عصر ایران؛ مهرداد خدیر- اولین دیدار با روزنامهنگار سختکوش و فعال فرهنگی پس از رهایی از چنگال کرونا فرصت مغتنمی بود که یکی دو روز پیش و در صبحی دلانگیز دست داد.
علی دهباشی دیگر شهرۀ خاص و عام است و اگرچه بارها نوشتهام یکتنه به اندازۀ بسیاری از مدعیان کار و تولید میکند اما نه میتوانم باز ننویسم چون توصیفی بهتر از این نیست و نه میتوان به آن پر و بال داد چون ممکن است رشکهایی را برانگیزد.
محتوای گفت و گویی خصوصی هم طبعا جایی در یک رسانۀ عمومی ندارد ولی تصویری از او لابه لای کتابها و مجلاتش میتواند سپاس کوچکی باشد به خاطر آن که پل مردم شده با فعالان فرهنگی.
با «حیات» فرهنگی علی دهباشی همه آشناییم اما چه «حیاط »پر از شمعدانییی هم دارد و چه گلپرور خوبی است.
لابد میگویید اینها اموری شخصی است. نه خواهر یا برادر! این همه او برای دیگران برنامه میگذارد و در حیات معرفیشان میکند بگذار یک بار هم ما «حیاط» او را معرفی کنیم! در روزگاری که خانهها حیاط ندارند و اگر دارند گلی در آنها نیست و اگر هست با خودرو به سرعت از کنار آن میگذریم تا به طبقۀ منفی صفر برسیم و بعد با آسانسور راهی واحد شخصی خود شویم.
راستش را بخواهید این بار بیشتر مجذوب شمعدانیهای او شدم و وه، که چه زیبا بود.
اگر کرونا علی دهباشی را از ما گرفته بود شبهای بخارا هم خاموش میشد و چه خوب که «بخارا» همچنان هست و شمارههای تازه با تصویر میرزا حسن رشدیه و دکتر شیرین بیانی هم منتشر شدهاند.
کتاب «شبهای بخارا به روایت جواد آتشباری» را هم هدیه گرفتم که حاوی تصاویر بسیار زیبایی از بزرگترین شخصیتهای فرهنگی هنری حاضر در شبهای بخارا در سالهای گذشته است و دریغا که برخی از برجستهترین آنها چهره در نقاب خاک کشیده اند و خوشا که این تصاویر ثبت شدهاند.
عکس هایی فوقالعاده از عباس کیارستمی، محمد رضا شجریان، شفیعی کدکنی، هوشنگ ابتهاج، محمود دولت آبادی، داریوش شایگان، شهرام ناظری، مسعود کیمیایی و بسیار کسان دیگر.
قیمت کتاب هم در این وانفسا و واقعا بسیار مناسب است و هیچ تناسبی با کیفیت بالا و حجم عکس ها ندارد و از گزینه های مناسب برای هدیه دادن است. معادل یک ساندویچ همبرگر است در خیابان ستارخان!
پس این سطور را نوشتم تا هم از بهبود علی دهباشی مسرتی ابراز شده باشد و هم کتاب « شبهای بخارا به روایت دوربین جواد آتشباری» را معرفی و توصیه کنم.
چنین کیفیت و نگاه و عرضهای را پیش تر تنها در آثار و عکس چهره های خانم مریم زندی دیده بودم و حال با تورق این کتاب همان حس دست میدهد. با این تفاوت که مقابل دوربین او ننشسته و فیگور نگرفته اند و از شب های بخارا شکار شده است.