خبرگزاری مهر، گروه استانها- عاطفه وفاییان: خردادماه امسال، ایران روزهایی را پشت سر گذاشت که در تاریخ معاصر، بهعنوان «جنگ ۱۲روزه» میان جمهوری اسلامی ایران و رژیم صهیونیستی ثبت شد؛ دشمن که درصدد واردکردن شوک و ضربهای راهبردی به محور مقاومت بود، با پاسخ کوبنده ایران روبهرو شد؛ پاسخی که نهتنها نقشه او را نقش بر آب کرد، بلکه صحنهای تازه از ایمان و ایستادگی مردان این سرزمین آفرید.
در همان روزهای پر التهاب، تعدادی از پرسنل ارتش، سپاه و نیروهای امنیتی در جریان اصابت مستقیم موشکهای دشمن به مقرهای عملیاتی، به فیض عظیم شهادت نائل آمدند. جوانانی از استانهای مختلف، از مشهد تا شیراز و دزفول، نام خود را در فهرست طلایی مدافعان وطن ثبت کردند.
این جنگ کوتاهمدت اما سنگین، تجلی تمامعیار مفهوم بازدارندگی و ایمان عملی در برابر تجاوز بود. دشمن در توهم پیروزی اطلاعاتی، فرماندهی ایران را هدف گرفت، غافل از آنکه فرماندهی ما به ایمان مردان خدا متکی است، نه به اتاقهای عملیات آهن و سیم.
در میان شهدا، نام «امیرحسین مزینی» بدرخشید؛ جوانی از تبار خراسانیها که در ستاد فرماندهی تهران به شهادت رسید. پدرش غلامرضا مزینی با چشمانی اشکبار اما آرام میگوید: «به آرزویش رسید. همیشه از شهادت میگفت.» این جمله، خلاصهای از فلسفهای است که این ملت را در تداوم مقاومت زنده نگه داشته است.
در روزهایی که شهرها در سیزده استان کشور به مراسم پیکر شهدا بدل شده بود، نگاهها آمیخته به اشک و غرور بود. پرچمهای سیاه کنار بنرهای تبریک شهادت آویخته شد؛ ترکیبی از غم و افتخار که تنها در فرهنگ عاشورایی ملت ایران معنا مییابد.مردم در تشییعها نه صرفاً برای بدرقه، که برای بیعت آمده بودند؛ بیعت با راه شهیدانی که جان خود را در نبرد مستقیم با رژیم متجاوز دادند. در محافل مردمی، جملهای تکرار میشد: «۱۲ روز مقاومت، ۱۲ روز سربلندی».
مادران شهدا در گوشههای مراسم، گل روی تابوتها میپاشیدند و نوجوانانی که شاید چند سال دیگر جای آنان را در لباس رزم خواهند گرفت، با سلام نظامی بدرقهشان میکردند. این پیوند میان نسلها، میراث اصلی جنگ ۱۲روزه بود. دشمن، اگرچه در خیال خویش با جنگی کوتاه میخواست روحیه ایران را آزمایش کند، اما نتیجه عکس داد. عطر خون شهدا روح جدیدی در کالبد جامعه دمید و «شهادت» بار دیگر از قاب خاطرهها بیرون آمد و به واقعیتی زنده بدل شد.
رسانههای جهانی شاید بخشی از این رخداد را پوشش دادند، اما آنچه در دل ایران گذشت را فقط میتوان در اشک چشمان پدران و لبخند رضایت مادران شهدا دید. آنجا که ایمان با فقدان درهم میآمیزد و از دل سوختن، روشنایی بیرون میآید. امروز، پس از گذشت ماهها از آن جنگ کوتاه اما پر پیامد، نام شهدا همچنان با احترام در محافل عمومی یاد میشود. آنان فقط مدافعان مرز نبودند؛ آنان حافظان عزت این خاک در برابر تحقیر جهانی بودند.
خبر شهادت؛ روایتی از زبان پدر شهید امیرحسین مزینی
غلامرضا مزینی، پدر شهید امیرحسین مزینی، در گفتگو با خبرنگار مهر به شرح نحوه اطلاع یافتن از خبر شهادت فرزند دلبندش پرداخت.
پدر شهید امیرحسین مزینی در پاسخ به این سوال که چطور و چگونه از خبر شهادت فرزندتان مطلع شدید؟ اظهار کرد: راستش آن روز یکی از دوستان امیرحسین از یگان ویژه تهران با من تماس گرفت. در ابتدا تصور کردم که دوستان فرزندم در حال شوخی هستند، اما لحن جدی او که از هدف قرار گرفتن ستاد فرماندهی و شهادت امیرحسین خبر میداد، مرا به تردید افکند.
وی افزود: با این حال، برای اطمینان بیشتر، سعی کردم با چند تن از دوستان دیگر امیرحسین تماس بگیرم که متاسفانه گوشیهایشان خاموش بود. مجدداً با همان دوست پسرم، ابوالفضل، تماس گرفتم و جویای حال امیرحسین شدم. او با صدایی بغضآلود گفت: «امیرحسین توی ستاد فرماندهی بود... شهید شد.»
مزینی با اشاره به آرزوی دیرینه فرزندش برای شهادت، بیان کرد: خود امیرحسین همیشه از شهادت و عاقبتبهخیری صحبت میکرد و به مادرش میگفت دعا کنید انشاءالله عاقبت به خیر شوم و شهادت نصیبم شود. با همه دلتنگی، وقتی به آرزویش رسید، به خودم دلداری دادم که به آنچه میخواست رسیده و دعایش مستجاب شده است.
روایت همسر شهید مرتضی میثمی از شهادتی که خود خبرش را آورد
همسر شهید مرتضی میثمی در گفتگو با خبرنگار مهر با بیان خاطراتی تکاندهنده از نحوه اطلاع یافتن از شهادت همسرش، از نشانههایی میگوید که پیش از اعلام رسمی، خبر شهادت را به او رساند.
همسر شهید میثمی در تشریح چگونگی مطلع شدن از این خبر شهادت، چنین روایت میکند: من یک جورایی خودم متوجه شدم. ما با هم قراری داشتیم؛ ایشان به من گفتند که اگر به شهادت رسیدم، خودم بهت اطلاع میدهم، خودم میآیم به خوابت.
وی ادامه داد: همینطور هم شد. ایشان آمدند به خواب من؛ دیدم با یک چهره جوان و لباس دامادی وارد خانه شدند و بعد از مدتی، جلوهای از شهادت را دیدم؛ افتادند روی زمین و بدنشان آسیب دیده بود.
وی با اشاره به نشانههای دیگری که به این حس درونی دامن زد، افزود: با شرایط و نشانههای دیگری هم که دیدم و رفتار عجیب برادر شوهرم، چون ایشان هم یک مقدار اطلاع داشتند، پیگیر ماجرا شدم. خبر شهادت را من از همسر برادر شوهرم گرفتم. از ایشان پرسیدم که این اتفاق افتاده؟ ابتدا که انکار کرد، اما بعد از اینکه من خوابم را تعریف کردم و زدم زیر گریه، دیگر انگار قضیه یک جورایی لو رفت و جاریم هم گریه کرد.
وی در ادامه توضیحاتش بیان کرد: ایشان روز دوشنبه به شهادت رسیدند، اما من خواب را چند روز بعد از شهادت دیدم. در یک دورهمی عید غدیر، صحبت از این شد که ای بابا، الان همسر شما پاسدار است؛ اگر یک وقت به شهادت برسد چه؟ من خیلی محکم گفتم: شرایط جنگی است. چه سعادتی بالاتر از این؟ درجنگ با اسرائیل به شهادت برسند.
همسر شهید میثمی با اشاره به شوک ناشی از خبر شهادت، گفت: وقتی متوجه شدم، به شدت انگار پشتم خالی شد، ولی خوب الحمدلله، با ایشان درد و دل میکنم و ایشان هم پاسخ من را میدهند. همیشه میگفتند شهدا زندهاند؛ این را الان درک میکنم.
وی تأکید کرد: الان حضورش را بیشتر از قبل حس میکنم. قبلاً اگر نبودند، نبودند؛ الان اگر نیستند، کاملاً هستند.
همسر شهید میثمی گفت: چون پدرشان هم پاسدار بودند و در این راه بودند، از بچگی آرزویش بود. از نظر درسی خیلی قوی بود و در مراکز عالی قبول شدند، اما پاسداری را انتخاب کردند.
از بیخبری تا تسلیم روایت پدر شهید رضا براتی
پدر شهید رضا براتی در گفتگو با خبرنگار مهر با روایت جزئیاتی تکاندهنده از نحوه اطلاع یافتن از شهادت فرزندش، از سکوت خبری و دلگرمیهای اعتقادی خویش سخن گفت.
پدر شهید براتی در تشریح لحظات بیخبری و نگرانی اظهار کرد: به ما خبر نمیدادند. هر چه تماس میگرفتیم، موفق به ارتباط نمیشدیم. حتی مجبور شدیم با یگانش تماس بگیریم؛ میگفتند حالش خوب است، حالش خوب است.
وی با اشاره به روند اطلاعرسانی، افزود: بعد از دو سه روز، گفتند مجروح شده. دیگر تا زمانی که آتشبس شد، خبری نبود. بعد از آتشبس به ما اطلاع دادند شهید شده. وگرنه ۲۷ خرداد شهید شده بود و خبرش را دیر دادند. وقتی شنیدم، دنیا روی سرم خراب شد.
وی با نگاهی ایمانی به مسئله شهادت فرزندش، بیان کرد: از رفتن فرزند هیچ پدر و مادری خوشحال نمیشود، ولی خوب یک چیزی هست که با خودمان میگوییم؛ دیگر اعتقاد داریم. میگوییم برگی از درخت بدون اذن خداوند نمیافتد. پیمانه هر کسی باید پر شده باشد. حالا چون در این راه رفته، بالاخره باز یک تسلای خاطری هست برایمان که حداقل اگر قرار بود برود، در این راه رفته؛ بالاخره شهادت، بهترین راه است. خودش آرزویش شهادت بود، به آرزویش بود. آرزوی ما هم همین است که به فیض نائل شد.
پدر شهید در پاسخ به سوالی درباره رضایتشان برای نظامی شدن فرزندش، گفت: وقتی میخواست برود نظامی بشود، من نظر خاصی نداشتم. خودم هم نظامی بازنشسته هستم.
وی همچنین به تصمیمات تحصیلی و شغلی فرزندش اشاره کرد: وقتی لیسانس مهندسی برق قدرت را از دانشگاه سجاد گرفت، خودم نظرم این بود که هنوز درسش را ادامه بدهد. خودش گفت استخدام میشوم بعد ادامه میدهم و میخوانم. بعدش هم که دیگر درس را ادامه نداد، گرفتار شد. خیلی هم بهش گفتم؛ دیگر مشغله کاری و ازدواج کرد و از درس فاصله گرفت.
جنگ ۱۲روزه؛ تقابل معناها در میدان ایمان و ایثار
جنگ ۱۲روزه، اگرچه در تقویم نظامی، نبردی کوتاه بهحساب میآمد، اما در حافظه جمعی ملت ایران به فصلی ماندگار تبدیل شد. در آن روزها، مرزهای خاکی و جغرافیایی مفهوم خود را از دست دادند و جای خود را به مرز ایمان و ایثار دادند. این جنگ، بیش از آنکه تقابل تسلیحات باشد، جدال معناها بود؛ معناهای مقاومت، حقطلبی و باور به وعده نصرت الهی در برابر تکبّر و ظلم. هر شهید، سندی بود بر زنده بودن روح مقاومت در پیکره جامعهای که از مکتب عاشورا جان گرفته است.
خانوادههای شهدا در استانهای مختلف، از خراسان تا خوزستان، از لرستان تا کرمانشاه، در سوگ عزیزانشان نشستند، اما چشمانشان از اشک تهی نبود؛ از غرور لبریز بود. آنان مثل همیشه، صبر را به عنوان ادامه ایمان معنا کردند و در آغوش درد، آرامش الهی یافتند. پیکرهای مطهر که بر دوش مردم تشییع شد، نه صرفاً وداعی بود؛ بلکه بیعتی دوباره با آرمان انقلاب. حضور مردمی که زیر باران اشک و سلام صلوات سر دادند، نشان داد هنوز دلها با ندای «هل من ناصر» حسین (ع) بیدار است.
از پسِ هر شهادت، نوری برخاسته که در جان یک ملت شعلهور میشود.ایران در بحرانها، همیشه سرمایه خود را از یاد نبرده است؛ ایمان، امید و خون شهیدان. در دل همین ترکیب است که پایداری معنا پیدا میکند و دشمن در برابر آن دچار سردرگمی میشود. این دوازده روز جنگ، آزمایشگاهی برای مقیاس ایمان بود؛ هر گلوله دشمن فرصتی شد برای ظهور شهامت و هر انفجار به شهادتی منتهی شد که پیامی روشن داشت: هیچ قدرتی بالاتر از اراده ایمان نیست.
نسل جدید، دیگر شهادت را فقط از داستانها نمیشنود، بلکه از دل واقعیت میبیند و لمس میکند. این سرزمین، با همه سختیها و داغها، همچنان استوار ایستاده است. خون شهیدان، چونان جوهری سرخ، سطرهای تازهای به دفتر هویت ملی افزوده است. ایران پس از جنگ ۱۲روزه، نهتنها زخمی نیست، بلکه سربلندتر از همیشه، پرچم خود را بر مدار نور و ایمان برافراشته است.