عصر ایران؛ مهرداد خدیر- حتی اگرمجلۀ «اندیشۀ پویا» در صفحۀ شناسنامۀ خود تصریح نکرده باشد: «هر گونه بازنشر، تکثیر و تجدید چاپ مطالب اندیشۀ پویا بدون اجازۀ کتبی اندیشۀ پویا ممنوع و قابل پیگرد قانونی است» باز هم بخشهای مهم گفتوگوی خواندنی و متفاوت این مجلۀ روشنفکری با محمود احمدینژاد رییس جمهوری پیشین ایران با تیتر جذب کنندۀ «من لیبرال دموکرات هستم» را بازنشر نمیکردیم چرا که خود 25 سال است هر هفته نشریهای مکتوب و کاغذی را به روی دکه میفرستم که بدون تک فروشی دخل و خرج نمیکند و جدای آن دریغ است که عادت مراجعه به دکه های واقعی در روزگار استیلای فضای مجازی از سر باقی مردمان هم بیفتد و همین چهار تا نشریۀ درست و حسابی باید بماند وگرنه بدون اینها دکه ها بیش از این به کیوسکهایی برای عرضۀ تنقلات و دخانیات و مایعات و نه نشریات و مطبوعات بدل میشوند.
با این که هم دفتر نشریه و هم سایت، هر مطبوعۀسفارش داده شده را تهیه میکنند اما خرید شخصی از دکه همان گونه که توت فرنگی و روان نویس می خری حس خرید «آدینه» را در دهۀ 60 و در عهد شباب زنده میکند که 25 تومان بود یعنی 10 و نیم برابر کرایۀ تاکسی 20 ریالی و حالا هم 45 هزار تومان است باز ده و نیم برابر کرایۀ تاکسی در مسیری کمی طولانی تر و البته اگر قیمت نصف شود فروش آن دو برابر نخواهد شد.
جدای آن از نزدیک در جریان نشر مجلهای با سبک و سیاق اندیشۀ پویا و در حوزۀ ادبیات هستم و میدانم انتشار منظم و در هفتۀ پایانی هر ماه چه همت سترگی میخواهد و ناز این و آن را خریدن و رنجیدن نویسندگانی که حاضر به تغییر یک واو هم نیستند و البته مستلزم تمرکز تام بر روی یک کار و تنها همان کاراست و این همان همتی است که از رضا خجستۀ رحیمی و مریم شبانی و دوستان دیگری چون علی ملیحی هر ماه سرمی زند و حاصل، مجلهای است که هیچ گاه اُفت نمیکند.
پس اگر نقل یا نقد مصاحبۀ آقای احمدینژاد انگیزۀ این نوشته نیست، برای چیست؟ صِرف معرفی که با انتشار جلد در سایت و کانال هم میسر است.
دلیل ؛ یاد کردن از مقدمۀ فوق العادهای است که سردبیر مجله برای مصاحبه نوشته و نیز سؤالاتی که طرح کرده و چنان مستند ارجاع داده که راه گریزی برای قهرمان قصه باقی نگذاشته وبی اغراق پرسشها را از پاسخها خواندنیتر ساخته است.
این گونه مقدمه نویسی بر یک مصاحبه و این نوع سؤال کردن را (که چنان گزنده هم نباید نباشد که مصاحبه شونده را زده کند و به ترک گفت و گو وادارد) تنها در گفتوگوهای اوریانا فالاچی خبرنگار مشهور ایتالیایی میتوان سراغ گرفت.
اگر چه نویسندۀ این سطور، ژانرهای گوناگون روزنامهنگاری از تحلیل و یاداشت تا مقاله و سرمقاله و تیتر را آزموده و کمتر گرد مصاحبه گشته اما به سبب دورههای متعدد جشنوارۀ مطبوعات و داوری در بخش مصاحبه و فعالیتهای دیگر در تشبیه مقدمۀ مصاحبه به مقدمههای خانم فالاچی در مصاحبههای «گفت و گو با تاریخ» و با رهبران سیاسی جهان به قدر ذرهای قصد اغراق در میان نیست.
از احمدینژادی که از نردههای وزارت کشور بالا میرود و کسی دَم از آزادی مطبوعات میزند که سعید مرتضوی طرد شده از قوۀ قضاییه را جذب دولت خود کرده و معاونت مطبوعاتی دولت دوم را نخست به محمد علی رامین سپرده بود که هیچ نسبتی با اندیشه و قلم نداشت و حالا آزادیخواه شده انتظاری جز پاسخهایی که داده نیست اما این هنر مصاحبه کننده است که بی آن که حس بازجویی را حاکم کند دقیق و مستند چالش کرده است.
وقتی با فردی آن هم با اشتهار آقای احمدینژاد مصاحبه کردهای و قراراست تصویر او روی جلد بنشیند مقدمهای چنین، به غایت دشوار است و تنها از روزنامهنگاری بر می آید که روزنامهنگاری برای او هدف باشد نه وسیله.
قدرت و رفاه مادی که سهل است نه حتی کشف حقیقت که خود روزنامهنگاری باید هدف باشد چنان که سیروس علینژاد و محمد بلوری بودند و اگر روزنامه نگاری مکتوب و چاپی ما چنین فقر و نحیف شده تنها به سبب سانسور و فراگیری فضای مجازی و شبکههای اجتماعی نیست. به خاطر جای خالی این روزنامه نگاران هم هست و همین دو روز پیش به بهانۀ قتل بابک خرمدین به دست پدر و مادر از دومی یاد شد.
اندیشه پویا را بخوانید نه الزاماً به خاطر آنکه بدانید احمدینژاد تازه چه گفته و آنچه گفته با تصویر قبلی او چقدر تفاوت دارد که به تعبیر خود او در مسیر تکامل است. برای این که مقدمهای در طراز اوریانا فالاچی و پرسشهایی به سبک او را خوانده باشید در روزگاری که مدعیان نوشتن و روزنامه نگاری فراوان شدهاند.