به گزارش اقتصادنیوز به نقل از فارس، هنرمندانی از نیویورک تا سئول میگویند مدلهای هوش مصنوعی نهتنها از سبکشان تقلید میکنند، بلکه با فروش آثار دیجیتالی مشابه، ارزش و هویت خلاقانه آنان را در بازارهای جهانی به تاراج بردهاند.
در آغاز سال ۲۰۲۳، چند تصویر دیجیتالی که در شبکههای اجتماعی دستبهدست میشدند، موجی از حیرت و خشم را برانگیختند. در ظاهر، آثاری خیرهکننده از هنرمندان شناختهشده بودند؛ اما پشت آنها نه نام آشنای نقاشان معاصر، بلکه الگوریتمی از شرکتی تازهتأسیس به نام استبیلیتی اِیآی قرار داشت.کمی بعد، سارا اندرسن، کاریکاتوریست آمریکایی و خالق مجموعه محبوب «نوشتههای سارا»، در رسانهها فریاد زد: «این دیگر الهام نیست؛ بازتولید اثر من است بدون اینکه حتی از من بپرسند.» آنچه از آن پس آغاز شد، یکی از پرسروصداترین نبردهای تاریخ هنر مدرن بود؛ نبردی میان «خالقان انسانی» و «ماشینهای مولد».
پرونده گروهی اندرسن و دهها هنرمند دیگر علیه شرکتهای استبیلیتی اِیآی، میدجرنی و دیوینتآرت، نخستین طوفان قضایی علیه غولهای هوش مصنوعی بود. آنها مدعی بودند که میلیونها تصویر هنری، بدون اجازه و بدون پرداخت حق مؤلف، در پایگاه دادهای عظیم گردآوری شده تا مدلهای تولید تصویر مانند «اِستِیبل دیفیوژن» را آموزش دهد.
قاضی ویلیام اوریک در دادگاه فدرال سانفرانسیسکو، تابستان ۲۰۲۴، اعلام کرد برخی از این ادعاها «بهقدر کافی مستدل و جدیاند که باید در دادگاه بررسی شوند». برای بسیاری از هنرمندان، همین تصمیم موقتی هم نشانهای بود از اینکه شاید صدای آنان، پس از سالها سکوت در برابر فناوری، شنیده شده است.
اما این ماجرا تنها محدود به چند هنرمند آمریکایی نبود. چند ماه بعد، شرکت گتی ایمیجز در بریتانیا نیز شکایتی علیه استبیلیتی اِیآی طرح کرد و مدعی شد صدها میلیون تصویر دارای علامت تجاری آبی (واترمارک) گتی، بدون مجوز در مجموعههای آموزشی مدلها مورد استفاده قرار گرفته است.در همان زمان، گالریهای اروپایی و انجمنهای عکاسان مستقل فهرست بلندبالایی از آثار خود را منتشر کردند که شباهتهایی چشمگیر با تولیدات الگوریتمی داشتند؛ آثاری که گاه حتی امضای مصنوعی تقلیدی از هنرمند اصلی در گوشهشان نقش بسته بود.
دادههای منتشرشده از سوی مؤسسه آرتنت و گزارش ویژه روزنامه هنر در سال ۲۰۲۴ نشان میدهد بیش از چهل درصد از آثار تولیدی مدلهای مولد تصویر، شباهت سبکی قابلتشخیص با یکی از پنجاه هنرمند معاصر شناختهشده دارند.این آمار، بهویژه برای هنرمندانی که سالها برای ساخت سبک منحصربهفرد خود تلاش کردهاند، همچون زنگ خطری بود: اگر الگوریتمها میتوانند «چند ثانیهای» سبک یک نقاش را بازآفرینی کنند، خلاقیت انسانی چه جایگاهی خواهد داشت؟
در آمریکا، همزمان با گسترش این بحران، دفتر حق تکثیر ایالات متحده جلسات عمومی متعددی با حضور هنرمندان و نمایندگان شرکتهای فناوری برگزار کرد. گزارش موقت این دفتر در ماه مه ۲۰۲۵ هشدار داد که «فقدان شفافیت در نحوه جمعآوری دادهها و فقدان سازوکار رضایت آگاهانه، میتواند نظام حق مؤلف را در عصر هوش مصنوعی با بحران مشروعیت روبهرو کند.»
در همان گزارش آمده بود که بسیاری از مدلهای مولد از مجموعهدادههایی مانند «لِیئون-پنجبی» بهره میبرند که بخش اعظم آن از تصاویر اینترنتی محافظتشده تشکیل شده است.در مقابل، شرکتهای هوش مصنوعی در دفاع از خود میگویند این دادهها صرفاً برای «یادگیری آماری» استفاده شدهاند و نه برای بازتولید آثار خاص. به گفته اماد موستاک، مدیرعامل استبیلیتی اِیآی، «مدل ما حافظهای از تصاویر ندارد؛ بلکه از میان میلیاردها الگو، درک آماری از فرم و رنگ ایجاد میکند. این الهامگیری است، نه سرقت.» اما هنرمندانی که آثارشان در دادگاهها بهعنوان نمونه مطرح شدهاند، پاسخ میدهند: «وقتی خروجی مدل، حتی امضای من را تقلید میکند، دیگر نمیتوان از الهام سخن گفت.»
در پس این نبرد حقوقی، مسئلهای عمیقتر در جریان است؛ مسئلهای درباره معنای مالکیت در عصر الگوریتمها. از یک سو، هوش مصنوعی وعده دموکراتیزهکردن هنر را داده است؛ اینکه هر کاربر بتواند با چند کلمه، تصویری خلق کند. از سوی دیگر، هنرمندان هشدار میدهند که این وعده، اگر بدون قواعد اخلاقی و حقوقی باشد، به بهای نابودی شغل و هویت آنان تمام خواهد شد. اکنون که دادگاههای آمریکا و بریتانیا در حال بررسی این دعاویاند، سؤال اساسی در جهان هنر طنینانداز شده است: آیا میتوان به خلاقیتی که از دل میلیاردها داده دزدیدهشده میجوشد، نام «هنر» نهاد؟
میدان هنرمندان: شکایتها، اعتراضها، و پیامدهای رو در رو
وقتی آثار دیجیتال ایجادشده با «اِستِیبل دیفیوژن» و دیگر مدلها در شبکهها منتشر شدند، موجی از واکنشهای خشمگینانه از سوی هنرمندان پدید آمد.گروهی از هنرمندان برجسته در آمریکا بهصورت دستهجمعی علیه چند شرکت تولیدکننده مدلهای تصویر شکایت کردند و در پرونده معروف اندرسن علیه استبیلیتی اِیآی مدعی شدند که آثارشان بدون مجوز جمعآوری و برای آموزش مدلها استفاده شده است.قاضی ویلیام اوریک در اقدامی که برای هنرمندان امیدبخش بود، در ماه اوت ۲۰۲۴ بخشهایی از ادعاهای حق تکثیر را برای ادامه بررسی پذیرفت و بدینسان پرونده را وارد فاز کشف شواهد کرد؛ گامی که امکان بازبینی مجموعهدادهها و روشهای آموزشی را فراهم ساخت.
در کنار این پرونده گروهی، شرکتهای صاحب محتوای بزرگ نیز به میدان آمدند. گتی ایمیجز، آژانس تصویر معروف، مدعی شد که بیش از دوازده میلیون عکس تحت حفاظت این شرکت، بدون مجوز در مجموعهدادههایی که استبیلیتی اِیآی برای آموزش «اِستِیبل دیفیوژن» استفاده کرده بود، قرار داشته است؛ ادعایی که گتی در دادگاههای بریتانیا و آمریکا دنبال کرد و از آن بهعنوان نمونهای از «استفاده تجاری از دارایی فکری دیگران» یاد کرد.
آغاز محاکمه بزرگ گتی در دادگاه عالی لندن در سال ۲۰۲۵ را رسانهها «مأموریتی سرنوشتساز برای صنعت تولید تصویر» توصیف کردند.همزمان با نبردهای حقوقی، جنبشهای فرهنگی و حرفهای شکل گرفت: هزاران هنرمند در نامهها و کارزارهای عمومی از گالریها، حراجیها و سکّوهای عرضهکننده آثار دیجیتال خواستند تا فروش آثار تولیدشده کاملاً خودکار را تحریم کنند یا دستکم شفافسازی کنند که محصول آنها با چه دادهای آموزش یافته است. برخی هنرمندان حسابهای خود را از سکّوهایی همچون دیوینتآرت یا دیگر میزبانان آثار هنری آنلاین حذف کردند تا از «سایتی شدن» آثارشان جلوگیری کنند.
هسته مناقشه فنی این است: آیا مدلهای مولد، مثل مدلهای انتشار، صرفاً الگوها را «یاد میگیرند» یا عملاً نسخههایی فشرده از آثار آموزشی را درون خود حفظ میکنند؟ ادعاهای هنرمندان و شکوائیهها میگویند در برخی موارد خروجی مدلها بسیار شبیه به آثار آموزشی شده است؛ تا حدی که امضای سبک یک هنرمند تقلید میشود.پژوهشهای فنی نشان میدهند که مسئله «بهخاطرسپاری» واقعی است و مدلها ممکن است در پاسخ به برخی دستورهای متنی بخشهایی از تصاویر آموزشی را بازتولید کنند؛ مقالهای فنی در سال ۲۰۲۳ این مکانیسمها را تحلیل و راهکارهایی برای کاهش این کپیبرداری پیشنهاد کرد.
از منظر مجموعهداده، بسیاری از مجموعههای آموزشی مورد استفاده برای ساخت مدلها از دادههای گسترده وب، شامل عکسها و تصاویر محافظتشده، برآمدهاند. «لِیئون» و مجموعههای مشابه، بهعنوان منبع حجم عظیمی از تصاویر، پیوندی مستقیم با روند آموزش دارند؛ دفتر حق تکثیر ایالات متحده در گزارش پیشنشریه خود در ماه مه ۲۰۲۵ بر «فقدان شفافیت نحوه گردآوری» و ضرورت شفافسازی و سازوکارهای رضایت آگاهانه تأکید کرد. این گزارش تنها نشانه حقوقی–اداری مشکل نبود، بلکه راهنمایی برای تدوین سیاستهای آتی شد.
شرکتهای تولیدکننده مدل، در دفاع رسمی خود سه محور کلیدی مطرح کردهاند:(۱) مدلها حافظه دقیق آثار را ذخیره نمیکنند، بلکه الگوهای آماری را فرا میگیرند؛(۲) استفاده از محتوای در دسترس عمومی برای آموزش سیستمها تحت چهارچوبهای «تحقیقاتی» یا «مصرف منصفانه» قابل توجیه است؛و (۳) فناوری مزیت دموکراتیزهکردن خلق اثر را فراهم میآورد.سخنگویان استبیلیتی اِیآی و دیگران بارها گفتهاند خروجیها محصول «الگوریتمهای آماری» است و نه بازتولید مستقیم فایلهای محافظتشده. اما این دفاعها با چالش فنی و حقوقی مواجه است: اگر مدل در مواردی خروجی نزدیک به یک اثر مشخص تولید کند، آیا آن بازتولید غیرمجاز نیست؟
قاضی در پرونده اندرسن اجازه ورود به مرحله کشف شواهد را داد تا مشخص شود مدلها چگونه آموزش دیدهاند و آیا دادههای خاصی، مثلاً تصاویر ثبتشده، مستقیماً وارد مجموعه آموزشی شدهاند یا خیر. این مرحله میتواند نقطه عطفی برای روشنشدن چگونگی عملکرد و مسئولیت حقوقی شرکتها باشد.
برای بسیاری از هنرمندان، موضوع فراتر از حق مؤلف است؛ موضوع معیشت، سفارش و هویت هنری است. برخی از هنرمندان اعلام کردهاند که دریافت سفارشها و درآمدهای مرتبط با آثارشان کاهش یافته، چون مشتریان احتمالی ترجیح میدهند با هزینه کمتر تصویر دلخواهشان را از طریق مدل تولید کنند.شواهد دقیق اقتصادی هنوز در حال سنجش است، اما گزارشهای صنفی حاکی از نگرانی واقعی در بازار سفارشهای طراحی و تصویرسازی است. دفتر حق تکثیر نیز صراحتاً هشدار داده که فقدان رضایت آگاهانه میتواند «اعتماد به نظام حقوقی» را تضعیف کند.
از منظر هویتی، پرسش بنیادینتر مطرح است: آیا «سبک» هنری قابل مالکیت است؟ دادگاهها و حقوقدانان هنوز در باره این پرسش به وفاق نرسیدهاند. اگر شناسایی سبک بهعنوان یک محتوای قابل حمایت پذیرفته شود، آنگاه سازوکارهایی برای جبران هنرمندان و اخذ مجوز از آنها لازم خواهد شد؛ و اگر نه، سازوکار بازار به نحوی دیگر عمل خواهد کرد—اما در هر صورت تغییرات عمیقی در رابطه خالق و توزیعکننده اثر پدید خواهد آمد.
پروندههای فعلی، از اندرسن تا دعوی گتی، احتمالاً پیشقراولان مجموعهای از قواعد و رویههای جدید بهشمار میآیند. دادگاهها میتوانند تعیین کنند که آیا آموزش مدلها از محتوای محافظتشده نیازمند رضایت یا پرداخت حقالزحمه است؛ در عین حال نهادهای سیاستی مانند دفتر حق تکثیر ایالات متحده گزارشهایی منتشر کردهاند که زمینه تدوین قوانین ملی یا حتی بینالمللی را مهیا میسازد. برخی کشورها نیز در امور مربوط به حق انصراف یا مکانیزمهای فنی برای جلوگیری از استفاده بدون رضایت محتوا در مجموعهدادهها در حال بحثاند. در کنار قوه قضائیه، بازار و صنعت نیز واکنش نشان دادهاند: شماری از شرکتهای مدلساز بهسمت قراردادهای مجوزدهی و توافقنامههای همکاری با ناشران و دارندگان محتوا حرکت کردهاند؛ برخی دیگر مدلهای تجاری جدیدی را پیشنهاد دادهاند که بر مبنای پرداخت به صاحبان محتوا یا مهیا کردن «نسخههای بدون داده مشکوک» عمل میکند. این تحولات نشان میدهد که راهحلی عملی و پایدار تنها با تعامل حقوقی، فنی و اقتصادی ممکن است.
مبارزه میان هنرمندان و ماشینهای مولد در حال شکلدادن تعریف تازهای از خلاقیت در قرن بیستویکم است. شواهد نشان میدهد که مدلها قادرند سبکها را بازتولید کنند و در مواردی حتی نزدیک به آثار محافظتشده ظاهر شوند؛ از اینرو جامعه حقوقی و سیاستگذار ناگزیر است مرزهای مسئولیت و جبران را روشن کند.اما تا رسیدن به حکم نهایی دادگاهها و تدوین چارچوبهای قانونی مشخص، میلیونها خالق در حالت انتظار ماندهاند: منتظر تصمیمی که تعیین کند آیا ماشینی که از میلیاردها تصویر یاد گرفته، «خالق» جدیدی است که باید آزاد باشد یا ابزاری است که باید با قواعدی دقیق و شفاف تنظیم شود.