۶ نشانه که در یک روایت منفی از خودتان گیر کرده‌‌اید

عصر ایرانشنبه 04 فروردین 1403 - 10:17
داستان‌هایی که درباره خودتان می گویید (یعنی آنچه در مورد خودتان باور دارید)، نحوه تفکر، احساس و عمل شما را شکل می‌دهد.

آنچه در مورد خود و دنیای اطرافتان فکر می‌کنید به شدت بر زندگی و آسایش روانی کلی شما تأثیر می‌گذارد. به عنوان مثال، اگر فکر می‌کنید که شایسته عشق ورزیدن هستید و قادر به رویارویی با چالش‌های زندگی و غلبه بر آن هستید، به احتمال زیاد به گونه‌ای عمل می‌کنید که این افکار را تأیید می‌کند. از سوی دیگر، اگر فکر می‌کنید برعکس است – اینکه بی‌لیاقت و بی‌کفایت هستید – احتمالاً همسو با همان رفتار خواهید کرد.

به گزارش روزیاتو، داستان‌هایی که درباره خودتان می گویید (یعنی آنچه در مورد خودتان باور دارید)، نحوه تفکر، احساس و عمل شما را شکل می‌دهد.

با این حال، این تنها بخشی از حقیقت است و شاید حتی بزرگ‌ترین بخش آن هم نباشد. زیرا بیش از آنچه فکر می‌کنید، این مهم است که چگونه به تفکر خودتان واکنش نشان می‌دهید.

گاهی روان‌درمان‌گران از اصطلاح «باور» برای ارجاع به افکاری استفاده می‌کنند که به‌طور ضمنی پذیرفته می‌شوند و سپس با آنها مطابقت پیدا می‌کنند یا می‌جنگند. و از این منظر عمل واقعی آن چیزی نیست که شما فکر می‌کنید، بلکه چیزی است که باور دارید.

با آرام نگه داشتن افکار خود، می‌توانید متوجه شوید که این‌ها فقط داستان‌هایی هستند که ذهن شما درباره خودتان به شما می‌گوید. و حتی اگر احساس می‌کنید که درست هستند (یا گاهی اوقات حتی از نظر عینی درست هستند)، لازم نیست بر زندگی شما غالب باشند. افکار فقط افکار هستند، آنها بر شما قدرتی ندارند مگر اینکه درگیرشان شوید.

همه ما باورهایی در مورد خودمان داریم که به به نظر بدیهی می‌رسد و اغلب حتی متوجه نمی‌شویم که چه زمانی در چنگال باورهای خود هستیم تا آنها را از آنچه واقعاً هست متمایز کنیم. درنتیجه اجازه می‌دهیم به‌وسیله آنها و به روش‌های غیرمفید یا خودویرانگر هدایت شویم. به همین دلیل مهم است که یاد بگیریم چطور متوجه شویم در روایتی گیر کرده‌ایم که بر زندگی‌مان اثر منفی می‌گذارد.

توجه به شش نشانه زیر می‌تواند به شما کمک کند.

۱. هویت‌یابی افراطی با برچسب‌ها

ذهن انسان استاد طبقه‌بندی است. ما روی همه پرندگان در آسمان، همه ماهی‌های دریا و به معنای واقعی کلمه هر چیزی نام می‌گذاریم. این کار به ما کمک می‌کند جهان را درک کنیم و تصمیمات بهتری بگیریم که تضمین‌کننده بقایمان هستند. اما این توانایی به همان اندازه که مفید است می‌تواند ما را تحریک کند. به‌خصوص زمانی که آن را برای خود به کار می‌بریم.

کلمات هرگز نمی‌توانند پیچیدگی واقعی زندگی را به تصویر بکشند و در عوض همه چیز را به یک برچسب صرف تقلیل می‌دهند. و وقتی این واقعیت را فراموش می‌کنیم، کاری که اغلب انجام می‌دهیم این است که برچسب را با یک چیز واقعی اشتباه می‌گیریم.

سپس خودمان را به شغلمان، به نقشمان در خانواده، به توهینی که زمانی کسی ما را با آن خطاب کرده، به تشخیصی که زمانی پزشک درباره سلامت روانمان داده و چیزهای دیگر تقلیل می‌دهیم. ما دیگر موجودی زنده با پیچیدگی غیرقابل درک نیستیم، بلکه یک «سرایدار»، «مادر»، «بازنده» یا فقط «افسرده» هستیم.

اولین نشانه اینکه ما در یک روایت گیر کرده‌ایم این است که خودمان را بیش از حد با چنین برچسب‌هایی تعریف می‌کنیم.

۲. تکرار الگوهای منفی

تعداد کمی از عادت‌ها همیشه نتایج خوب یا بد دارند، مفید بودن آنها به شرایط بستگی دارد. فرآیندی مانند سرکوب کردن عمیق‌ترین احساسات خود را در نظر بگیرید. این فرآیند پایه‌ای بسیار بد برای یک رابطه مثمر ثمر است، اما به عنوان مثال اگر به عنوان کسی که وظیفه‌اش رسیدگی به شرایط اضطراری (مانند آتش‌نشان یا پلیس) است کار می‌کنید، یادگیری نحوه انجام این کار برای دوره‌های کوتاه‌مدت می‌تواند ضروری باشد.

اگر به طور مکرر درگیر عادات غیرمفید هستید، بررسی کنید که در یک روایت غیرمفید گیر نکرده باشید. علیرغم آنچه ذهنتان ممکن است به شما بگوید که چگونه «باید» آنچه را که می‌گوید انجام دهید، ممکن است زمان آن رسیده باشد که از زیر کنترل آن بیرون بیایید.

۳. مقصر دانستن عوامل خارجی

اغلب اوقات نیروهای واقعی باعث می‌شوند که آدم‌ها در زندگی عقب بیفتند. اما زندگی همچنین مستلزم آن است که به خود نگاه کنیم و دریابیم ایجاد تغییر در چه چیزی در توان ماست. اگر تنها عوامل بیرونی را عامل بدبختی خود می‌دانید بهتر است با کمی درنگ در خود بررسی کنید که در یک روایت منفی گیر کرده‌اید یا خیر.

همیشه بعضی از جنبه‌ها در کنترل ما هستند. با بر عهده گرفتن مسئولیت خود، و انتخاب‌های فعال در راستای اهداف و ارزش‌های خود، احتمالاً گام به گام در جهت بهتری حرکت می‌کنیم.

۴. مشکل در رها کردن

برخی از تجربیات چنان تاثیر قدرتمندی دارند که تا مدت‌ها پس از گذشتنشان همچنان شما را آزار می‌دهند. شاید کسی به شکلی ویرانگر به شما آسیب رسانده باشد، و باآنکه دیگر با آن شخص صحبت نمی‌کنید، تصویر و کلمات او هنوز در خاطرات شما تکرار شود. بارها و بارها احساس می‌کنید که مجبور هستید با آن خاطره درگیر شوید، تصور کنید که همه‌چیز طور دیگری پیش می‌رود و امیدوار هستید که راه‌حلی بیابید یا مساله را برای خودتان پایان دهید، که البته هرگز این‌طور نمی‌شود.

یادگیری رها کردن می‌تواند سخت و حتی به ظاهر غیرممکن باشد، به خصوص اگر هنوز درد را احساس می‌کنید. و اگر بخواهید رها کنید، ممکن است مجبور شوید افرادی را که به شما ظلم کرده‌اند رها کنید.

اما رها کردن ربطی به دیگران ندارد؛ قضیه مهربانی و دلسوز بودن نسبت به خود است. قضیه توجه به تلفاتی است که این جنگ بی‌پایان برای شما به بار می‌آورد.

۵. گفتگوی درونی منفی مداوم

بسیاری از ما طوری با خودمان صحبت می‌کنیم که با دوستان و عزیزانمان هرگز به آن شیوه حرف نمی‌زنیم. در قضاوت‌هایمان خشن هستیم و سریع خودمان را با توهین‌های انتقادی تنبیه می‌کنیم: «چطور می‌توانم اینقدر احمق باشم؟!»، «من واقعاً ناامیدکننده‌ام»، «هرگز نمی‌توانم درست انجامش بدهم.» و غیره. این اغلب یک فرآیند خودکار است، و ما آن را به سرعت و به‌طور طبیعی انجام می‌دهیم. آن‌قدر که به سختی متوجه آن می‌شویم، چه برسد به اینکه بفهمیم چه تاثیری بر آسایش روان ما می‌گذارد.

ممکن است به این باور رسیده باشید که باید نسبت به خودتان سختگیر باشید تا دست از خرابکاری بردارید. اما تجربه شما در مورد اینکه این کار چقدر رویتان تاثیر مثبت می‌گذارد به شما چه می‌گوید؟ اگر با خودتان صادق باشید، احتمالاً موافقید که این رویکرد نتایجی که انتظارش را دارید به دست نمی‌دهد. شما سزاوار مهربانی، صبر و شفقت هستید، به خصوص وقتی اشتباه می‌کنید یا زمانی که آسیب پذیر هستید.

تغییر مونولوگ درونی نیاز به تمرین فعال دارد، اما می‌توانید لحن دلسوزانه‌تری نسبت به خودتان داشته باشید.

۶. عدم تمایل به در نظر گرفتن گزینه‌های جایگزین

وقتی در یک روایت منفی گیر می‌کنیم زندگی بسیار یکطرفه به نظر می‌رسد. دیدمان بسته می‌شود و متقاعد می‌شویم که واقعیت همان است که ذهنمان به ما می‌گوید. تشخیص این موضوع در افراد دیگر نسبتاً آسان است اما درک تاثیر باورها بر خودمان بسیار دشوارتر است. وقتی یک عینک با شیشه قرمز به چشم می‌زنیم، عینکمان را نمی‌بینیم و در عوض جهان را قرمز می‌بینیم.

در نتیجه احساس می‌کنیم که مجبوریم طوری رفتار کنیم که انگار دنیا قرمز شده است، بدون اینکه متوجه باشیم که دیدگاه‌ها و برداشت‌های متفاوتی وجود دارد، دیدگاه‌هایی که به همان اندازه معتبر هستند.

اگر بیش از حد نگران ظاهر خود باشیم، ممکن است شکست عاشقانه را دلیلی بر عدم کفایت فیزیکی‌مان بدانیم. متوجه نمی‌شویم که ممکن است این موضوع ربطی به ما نداشته باشد. وقتی در مورد تمام کارهایی که باید در هر روز انجام دهیم دچار استرس می‌شویم، ممکن است این واقعیت را نادیده بگیریم که انجام ندادن آنها نیز یک گزینه است.

همیشه دیدگاه‌های متفاوتی وجود دارد که برخی از آن‌ها قدرت‌بخش‌تر از دیگران هستند. و با توجه به داستان‌هایی که ذهنمان درباره ما به خودمان می‌گوید، می‌توانیم آگاهانه‌تر انتخاب کنیم که کدام را به آن نسبت دهیم و کدام را رها کنیم. در واقع، ممکن است نتوانیم افکار خود را انتخاب کنیم، اما می‌توانیم باورهایمان را انتخاب کنیم.

منبع خبر "عصر ایران" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.