نیست. بدبینان می‌گویند هرگز چنین چیزی ممکن نیست و با این حال بسیاری از دانشمندان صرفاً بر سر زمان تحقق هدف اختلاف‌نظر دارند.

[م. کریگ ماندی (Craig Mundie)، از چهره‌های باسابقه و تأثیرگذار در صنعت فناوری آمریکا است. او بیش از چهار دهه در حوزهٔ محاسبات، امنیت سایبری و آینده‌نگاری فناورانه فعالیت کرده و شناخته‌شده‌ترین جایگاهش، مدیر ارشد پژوهش و راهبرد در مایکروسافت بوده است. ماندی از دههٔ ۱۹۹۰ تا ۲۰۱۴ در مایکروسافت نقش‌های کلیدی ایفا کرد، پروژه‌های بلندمدت تحقیقاتی شرکت را هدایت کرد و از مشاوران مورد اعتماد بیل گیتس در موضوعات مربوط به هوش مصنوعی، سیاست‌گذاری فناوری و زیرساخت‌های جهانی بود.

او سابقهٔ همکاری با دولت آمریکا را نیز دارد و به‌عنوان مشاور در «شورای علوم و فناوری» کاخ سفید فعالیت کرده است. ماندی یکی از مهم‌ترین دانشمندان در پیش‌بینی مسیر آیندهٔ فناوری‌های محاسباتی (از هوش مصنوعی عمومی گرفته تا امنیت دیجیتال و محاسبات کوانتومی) به‌شمار می‌رود و برای تحلیل‌گران و روزنامه‌نگارانی مانند توماس فریدمن، منبعی معتبر و الهام‌بخش است.]

اکنون در آستانهٔ تحولی کم‌نظیر در قلمرو شناخت هستیم؛ مقصودم گذار از محاسبات برنامه‌پذیر (که رایانه صرفاً بازتاب بینش و نبوغ برنامه‌نویس است) به هوش مصنوعیِ عامِ چنددانشی است که با بیان هدف و با اتکا به دانش گسترده، خلاقیت و استنتاج صورت می‌گیرد؛ وضعیتی که در آن مرزهای فهم از قلمرو تصور انسانی فراتر رفته و در گسترهٔ کشف و طراحی ماشین‌ها جای می‌گیرد؛ نقطهٔ عطفی که مسیر تاریخیِ محاسبات و سرنوشت گونهٔ انسان را دگرگون می‌سازد.

تکامل ریزتراشه؛ آیندهٔ در قلب سیلیکون

این دگرگونی با عبور ریزتراشه‌ها از دورهٔ «باینری» به دورهٔ «پُلی» ممکن شده است. در عصر باینری، تراشه‌ها داده را سریالی و در رفت‌و‌برگشتِ صفر و یکی پردازش می‌کردند اما در عصر پُلی، پردازش موازی ممکن شده است تا هزاران کار کوچک به‌صورت هم‌زمان و در تعامل با یکدیگر انجام شوند.

تحول پردازش موازی در اوایل دههٔ ۲۰۰۰ راه را برای ظهور هوش مصنوعی گشود. این پیشرفت اجازه داد رایانه‌ها حجم عظیمی از داده را وارد «شبکه‌های عصبی» کنند و با تنظیم میلیاردها پارامتر، به‌تدریج الگوها را بشناسند، میان گزینه‌ها وزن‌گذاری کنند و گام‌به‌گام هوشمندتر شوند.

سال‌هاست این تغییر را از یکی از نزدیک‌ترین نقاط ممکن دنبال می‌کنم. برای فهمیدن اینکه قدرت فناوری به کدام سو می‌رود، معمولاً نه پنتاگون را صدا می‌کنم، نه وزارت خارجه را؛ به شرکت اپلاید متریالز در سیلیکون‌ولی سر می‌زنم. این شرکت دستگاه‌ها و موادی می‌سازد که شرکت‌هایی مانند انویدیا، تی‌اس‌ام‌سی، اینتل و سامسونگ با آن‌ها نسل‌های جدید تراشه‌ها را تولید می‌کنند. اپلاید زودتر از دیگران درمی‌یابد که چه کسی در مرز فناوری است و چه کسی عقب مانده است.

در سال‌های اخیر از گری دیکرسون (مدیرعامل) و تریستن هالتَم (رئیس دفتر او) بسیار آموخته‌ام. آن‌ها نشان داده‌اند که توان ما برای ساختن هوش مصنوعیِ چنددانشی، به مدد ریزتراشه‌های چندشکلی تقویت شده است.

هالتَم برایم توضیح داد که «از طراحی‌های یکپارچه به طراحی‌های قطعه‌قطعه‌شده رسیده‌ایم؛ تراشه را به "چیپ‌لِت"‌های کارکردی تقسیم کرده‌ایم و آن‌ها را دوباره در سیستم واحدی کنار هم می‌گذاریم». این رویکرد به سیستم اجازه می‌دهد منطق، حافظه، ارتباطات و گرافیک را هم‌زمان و در تعامل با هم اجرا کند؛ این یعنی توان محاسباتی بسیار بیشتر با مصرف انرژی پایین‌تر.

طراحان، فضایی برای افزودن قابلیت‌های تازه در دو بُعد نیافتند و به بُعد سوم روی آوردند. ریزتراشه‌ها اکنون به‌صورت عمودی ساخته می‌شوند؛ لایه‌های متعددِ مدار که همچون رمپ‌های پارکینگِ مینیاتوری با ترانزیستورها و سلول‌های حافظه بر روی هم نشسته‌اند و با کیلومترها سیم‌کشی میکروسکوپی و حتی نانومقیاس به هم دوخته شده‌اند. هر لایهٔ تازه، ظرفیت تراشه را برای یادگیری، پیش‌بینی و تصمیم‌گیری به‌نحوی چشمگیر افزایش می‌دهد.

اگر همهٔ این تحولات را کنار هم بگذاریم، به شالودهٔ سیلیکونی «پُلی‌سین» می‌رسیم؛ دورانی که در آن چندین گونهٔ هوش، درهم‌تنیده و بی‌وقفه با یکدیگر در پیوندند؛ هوش‌هایی که هم‌زمان یکدیگر را ارتقا می‌دهند و در لحظه، فرآیندی از هم‌تکاملیِ پیوسته را رقم می‌زنند.

از بحران تغییرات اقلیمی تا «بحران‌های چندگانه»

یک هفته پس از جلسهٔ آموزشی سال ۲۰۲۴ با ماندی، ایمیلی از محبوب‌ترین راهنمای محیط‌زیستی‌ام، یوهان راکستروم، دریافت کردم. او مدیر مؤسسهٔ تحقیقات تأثیرات اقلیمی پوتسدام و یکی از برجسته‌ترین دانشمندان سامانهٔ زمین در جهان است.

[م. یوهان راکستروم، دانشمند برجستهٔ محیط‌زیست و مدیر مشترک «انستیتوی پوتسدام در حوزهٔ پژوهش‌های اقلیمی» است. او با معرفی چارچوب «مرزهای سیاره‌ای» شهرت جهانی یافت؛ مدلی که حدهای تحمل زمین را تعریف می‌کند. راکستروم یکی از اثرگذارترین چهره‌ها در سیاست‌گذاری اقلیمی و پایداری جهانی است.]

راکستروم نوشته بود که او و همکارش، توماس هومر دیکسون—مدیر مؤسسهٔ کَسکِید در دانشگاه رویال رودزِ بریتیش کلمبیا—در حال برگزاری سمیناری برای «هفتهٔ اقلیم» در نیویورک هستند و پرسیده بود آیا می‌توانم در مدیریت سمینار به او کمک کنم؟

[م. توماس هومر دیکسون، پژوهشگر و نظریه‌پرداز کاناداییِ مطالعات امنیت، محیط‌زیست و پیچیدگی است. او استاد دانشگاه واترلو و از چهره‌های برجسته در بررسی پیوند میان بحران‌های زیست‌محیطی، تعارضات اجتماعی و فروپاشی نظام‌هاست. آثارش ازجمله شکاف نبوغ بر نقش نوآوری، تاب‌آوری و ریسک‌های سیستمی تمرکز دارد.]

به او گفتم: «با کمال میل، ولی موضوع سمینار چیست؟»

گفت: «موضوع، بررسی پُلی‌بحران (بحران‌های چندگانه) است.»

با خود گفتم: «جالب است. راهنمای هوش مصنوعی‌ام دربارهٔ هوش مصنوعیِ عامِ چنددانشی حرف می‌زند. راهنمایان تراشه‌ها از تراشه‌های چندبخشی حرف می‌زنند و راهنمای محیط‌زیستی‌ام هم از ُبحران‌های تودرتو سخن می‌گوید. این همه نظمِ چندبخشی از کجا آمده؟»

اصطلاح «پُلی‌بحران یا پُلی‌کرایسیس» دهه‌هاست که وجود دارد، اما در سال‌های اخیر به همت تاریخ‌دان دانشگاه کلمبیا، آدام توز، رواج یافته است با تأکید بر این که چگونه بحرانی مثل کووید یا جنگ اوکراین می‌تواند بحران‌های متعدد دیگر را در سراسر جهان زنجیره‌وار برانگیزد.

راکستروم و هومر دیکسون نیز همین ایده را بسط داده‌اند، البته با تمرکز ویژه بر این‌که چگونه بحران‌های محیط‌زیستیِ پیاپی در حال عبور از آن چیزی هستند که راکستروم آن را «مرزهای سیاره‌ای» می‌نامد؛ سامانه‌های به‌هم‌پیوستهٔ حیات—از پایداری اقلیم گرفته تا سلامت اقیانوس‌ها، جنگل‌ها و خاک‌ها—که برای حفظ ایمنی انسان و تاب‌آوریِ جهان طبیعی باید دست‌نخورده باقی بمانند.

دهه‌ها روایت ما دربارهٔ تغییرات اقلیمی، ساده و تقریباً باینری بود. مثلاً می‌گفتیم افزایش گرمایش مضر است و کاهش گرمایش سودمند.

اما بررسی تغییرات اقلیمی به فاز جدیدی وارد شده است. از دید راکستروم، تغییر اقلیم به جرقه‌ای بدل می‌شود که زنجیره‌ای از بحران‌های درهم‌تنیده را شعله‌ور می‌کند. این چرخهٔ خودتقویت‌شونده، کل سیاره را وارد وضعیت پُلی‌بحران می‌کند و در این شرایط، رخدادهایی مانند ذوب یخ‌های قطبی و نابودی آمازون—دو تنظیم‌گر عظیم دمای زمین—ما را بدون نیاز به سوزاندن بیشتر سوخت‌های فسیلی به سوی دماهای بالاتر می‌رانند. در ادامه خشکسالی‌های گسترده، سیلاب‌ها، آتش‌سوزی‌های جنگلی، نابودی محصولات و بالا آمدنِ سطح دریا رخ می‌دهد و شوک‌های اقتصادی زنجیره‌ای، مهاجرت‌های جمعی، فروپاشی دولت‌های شکننده و ازهم‌گسیختگیِ اعتماد جهانی را ایجاد می‌کند.

دو عامل شتابِ این مسیر را رقم می‌زنند. راکستروم و هومر دیکسون در تاریخ ۱۳ نوامبر ۲۰۲۲ در همین روزنامه نوشتند: «نخستین عامل این است که شدت مصرف منابع و تولید آلاینده‌ها از سوی بشر، تاب‌آوری سامانه‌های طبیعی را فرسوده و خطرات گرمایش اقلیم، فروکاهش تنوع زیستی و گسترش بیماری‌های زئونوز را تشدید کرده است.» عامل دوم نیز «افزایش بی‌سابقهٔ درهم‌تنیدگی سامانه‌های اقتصادی و اجتماعی» است که سبب می‌شود رخدادی در یک کشور یا جامعه، فارغ از مرزهای موجود و با شتاب به دیگر نقاط سرایت کند.

[م. «زئونوز» به بیماری‌هایی گفته می‌شود که از حیوان به انسان منتقل می‌شوند مانند کرونا، هاری، آنفلوآنزای پرندگان و تب کریمه کنگو.]

من نسخهٔ کوچک‌تر این سازوکار را در سال ۲۰۱۱ پیش از آغاز جنگ داخلی سوریه از نزدیک گزارش کرده‌ام. از خشکسالی‌ عظیمی گفته بودم که هر صد سال یک بار رخ می‌داد و با الگوهای در حال تغییر اقلیمی شدیدتر شده بود. خشکسالی محصولات را نابود کرد، صدها هزار روستایی سوری را از زمین‌هایشان راند و آنان را به حاشیهٔ شهرهایی چون حلب و دمشق کشاند. درنتیجه مردم با افزایش قیمت مواد غذایی، بیکاری و شکاف‌های دیرینهٔ قومی و فرقه‌ای روبه‌رو شدند. هنگامی که سوری‌ها با تلفن‌های همراهشان تماشاگر خیزش‌های مصر و تونس بودند—که بخشی از آن به افزایش قیمت مواد غذایی گره خورده بود—فشارها چنان اوج گرفت که دیگِ جوشانِ سوریه از هم پاشید.

دگرگونی ژئوپولیتیک؛ صف‌آرایی تازهٔ نظم جهانی

روشن است که هم‌زمانی فروپاشی دولت‌ها و گسست ائتلاف‌های دوران جنگ سرد، ژئوپولیتیک امروز را هرچه بیشتر به نظمی «چند سویه» سوق داده است.

مورخ آمریکایی، والتر راسل مید، در سال ۲۰۱۱ یادآور شد که پس از انقلاب دههٔ ۱۹۹۰ - که به فروپاشی اتحاد شوروی انجامید- ، ضرب‌المثلی ورد زبان روس‌ها بود که امروزه در خیلی از کشورها صادق است. آن‌ها می‌گفتند: «تبدیل آکواریوم به یک قابلمه‌ سوپ ماهی، آسان‌تر از این است که بخواهیم سوپ ماهی را به آکواریوم تبدیل کنیم.»

از اروپا تا خاورمیانه و از آفریقا تا آمریکای لاتین، آکواریوم‌های بسیاری به سوپ ماهی تبدیل شده‌اند؛ آمیزه‌ای متشکل از شبه‌نظامیان فرقه‌ای، قبیله‌ای یا شبکه‌ای که با قدرتی فزاینده عمل می‌کنند. تصادفی نیست که رئیس‌جمهور ترامپ آن‌همه زمان و انرژی و فشار سیاسی صرف کرد تا دولت‌ها، ارتش‌ها و گروه‌های مسلح مختلف را به آتش‌بسی ساده در غزه وادارد و این احتمال وجود دارد که باقی دوران ریاست‌جمهوری‌اش را هم به همین کار اختصاص دهد.

وقتی در سال ۱۹۷۸ پا به عرصهٔ روزنامه‌نگاری گذاشتم، جهان عمدتاً بر اساس مجموعه‌ای از دوقطبی‌ها تعریف می‌شد؛ دوگانه‌هایی مثل شرق و غرب، کمونیست و کاپیتالیست و شمال و جنوب. بیشتر کشورها در آن زمان در یکی از این بلوک‌ها می‌گنجیدند. اما امروز جهان به عرصه‌ای آزاد برای«اسکوئردنس» بدل گشته است؛ شریکی می‌آید و شریکی می‌رود. ایران در کنار روسیه می‌ایستد. چین فناوری پهپادی‌اش را همزمان به روسیه و اوکراین می‌دهد. اسرائیل هم‌پیمان جمهوری مسلمان آذربایجان می‌شود و به ارمنستانِ مسیحی پشت می‌کند.

[م. اسکوئردنس Square Dance، تعبیری استعاری است که در علوم سیاسی و ژئوپولیتیک به کار می‌رود. منظور جهانی نیست که مثل دوران جنگ سرد، دو بازیگر اصلی دارد. میدان جدید، چهار بازیگر مهم دارد که در تعامل دائم با یکدیگرند. در روایت‌های جدید، چهار بازیگر را آمریکا، چین، اروپا و بازیگران نوظهور منطقه‌ای - مثل هند، کشورهای خلیج فارس یا دیگر قدرت‌های درحال‌صعود - قلمداد می‌کنند.

وقتی گفته می‌شود جهان به «اسکوئردنس» بدل شده، یعنی دیگر کشاکش دوگانه‌ای در کار نیست و محورهای چندگانه قدرت در تعامل، رقابت و همکاری سیال‌اند. در این حالت قواعد ثابت نیست و حرکت‌ها آزادتر و غیرقابل‌پیش‌بینی شده‌اند. کارشناسان امنیت ملی، رابرت ماگا و مارک مدیش، در وبگاه ریسک ژئوپولیتیک SecDev توضیح داده‌اند که «پراکندگی قدرت فقط به آمریکا، اروپا، چین یا روسیه محدود نمی‌شود.

قدرت‌های میانه یعنی برزیل، هند، ترکیه، کشورهای خلیج و آفریقای جنوبی در حال تمرین چیزی هستند که دیپلمات‌ها امروزه آن را چندهم‌سویه‌گی یا چندساحتی‌بودن پیوندها می‌نامند. آن‌ها امتیاز را موضوعی و اقتضایی تصاحب می‌کنند، نه با پیوستن به یک اردوگاه ثابت. هند نفت ارزان روسیه را می‌خرد و هم‌زمان به دنبال سرمایه‌گذاری غرب و انتقال فناوری است.

برزیل تجارتش را با چین گسترش می‌دهد، درحالی‌که ایده‌هایی برای میانجی‌گری با پکن دارد و دربارهٔ تأمین مالی اقلیمی با واشینگتن و بروکسل گفتگو می‌کند.» جنگ‌‌آوری و تقابل امروزه دیگر دوقطبی نیست و بیشتر مبتنی بر حملات «هیبریدی» است که از همه سو می‌آیند؛ چرا که خط مقدم، مسیری چندگانه است.]

ولادیمیر پوتین، هم‌زمان با جنگ زمینی در قلمرو اوکراین، در فضای سایبری با کشورهای غرب اروپا درگیر شده است؛ جایی که ارتباط‌ها گسترده و درهم‌تنیده‌اند اما هیچ نهادی مسئولیت اقدامات و تبعات را برعهده ندارد. در این جبههٔ سایبری، جنگاورانِ سایه‌وارِ پوتین متهم‌اند به هدایت کارزارهای اطلاعات کذب در انتخابات اتحادیهٔ اروپا، ورود پهپادهای ناشناس به حریم هوایی غرب اروپا و حتی مختل‌سازی سامانهٔ جی‌پی‌اس هواپیمای حامل اورسولا فون‌درلاین (رئیس کمیسیون اروپا) هنگام عبور از آسمان بلغارستان؛ اقدامی که خلبان را مجبور کرد برای فرود ایمن، از نقشه‌های کاغذی استفاده کند.

عبور از جوامع دوقطبی به اجتماعات چندگانه

من در دههٔ ۱۹۵۰ در مینه‌سوتا بزرگ شدم. آن‌زمان، چشم‌انداز اجتماعی به‌شدت دوقطبی بود. جناح‌بندی‌ها به این صورت بودند: سفید یا سیاه، مرد یا زن، دگرجنس‌گرا یا هم‌جنس‌گرا، مسیحی یا یهودی. جایگاه هر کس محدود و مشخص بود: محل کار، خانه یا مدرسه. نمایندگان کنگره عمدتاً متشکل از مردان سفیدپوستِ جمهوری‌خواه بودند که در حوزه‌های دموکرات انتخاب می‌شدند. دسته‌بندی‌های قاطعی در کار بود و مرزبندی با فرهنگ، قانون، تبعیض، درآمد و رسم و عادت برقرار می‌شد. اگر تنوعی در کار بود، محدود و کم‌ارزش بود.

امروز اما اوضاع دگرگون شده است. زادگاهم، سنت‌لوئیس پارک که زمانی قلب فرهنگ یهودیِ مینه‌سوتا با کنیسه‌ها و فروشگاه‌های مخصوص بود، شهری شده که شهرداری ۲۹ساله دارد؛ زنی مسلمان و سومالیایی به نام نادیا محمد؛ جوانی که از دبیرستان خود من فارغ‌التحصیل شده و بخشی از موج ورود سومالیایی‌ها به سرمای سخت مینه‌سوتا بوده است.

اگر هنوز در محلهٔ قدیمی‌ام زندگی می‌کردم، نمایندهٔ من در کنگره، ایلهان عمر بود؛ یکی از دو زن مسلمان پیشرو در تاریخ آمریکا که به کنگره راه یافته‌اند. گفته می‌شود در دبستانی نزدیک خانهٔ قدیمی‌ام، کودکان و معلمان به بیش از ۳۰ زبان صحبت می‌کنند؛ یعنی ۲۹ زبان بیشتر از دوران کودکی‌ام در همان مدرسه.

هفته گذشته، شهر سنت‌پل، مهاجری لائوسی–همونگی به نام کائولی هِر را به عنوان نخستین شهردار زنِ همونگ‌تبار برگزید؛ آن هم پس از آنکه موفق شد ملوین کارتر، نخستین شهردار سیاه‌پوست این شهر را شکست دهد.

دیگر آنکه از سال ۱۹۹۰، مهاجرت جهانی تقریباً دو برابر شده است. جابه‌جایی جمعیت‌ها آن‌چنان چندسویه و سیال است که کارگران جنوب آسیا به خلیج فارس، دانشجویان آفریقایی به چین، پناهجویان سودانی و اریتره‌ای به اسرائیل، کارگران لهستانی به بریتانیا و افراد سوری، ونزوئلایی و اوکراینی به گوشه‌وکنار جهان مهاجرت می‌کنند؛ جوامعی که پیش‌تر بر اساس یک قومیت یا دین شکل می‌گرفتند، اکنون به کانون‌های چندزبانی، چندنژادی و چندآیینی بدل شده‌اند.

رسانه‌ای که این جوامع را روایت می‌کند نیز از حالت دوگانه به چندگانه تغییر یافته است. اگر زمانی خبرها در مسیری یک‌سویه و بالا به پایین، از روزنامه‌ها، مجلات و شبکه‌های تلویزیونی به جامعه منتقل می‌شد، امروزه جریان اخبار در شبکه‌های اجتماعی، از پایین به بالا به مدد بلاگرها و پادکسترها شکل می‌گیرد.

چنان‌که وقتی دولت ترامپ کوشید خرابکاریِ بخش شرقی کاخ سفید را تا حد ممکن از دید عموم پنهان کند، به گفته‌ برایان استلتر از سی‌ان‌ان، «یکی از شاخص‌ترین تصاویر این تخریب را مسافری ثبت کرد که با هواپیما از فرودگاه ملی رونالد ریگان عازم بود؛ تصویری که میلیون‌ها بار در ایکس و دیگر شبکه‌ها بازنشر شد.»

شبکه‌های چندبُعدی اقتصاد

وقتی آدام اسمیت در قرن هجدهم اصول بنیادین تجارت را تدوین می‌کرد، جهان ساده‌ای را در نظر داشت، به این صورت که مثلاً من پنیر می‌سازم، تو نوشابه و با عرضهٔ محصول به بازار، هر دو منتفع خواهیم شد. این بینش، انقلابی بود و هنوز هم اساس فهم ما (همهٔ ما به‌جز ترامپ) از تجارتِ «بُرد–بُرد» را شکل می‌دهد. اگر اسمیت امروز زنده بود و می‌دید آیفون، واکسن‌های ام‌آر‌ان‌ای، خودروهای برقی یا ریزتراشه‌های پیشرفته چگونه تولید می‌شوند، نظریه‌هایش را به‌روز می‌کرد و کتاب تازه‌ای می‌نوشت. چرا؟ چون پیچیدگی‌های این دوره، همه‌چیز را تغییر داده است. اقتصاد امروز دیگر بر مبادلات دوجانبه کالاهای مجزا بین کشورهایی با مرزهای روشن استوار نیست. به گفته‌ اریک باین‌هاکر، مدیر اندیشکده‌ «تفکر نوین اقتصادی» در مدرسه مارتین آکسفورد، ما اکنون در اکوسیستم‌هایی جهانی فعالیت می‌کنیم؛ «تار و پودهای درهم‌تنیده و پویا» برساخته از دانش، مهارت، فناوری و اعتماد.

به همین دلیل، تجارت امروز، چندگانگیِ کشورها را دربرمی‌گیرد. بنا به گزارش سازمان همکاری اقتصادی و توسعه، زنجیره‌های تأمین جهانی، اکنون ۷۰ درصد تجارت بین‌المللی را تشکیل می‌دهند و اجزایی دارند که بارها از مرزهای مختلف عبور می‌کنند.

اسمیت تقسیم کار را موتور محرک رشد می‌دانست، اما در جهانِ چندوجهی امروز، «تقسیم دانش»، موتور نیرومندتری است. هرجا که دانش و توانایی‌ها گرد هم می‌آیند، تولید محصولات پیچیده برای مسائل پیچیده، ارزان‌تر و سریع‌تر می‌شود. کافی است به تراشهٔ گوشی‌ات نگاه کنی. ایدهٔ آن در کالیفرنیا شکل گرفته، با نرم‌افزارهای آمریکایی و اروپایی طراحی شده، در تایوان ساخته شده آن هم با بهره‌گیری از فناوری لیتوگرافی هلندی و نوآوری‌های ژاپن و سیلیکون‌ولی، ‌در چین مونتاژ شده و در نهایت در شبکه‌ای جهانی توزیع شده است. به همین دلیل دون روزنبرگ، مشاور حقوقی پیشین کوالکام، درباره رابطه این شرکت با غول چینی هوآوی می‌گوید: «هوآوی مشتری ماست، دریافت‌کننده لایسنس ماست، رقیب ماست، همکار ما در تعیین استانداردهاست و در عین حال، ما و آنها از یکدیگر شکایت هم می‌کنیم.»

جهان، در بهترین حالت، دیگر بر معادله‌ «پایاپایی محصولات» نمی‌چرخد. امروز جهان بر شبکه‌های همکاریِ قرن بیست‌ویکمی بنا شده که اساس‌شان اعتماد است، نه زورگویی.

چگونه باید در عصر «پُلی‌سین» حکمرانی کرد؟

ظهور بازیگران متعدد و متنوع، پدیده‌ای بی‌سابقه در تاریخ زمین نیست، هرچند عادت داریم تکامل را فرآیندی کند و تدریجی ببینیم. واقعیت این است که تاریخ جهان—نه فقط طبیعت—با انفجارهای بزرگِ گونه‌های تازه و الگوهای نو شکل گرفته است.

به‌گفته‌ی باین‌هاکر، تمدن انسانی نیز بارها چنین «بیگ‌‌بنگ»‌هایی را پشت سر گذاشته است؛ تحولاتی که «با افزایش تعداد کنشگرانِ صاحب‌اختیار، اتصالات، تعاملات و چرخه‌های بازخورد، پیچیدگی زندگی را جهش‌وار افزایش داده‌اند.»

او می‌گوید: «به گذار از زندگی شکارگری و گردآوری به یکجانشینی بیندیش!»؛ دورانی روی کار آمد که کشاورزان، پیشه‌وران و پادشاهانش جهان را پیچیده‌تر کردند. سپس انقلاب چاپ پدید آمد و انحصار دانش را از نخبگان مذهبی و سلطنتی گرفت. انقلاب صنعتی هم نیروی انسان و ماشین را در هم آمیخت و تجارت و ارتباطات جهانی را دگرگون کرد. اکنون ماشین‌های هوشمند و ربات‌ها به عرصه آمده‌اند و لایه‌های تازه‌ای از اتصالات و شبکه‌ها را به ساختار جهان می‌افزایند.

بسیاری از دموکراسی‌های صنعتی سرانجام به این نتیجه رسیدند که بهترین شیوه‌ حکمرانی در عصر صنعت، دولت رفاه و دوحزبی‌گریِ کلاسیکِ چپ و راست است. اما در جهانی که مسائل عمده‌اش دیگر نه «یا این، یا آن» بلکه «هم این و هم آن» هستند، این مدل دیگر دوام نمی‌آورد. کنشگران کلیدی باید قادر باشند در چند حالت هم‌زمان عمل کنند و ایده‌های متعارض را در تنشی سازنده نگه دارند.

من هم ذاتاً انسانی «هم‌این و هم‌آنی»‌ام. در مهاجرت، به «دیوار بلند و دروازهٔ بزرگ» باور دارم. معتقدم به مرزهای امن و پذیرش مهاجران قانونی، پرتلاش و توانگر. طرفدار «پلیسِ بیشتر و بهتر»م. معتقدم که در اقتصاد، بزرگ‌تر شدن کیک و توزیع عادلانه‌ اهمیت دارد.

در حوزهٔ آموزش، وجود مدارس دولتیِ توانمند و مدارس مستقل و چارتری را ضروری می‌دانم، زیرا رقابت، کیفیت می‌آفریند. در سیاست خارجی، طرفدار دیپلماسی‌ام؛ دیپلماسی‌ای که پشتوانه‌اش قدرت نظامی است. در تجارت، مدافع تجارت آزاد با قواعد روشنم و اصل عمل متقابل؛ هر محدودیتی که چین بر ما تحمیل کند، ما هم باید بر او اعمال کنیم. طرفدار هر نوع انرژی هستم؛ از گاز طبیعی با جذب کربن و متان تا باد، خورشید، هسته‌ای، زمین‌گرمایی، شکافت و هم‌جوشی؛ هر راهکاری که انرژی پایدار، مقرون‌به‌صرفه و کم‌خطر برای مهار «ابر‌بحران اقلیمی» فراهم آورد. در دوره کرونا هم به تعادل بین حفظ جان و حفظ معیشت باور داشتم.

هم این و هم آنی‌ بودنم، از سر تردید نیست؛ حاصل انتخاب است. بهترین راهکارها در عصر چندوجهی نوین، از «آمیختن» برمی‌آیند، نه از افراط در دو سوی طیف.

اما بسیاری از احزاب سنتیِ چپ و راست، به «سیلوهای سیاسی» بدل شده‌اند؛ ساختارهایی که توان کار بر چند سطح و چند مسئلهٔ هم‌زمان را ندارند. نتیجه چیست؟ یا زیر فشار واقعیت فرو می‌ریزند، یا به قبایل هویتی تبدیل می‌شوند که افراد را با رنج‌های مشترک، هویت‌های قومی و خیال‌پردازی‌های اقتصادی کنار هم نگه می‌دارند و این یعنی فاصله‌گرفتن از حل واقعی مسائل.

در عصر چندریختِ پُلی‌سین، موفق‌ترین و تاب‌آورترین جوامع آن‌هایی خواهند بود که بتوانند پیرامون هر مسئله، «ائتلاف‌های تطبیقیِ پیچیده» بسازند؛ ائتلاف‌هایی که کسب‌وکار، اتحادیه‌ها، دولت، کارآفرینان اجتماعی، نیکوکاران، نوآوران، نهادهای تنظیم‌گر و نظام آموزشی را کنار هم می‌نشانند تا با ترکیب و هم‌افزایی، راه‌حل بیابند، نه با وتوی دوگانه و تعویق‌های بی‌پایان. این تنها مسیری است که امکان حرکت دقیق و نیل به نتیجه را میسر می‌کند.

همان‌طور که دوو سیدمن، فیلسوف کسب‌وکار و بنیان‌گذار مؤسسه HOW، می‌گوید: «چارچوب‌های پیشینِ هم‌زیستی دیگر پاسخ‌گو نیستند و نیاز ما به کنار هم ماندن، همکاری‌کردن، همراهی و تعلق—نه گریز و تقابل—بیش از هر زمان حیاتی شده است.»

«دیگر وابستگیِ متقابل، انتخاب ما نیست، وضعیتی ناگزیر است. یا شبکه‌های وابستگی سالم می‌سازیم و با هم اوج می‌گیریم، یا به وابستگی‌های ناسالم گرفتار می‌شویم و با هم سقوط می‌کنیم» و باید بدانیم در هر مسیری با هم خواهیم بود.

این حقیقت گریزناپذیرِ عصر پُلی‌سین است، حتی اگر بسیاری از رهبران در واشنگتن، پکن و مسکو هنوز آن را درنیافته باشند.

«پُلی‌سین، نخستین دوره‌ای است که بشر ملزم است در مقیاس سیاره‌ای حکمرانی، نوآوری و همکاری کند و با سایر شهروندان زمین هم‌زیستی داشته باشد تا کامیاب شود.» تنها با چنین رویکردی می‌توانیم بهترین نوعِ فناوری‌هایی مثل هوش مصنوعی را جذب کنیم و بدترین مخاطراتِ انرژی هسته‌ای و تغییرات اقلیمی را مهار کنیم.

 آینده به پاروزدنِ یکپارچه‌ همه‌ ما در همه جای جهان نیاز دارد و به قول باین‌هاکر:  «آزمون اصلی زمانه ما این است که در زمان مناسب، به این واقعیت ببریم.»

➖➖➖➖➖➖➖➖➖

 یادداشت مترجم:

توماس فریدمن، ستون‌نویس و تحلیلگر برجسته نیویورک‌تایمز، از سال ۱۹۸۱ تاکنون به بررسی روندهای ژئوپلیتیک، اقتصادی، فناوری و محیط زیست پرداخته و سه بار جایزه پولیتزر دریافت کرده است. سبک فریدمن تلفیقی از روایت شخصی، گفتگو با متخصصان و تحلیل داده‌محور است تا مسائل پیچیدهٔ جهانی را به زبان قابل فهم و ملموس برای مخاطب شرح دهد.

تحلیل‌های او بر سیستم‌های پیچیده و تعاملات چندجانبه تمرکز دارد و از ساده‌سازی‌‌های دوگانه و خطی پرهیز می‌کند. مفاهیمی که فریدمن مطرح می‌کند، چارچوبی نوین برای درک عصر جدید، تغییرات اقلیمی و تحولات ژئوپلیتیک ارائه می‌دهند. او نشان می‌دهد که در جهان امروز، تصمیمات ملی و محلی با پیامدهای جهانی در هم تنیده شده‌اند و هیچ کشوری نمی‌تواند به تنهایی بر بحران‌ها فائق آید.

مواضع فریدمن اهمیت ویژه‌ای دارد، زیرا به سیاست‌گذاران، نخبگان و شهروندان هشدار می‌دهد که همکاری، خویشتن‌داری و مدیریت هوشمند بحران‌ها، شرط بقا و پیشرفت در این عصر است. او تأکید می‌کند که راهکارها در دنیای امروز از قطب‌بندی‌های سنتی فراتر رفته‌اند و در ترکیب و هم‌افزاییِ دانش، فناوری و منابع انسانی یافت می‌شوند.

تحلیل‌های فریدمن به ما می‌آموزند که برای فهم و اداره پیچیدگی‌های عصر حاضر، باید هم‌زمان فرصت‌ها، تهدیدها، فناوری، سیاست، اقتصاد و محیط زیست را به صورت یکپارچه در نظر بگیریم و جهان را با بینشی سیستماتیک و آینده‌نگر بشناسیم.

توماس فریدمن عصر حاضر را با واژهٔ «پلی‌سین» (Polycene) معرفی می‌کند، دوره‌ای که در آن مرزهای سنتی سیاسی، اقتصادی و اجتماعی دیگر کارکرد ندارند و جهان از قواعد دوگانهٔ شرق و غرب، چپ و راست و کمونیست و کاپیتالیست گذر کرده است؛ عصری که در آن قدرت پراکنده است و کشورها، شرکت‌ها، شبکه‌های اجتماعی و هوش مصنوعی به بازیگران اثرگذار تبدیل شده‌اند. بحران‌های اقلیمی، فناوری، مهاجرت و اقتصاد جهانی یکدیگر را تقویت می‌کنند و پُلی‌بحران پدید می‌آید؛ وضعیتی کع هر بحران می‌تواند زنجیره‌ای از بحران‌های دیگر را در سطح جهانی فعال کند.

تحولات ژئوپلیتیک نشان می‌دهند که نظم جهانی سنتی فرو ریخته و کشورها به شبکه‌های چندمرکزی و چندجانبه پیوسته‌اند. همه‌چیز حاکی از این است که سیاست دوجانبه و اتحادهای ثابت ناکارآمد شده‌اند و انعطاف و هم‌زمانیِ چندجانبه می‌تواند پاسخگوی پیچیدگی جهان باشد. جنگ‌ها هم دیگر محدود به خط مقدم نیستند و جنگ سایبری، اطلاعاتی و اقتصادی هم‌زمان روی می‌دهد.

در حوزهٔ اقتصادی نیز جهان قرن ۲۱ دیگر مبتنی بر مبادلهٔ سادهٔ دو کشور نیست و محصولاتی مانند آیفون، واکسن‌های mRNA و تراشه‌های پیشرفته در زنجیره‌ای چندملیتی طراحی، تولید و توزیع می‌شوند. این شبکه‌ها شامل چندین کشور، شرکت و فناوری هستند که همگی به طور همزمان نقش‌آفرین‌اند و «تقسیم دانش» مهم‌ترین موتور بهره‌وری و نوآوری به شمار می‌آید. قدرت رقابتی کشورها دیگر به حجم منابع یا نیروی انسانی محدود نمی‌شود، بلکه با توانایی شبکه‌سازی و هم‌افزایی دانش و فناوری تعریف می‌شود.

پُلی‌بحران مفهومی است که فریدمن از جغرافیا و اقتصاد برگرفته و آن را به حوزه محیط زیست آورده است. ذوب یخ‌های قطبی، تخریب جنگل‌ها و ناپایداری خاک باعث بحران‌های غذایی، اقتصادی و مهاجرتی می‌شوند. این عوامل به صورت زنجیره‌ای عمل کرده و فروپاشی دولت‌های شکننده و کاهش اعتماد جهانی را به دنبال دارند.

اتخاذ اقدامات جزیره‌ای یا راهکارهای دوگانه برای مدیریت این بحران‌ها ناکافی است و همکاری چندجانبه و مدیریت سیستمی می‌تواند این تهدیدها را کاهش دهد.

فریدمن بر نقش هوش مصنوعی چندرشته‌ای و تراشه‌های چندلایه تأکید می‌کند که توانایی پردازش داده‌ها، شناسایی الگوها و پیش‌بینی‌های پیچیده‌ فراتر از ظرفیت انسانی را دارند، مرزهای برنامه‌ریزی و خلاقیت سنتی انسان را در هم‌ شکسته‌اند و مرحله‌ای جدید از «تحول شناختی بشری» ایجاد کرده‌اند.

از منظر حکمرانی، احزاب سنتی چپ و راست دیگر قادر به مدیریت مسائل پیچیده نیستند، زیرا مشکلات جهان امروز پاسخ‌های دوگانه ندارند. موفق‌ترین جوامع آن‌هایی خواهند بود که ائتلاف‌های پویای چندلایه ایجاد کنند؛ ترکیبی از دولت، بخش خصوصی، سازمان‌های اجتماعی، فناوری و آموزش که مسائل را با دانش، تجربه و خلاقیت حل‌و‌فصل می‌کنند، نه با بن‌بست‌ها و مخالفت‌های دوجانبه.

دیدگاه فریدمن تصویری ملموس و جامع از جهان پیچیده امروز ارائه می‌دهد و نشان می‌دهد جهان پیشین و روایت خطی دیگر پاسخگوی عصر جدید نیست، هرچند تمرکز زیاد بر فناوری و هوش مصنوعی باعث شده جنبه‌های فرهنگی، اجتماعی و روان‌شناختیِ پیچیدگی‌های جهانی کمتر مورد توجه قرار گیرند.

تشکیل ائتلاف‌های چندلایه و پویا در نگاه تئوریک جذاب به نظر می‌رسد، زیرا امکان هم‌افزایی بین دولت، بخش خصوصی، سازمان‌های اجتماعی، فناوری و آموزش را فراهم می‌کند و می‌تواند مسائل پیچیده را با دانش، تجربه و خلاقیت مدیریت کند، ولی در عمل چنین ائتلاف‌هایی با چالش‌های جدی مواجه‌اند؛ تضاد منافع ملی، رقابت اقتصادی و بحران‌های سیاسی می‌توانند هماهنگی و کارآمدی راهکارها را محدود کنند و تصمیم‌گیری را دشوار سازند. مقالهٔ فریدمن هشداری است به همهٔ جوامع که بدون ائتلاف‌های چندجانبه و مدیریت هوشمندِ بحران‌ها، قدرت مقابله با چالش‌های نوظهور را نخواهند داشت.

منبع خبر "عصر ایران" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.