به گزارش خبرنگار مهر، رمان «بوسه آذر» با محوریت حوادث آبانماه سال ۱۳۵۸ و تمرکز بر زمینهها و عوامل شکلگیری تصمیم تاریخی دانشجویان در تسخیر سفارت آمریکا، تلاش دارد بازخوانی دقیق و واقعگرایانهای از یکی از نقاط عطف تاریخ معاصر ایران ارائه دهد.
برخلاف روایتهای کلیشهای و گاه پراکندهای که از ماجرای تسخیر لانه جاسوسی وجود دارد، «بوسه آذر» با رویکردی تحلیلی و دراماتیک، به بازسازی وقایع ششروزه از شب دهم تا پانزدهم آبان آن سال میپردازد؛ روزهایی که به گفته نویسنده، کمتر مورد توجه روایتهای تاریخی و هنری قرار گرفتهاند.
محمدقائم خانی در این اثر، تلاش کرده است با نگاهی مستند و در عین حال ادبی، شرایط اجتماعی و ذهنی دانشجویان را در روزهای منتهی به آن رویداد بررسی کند. روایت رمان از نقاط مختلف شهر تهران، بهویژه چهارراه مبارزان، عبور میکند؛ جایی که در صبح روز ۱۳ آبان ۵۸، گروهی از دانشجویان با تصمیمی جمعی، مسیر تاریخ ایران و منطقه را تغییر دادند.
«بوسه آذر» داستان دو شخصیت اصلی خود، مجید و مینو، را در بستر همین تحولات روایت میکند. مجید، دانشجوی سال آخر مهندسی مکانیک در دانشگاه آریامهر و فرزند یکی از نظامیان بازنشسته ارتش، جوانی انقلابی است که ریشههای خانوادگی و دغدغههای فکریاش در تصمیم او برای حضور در آن حادثه مؤثر بوده است. در سوی دیگر، مینو، دانشجوی سال اول معماری در دانشگاه ملی و فرزند مهندس عطاردی، از نزدیکان دکتر بازرگان و از اعضای نهضت آزادی، در فضایی میان دو نسل قرار دارد؛ نسلی که تجربه سیاست در دهه سی را با شور انقلابی دهه پنجاه پیوند میزند.
این دو، همچون صدها دانشجوی دیگر، در روز ۱۳ آبان در چهارراه مبارزان گرد هم میآیند؛ نقطهای که آغازگر رویدادی میشود که نه در محدوده سفارت و نه در مرزهای ایران باقی ماند، بلکه تأثیرات آن دههها در معادلات سیاسی و روابط بینالمللی ادامه یافت.
به گفته نویسنده، اهمیت این رمان در تمرکز آن بر دورهای کمتر روایتشده از تاریخ معاصر است. «بوسه آذر» به جای پرداختن به نتایج شناختهشده تسخیر، به بررسی روزهای منتهی به تصمیم و فضای فکری حاکم بر دانشگاهها و گروههای دانشجویی میپردازد. خانی با رویکردی تحلیلی، سعی کرده است مخاطب را به فضای پرالتهاب روزهای قبل از ۱۳ آبان ببرد و در عین حال، تصویری روشن از بسترهای شکلگیری آن تصمیم تاریخی ارائه دهد.
به گفته نویسنده در نامگذاری کتاب، ایهامی وجود دارد که هم به عشق میان شخصیتهای اصلی داستان اشاره دارد و هم به خورشید پنهان در پس ابرهای آبان تهران؛ خورشیدی که همانند حقیقت ماجرا، در میان روایتهای ناتمام تاریخی پنهان مانده است.
از جمله ویژگیهای شاخص «بوسه آذر» میتوان به بازسازی جزئیات تاریخی با وفاداری بالا به واقعیت، توجه به فضای دانشگاهی و تحلیل ذهنی شخصیتهای درگیر در تصمیم تسخیر اشاره کرد. در این رمان، درام از دل تاریخ زاده میشود؛ بهگونهای که به تعبیر نویسنده، «درام را تاریخ ساخته است، نه خیالپردازی ادبی».
انتشار «بوسه آذر» همزمان با سالروز تسخیر سفارت آمریکا در تهران، میتواند زمینهای تازه برای بازنگری در حافظه جمعی ایرانیان نسبت به آن حادثه تاریخی فراهم کند؛ حافظهای که به باور نویسنده، بیش از آنکه نیازمند تحلیل سیاسی باشد، به روایت انسانی و دقیق از روزهای شکلگیری خود نیاز دارد.
 
 در بخشی از کتاب میخوانیم:
 نگاهش دوخته شد به فرش. آهویی زیر کف پاهایش گیر افتاده بود. سربهزیر و نگاهْ قفل به آهو گفت: «شبی نبوده که سر راحت روی بالش گذاشته باشم. یه ساعت طول میکشه از فکر دولت نیمبند بیام بیرون و پلکهام بسته شه. گاهی که پلکم سنگین میشه، مطمئنم وقتی چشم باز کنم، جمهوری اسلامی رفته. یه ستارهبهدوش داره از رادیوتلویزیون برنامه حکومت کودتا رو اعلام میکنه.» 
مهندس راست نشست اما تکیه نداد به کاناپه. نگاهش را دوخت به دیدگان دخترش: «۲۷ مرداد هم مردم بودن. «زنده باد مصدق» میگفتن. مصدق هم هسته اصلی ارتشیهای کودتاچی رو قلع و قمع کرده بود. شب با خیال راحت خوابیدیم. صبح که رفتیم سر کار، هیچ خبری از سروصداها تو مرکز شهر و حتی گوشهکنارش نبود. به ظهر نکشیده همهجا تعطیل شد. بعد از ظهر خیابونها شد قُرقِ کودتاچیها. عصر ریختند تو خیابون کاخ؛ پرونده مصدق و نهضت ملی رو یکجا بستن. از تو زندان، ۲۴ ساعته یه کودتا هدایت کردند.»
						
						










