همشهری آنلاین: میخواهم از آن «نیممتر» بگویم؛ همان فاصله بهظاهر ناچیزی که درواقع، تمام جهان من است. این نیممتر برای من فقط یک فاصله فیزیکی نیست، یک «قلمرو شخصی» است؛ قلمرویی که تو با هر حرکتت آن را کشف میکنی، حفظ میکنی و به من هدیه میدهی. در این قلمرو، من فرماندهام. این نیممتر، حریم حاکمیت من بر محیطی است که نمیبینمش. تو، همپیمان مهربانی هستی که اسرار زمین را، پیش از آنکه پای من به آن برسد، در لرزشهای نامحسوست به دستانم میسپاری.
و اینجاست که در شهری ناسازگار، معجزهات را میبینم: در پیادهرویی که ناگهان با دیواری تمام میشود، در مسیری که با تیرهای چراغ برق و صندلیهای کافهها به میدان اسباببازی غولها بدل شده، در تقاطعی که خطوط برجسته راهنما زیر پای عابران بینا گم شده است، تو تنها همپای من هستی.
وقتی به بدنهٔ ماشینی برخورد میکنی که به حریم پیادهرو تجاوز کرده، این فقط یک «تق» نیست، یک «درس حقوق شهروندی» است. یادآوری میکنی که اینجا، جای پای من است، نه چرخ او.
و وقتی بر سطح ناهموار یک پل هوایی میلغزی، این لغزش تو نیست؛ یک «اعتراض» است، اعتراضی به کیفیتی که برای ما در نظر نگرفتهاند.
تو این نیممتر را به یک کارگاه کوچک مقاومت بدل کردهای؛ کارگاهی که در آن، من با هر قدم نهفقط راهم را پیدا میکنم، بلکه هویتم را میسازم.
تو به من آموختی که استقلال، به معنای نبود موانع نیست، بلکه یعنی توانایی عبور از موانع، درست در لحظهٔ مواجهه. و این نیممتر، همان فاصلهٔ طلایی است که این توانایی را به من میدهد.
پس این نیممتر، درسی برای زندگی شد: نیازی نیست تمام مسیر تا مقصد روشن باشد. کافی است «نیممتر بعدی» را با اطمینان طی کنی. همانقدر که بتوانی قدم بعدی ات را محکم برداری، بقیه راه، خودبهخود در برابرت آشکار میشود.
زندگی من، کارم، روابط و رویاهایم، همه بر پایهٔ همین فلسفهٔ «نیممتر اطمینان» بنا شدهاند.
برای همین است که میگویم:
تو تنها یک عصا نیستی؛ تو جغرافیدان قلمروی شخصی منی، صادقترین منتقد نامناسب بودن های طراحی این شهر، و استاد فلسفه زیستن من. کسی که به من آموخت شجاعت، یعنی حرکت با تکیه بر «نیممتر اطمینان» در دل یک کیلومتر ناشناخته.
فاطمه مهریخواه