عصر ایران؛ سعید خاتمی - در دو قرن گذشته، نقشهی ایران و خاورمیانه بارها با جوهر صلح بازنویسی شده است؛ اما هر بار، آنچه «صلح» نام گرفت، معنایی جز جدایی، تقسیم و بازآرایی قدرت نداشت — از پاریس تا آخال، از سایکس–پیکو تا ابراهیم.
گاهی صلح، از جنگ خطرناکتر است. اولین تیغ، از خراسان آغاز شد. سپاه ناصرالدینشاه برای بازگرداندن هرات راهی شرق شد، اما ناوهای بریتانیایی از خلیجفارس برخاستند و توپهایشان بوشهر را لرزاند. شاه فهمید این جنگ، میدان انتخاب نیست.
میان دو زخم، صلح را برگزید —صلحی که نام آشتی داشت اما بوی جدایی میداد.
چند دهه بعد، زخم دیگری بر نقشه نشست.دولتی خسته، ارتشی فرسوده، و پادشاهی که بیش از دشمن، از فروپاشی دربار میترسید.در چنین وضعی، پیمان آخال امضا شد؛صلحی که مرز را برید و مرو و تجن و عشقآباد را از نقشهی ایران جدا کرد —نه با شمشیر، بلکه با قلم.
پس از ایران، نوبت همسایگانش رسید.در غرب آسیا، امپراتوری عثمانی آرام فرومیپاشید،و همان قدرتهایی که مرز ایران را بریدند، نقشهٔ جهان عرب را از نو کشیدند.
سایکس و پیکو در میانهی جنگ جهانی اول،مرزهای خاورمیانه را نه بر اساس ملتها، بلکه بر پایهی منافع لندن و پاریس ترسیم کردند — مرزهایی که هنوز زخمشان در لبنان، سوریه، عراق و فلسطین باز است.
و امروز، همان منطق در جامهای تازه بازگشته است.
پیمان ابراهیم را صلح میخوانند، اما در لایههای پنهانش همان نقشهی کهنه زنده است — از پاریس تا آخال، از سایکس–پیکو تا ابراهیم، فرمول یکیست: تقسیم نفوذ، بازآرایی قدرت، و بازنویسی حافظهی منطقه.
صلح، همیشه با گل و پرچم نمیآید. گاهی لبخند، همان کاری را میکند که توپخانه میکرد. در جهانی که مرزها را نهفقط توپ و تفنگ، که گاهی قرارداد و صلح تعیین میکند،
ایرانزمین را باید با آگاهی ملت، اقتدار ملی، و درایت حکمران با چنگ و دندان نگاه داشت.
فراموشی، آغاز شکست است. و تا زمانی که ملتما نامهای گلستان، ترکمانچای، پاریس، آخال، سایکس–پیکو و بحرین را از یاد نبرند، هیچ پیمان تازهای — حتی در پوشش «پیمان ابراهیم» — نخواهد توانست آیندهشان را از بیرون بنویسد.