در تمدن بشری، همواره علم بهعنوان نیروی ساماندهنده زندگی جمعی نقش اساسی ایفا کرده است. دسترسی به دانش، رمز پیشرفت تکنولوژیک و تعالی اخلاقی جوامع بوده است. اما در دوره کنونی، با گسترش ابزارهای ارتباطی و انباشت بیسابقه دادهها و اطلاعات (که گاهی از حد ظرفیت ادراک انسانی فراتر میرود)، شاهد پدیدهای نوظهور هستیم که جنبههای ویرانگر آن کمتر مورد توجه قرار گرفته است: گروهی که با دسترسی دائمی به اطلاعات بهواسطه شبکههای دیجیتال، خود را صاحب «علم» میدانند، بیآنکه فرایند درونیِ فهم، تعمق، نقد و کسب حکمت را پیموده باشند.
این طبقه تازه که از آنان با تعبیر طنزآلود ولی هشداردهنده «وایفاینشینها» یاد میشود، عموماً افرادی هستند که مهارتهای دسترسی سریع، جمعآوری و بازنشر اطلاعات را جایگزین مهارتهای اصیل علمی یعنی تحلیل، ترکیب و استنتاج کردهاند. این پدیده در واقع ادامه تاریخی همان طبقه «عالمنما» (کسی که ادعای علم دارد، اما فاقد عمق لازم است) و «عالِم بیعمل» (کسی که دانش دارد، اما آن را به کار نمیبندد) است که فرهنگ اسلامی و فلسفه کلاسیک بارها نسبت به خطرات ناشی از قدرت و نفوذ آنان هشدار دادهاند. این نوشتار بر آن است تا به تحلیل این بحران از منظر تمایز علم و حکمت، خطر انبان اطلاعاتی شدن و لزوم بازگشت به ساحت عمل بپردازد.
تمایز بنیادین میان علم و حکمت
یکی از بزرگترین خطرات در عصر اطلاعات، فروکاستن مفهوم علم به جمعآوری داده و اطلاعات است. علم حقیقی، فراتر از ذخیرهسازی، نیازمند ساختاردهی ذهنی و جهتگیری حکیمانه است.
تعریف علم و حکمت در منابع کلاسیک
فلاسفه اسلامی تمایزی روشن میان «علم» (Knowledge/Episteme) و «حکمت» (Wisdom/Sophia) قائل بودند. این تمایز، زیربنای ساختار فکری یک متفکر اصیل است.
فارابی در رساله الجمع بین رأیی الحکیمین، علم را «ادراک حقیقت اشیاء بر حسب ماهیتشان» تعریف میکند. علم، حوزه شناخت نظری است که حقایق جهان را کشف میکند. این ادراک میتواند شامل علوم ریاضی، طبیعی یا مابعدالطبیعه باشد.
حکمت مرحلهای فراتر از علم است. فارابی و بهویژه ابنسینا، حکمت را «علم به حقایق کلیه موجودات بهاندازه طاقت بشر» و همچنین «جمع علم با فضیلت نفسانی» میدانند. حکمت شامل درک نسبتها، اولویتها و کاربرد صحیح علم است.
ابنسینا در شفا تصریح میکند که «علم بدون تطبیق بر عمل، همچون نوری است که بر دیوار افتاده و راهی را روشن نمیکند». نور وجود دارد، اما مسیر را نمینماید؛ این همان نقص عالم بدون حکمت است.
تفاوت کارکردی علم و حکمت
تفاوت این دو مفهوم در حوزه عمل و جهتدهی آشکار میشود:
علم (دانستن)، ابزار شناخت است. به ما میگوید که جهان چگونه کار میکند، چه فرمولهایی بر آن حاکم است، یا چه حقایقی وجود دارند. (مثلاً، میدانیم که مصرف دخانیات مضر است.)
حکمت (دانستنِ اینکه چه باید کرد): علاوه بر شناخت، قدرت داوری، تشخیص مصلحت و جهتبخشی دارد. حکیم میداند چه باید کرد، چه زمان و چگونه تا خیر عمومی تأمین شود. حکیم میداند که چگونه با استفاده از دانش، سیاستهای عمومی را تدوین کند و بر موانع اجرای آنها فائق آید.
وایفاینشینها معمولاً به انباشت اطلاعات در حوزه علم خام میپردازند و در حوزه حکمت (قضاوت اخلاقی و عملی) ضعیف هستند. آنها صرفاً دادهها را ذخیره میکنند، بیآنکه رابطه معنادار و حکیمانه میان آنها برقرار کنند.
شواهد دینی
قرآن کریم جایگاه استثنایی حکمت را گوشزد میکند:
«یُؤتِی الحِکمَةَ مَن یَشاءُ وَ مَن یُؤتَ الحِکمَةَ فَقَد أُوتِیَ خَیراً کثیراً» (سوره بقره/۲۶۹)
این آیه تصریح میکند که حکمت موهبت الهی است و از جنس «خیر کثیر»، نه صرفاً اندوخته کلمات، حفظیات یا حجم عظیمی از دادههایی که در لحظه قابل بازیابی باشند. وایفاینشینها، هرچند ممکن است در حفظ و بازیابی سریع اطلاعات (که نوعی حافظه بیرونی است) قوی باشند، اما فاقد این خیر کثیر یعنی حکمت عملی هستند.
عالم واقعی و اَنبار اطلاعات
مهمترین شاخصه عصر جدید، قابلیت دسترسی بیوقفه به اطلاعات است که میتواند جایگزینی فریبنده برای مطالعه عمیق باشد.
بر پایه معیارهای خواجه نصیرالدین طوسی در اخلاق ناصری، عالم واقعی کسی است که فرایند معرفتاندوزی را بهدرستی طی کرده باشد و سه ویژگی را توأمان دارد:
فهم مستند و دقیق: دانش او بر پایههای محکم نظری و تجربی استوار است؛ نه بر شنیدهها و نقل قولهای پراکنده.
توان تحلیل و ترکیب دادهها برای حل مسئله: توانایی استخراج الگوهای بنیادین از دادههای خام و بهکارگیری آنها در موقعیتهای جدید.
التزام عملی به نتیجه علمی: دانش او منجر به تعدیل رفتار و اصلاح روش زندگی یا جامعه میشود.
فرد «وایفاینشین» شبیه رایانهای است که هزاران کتاب را ذخیره کرده، اما فاقد پردازشگر معنایی، موتور استنتاجی و قدرت داوری است.
این افراد صرفاً نقش «حامل» یا «توزیعکننده» اطلاعات را دارند، نه تولیدکننده فهم. این وضعیت دقیقاً همان تشبیه مشهور قرآن کریم در سوره جمعه درباره کسانی است که متون مقدس را بیبهرهگیری از معنای آنها حمل میکنند:
«مَثَلِ الَّذینَ حَمَلُوا التَّوراةَ ثُمَّ لَمْ یَحمِلوها کَمَثَلِ الحِمارِ یَحمِلُ أَسفاراً» (جمعه/۵)
این آیه نشان میدهد که حمل صرف محتوا بدون درونیسازی و عمل، بیارزش و حتی مایه تحقیر است. در عصر جدید، «حمل اسفار» یعنی ذخیره گیگابایتی اطلاعات بدون درک عمقی.
آثار مخرب اَنبارگرایی علمی
انباشت دادههای بدون فیلتر و بدون حکمت، پیامدهای ویرانگری بر فضای علمی و اجتماعی دارد:
گم کردن اولویتها: چون هر چیزی در دسترس است، اهمیت واقعی هیچچیز مشخص نیست. نظریههای پیچیده و اساسی در زیر انبوه اطلاعات روزمره گم میشوند.
تولید محتوای سطحی در محافل علمی: ترجیح دادن کمیت (تعداد پستها، توییتها، یا مقالات کوتاه) بر کیفیت و عمق تحلیل. «وایفاینشین» سریعتر از یک محقق واقعی پاسخ میدهد، اما پاسخ او غالباً غیرمبتکرانه و سطحی است.
بیاعتمادی عمومی نسبت به تخصص: وقتی هرکسی با یک جستجوی ساده خود را برابر با یک متخصص چندده ساله میداند، اعتبار مرجعیت علمی از بین میرود و جامعه در برابر تخصصگرایی دچار شک و تردید میشود.
علمای بیعمل؛ هشدارها و پیامدها
پدیده عالمنمایی وایفاینشینها، در حقیقت، تجلی مدرن مفهوم «عالم بیعمل» است که پیوسته در متون اخلاقی مورد نکوهش قرار گرفته است.
نقل قول نبوی
سنت اسلامی بهشدت درباره عالِمی که دانشش به سلوک و عمل او راه نمییابد، هشدار میدهد. پیامبر اکرم(ص) فرمودند:
«أَشَدُّ النّاسِ عَذاباً یَومَ القیامَةِ عالِمٌ لَم یَنفَعْهُ عِلمُه» (سنن دارمی، ج۱، ص۱۰۱)
این حدیث نشان میدهد که علم اگر در خدمت سعادت فرد و جامعه قرار نگیرد، نه تنها بیفایده است، بلکه بار منفی در آخرت خواهد داشت. در دوره جدید، این بار منفی ناشی از انتشار سریع اطلاعات غلط یا سطحی است که بر دوش عالِم بیعمل سنگینی میکند.
مثالهای تاریخی
تاریخ مملو از نمونههایی است که افراد صرفاً به دلیل دانش زبانی یا حفظیات، قدرت نفوذ یافتهاند:
دانشورانی که دربار سلاطین را پر میکردند: افرادی که با حفظ اشعار یا متون پیچیده، توانستند در جایگاه مشاور قرار گیرند؛ اما هرگز در اصلاح امور اجتماعی یا اخلاقی جامعه کوششی صادقانه نکردند و صرفاً منافع سیاسی را تسهیل کردند.
روشنفکران ترجمهگرای قرن بیستم: کسانی که در ایران، بهجای درک عمیق مبانی فلسفه غرب، صرفاً به ترجمه واژگان کلیدی اکتفا کردند و فلسفه را به نمایش واژگان اروپایی تقلیل دادند، بدون آنکه روح نقد و تفکر انتقادی در جامعه نهادینه شود.
پیامدهای نهادی
وقتی دانشگاهها و مراکز فکری توسط «وایفاینشینها» تحت تأثیر قرار میگیرند، ساختار نهادی علم دچار انحراف میشود:
انفعال نهاد علم: نهادهای علمی بهجای پرداختن به مسائل عمیق و حل مشکلات زیربنایی، مشغول پاسخگویی به هر پرسش سطحی و نمایش مداوم فعالیت میشوند.
تبدیل پایگاههای علمی به محافل دیدهشدن: تمرکز از تولید محتوای اصیل به فعالیت در شبکههای اجتماعی و کسب تأیید عمومی (Likes و Shares) تغییر مییابد.
رقابت در کسب عنوان و مدال، نه حل مسائل: معیار ارتقا، تعداد مقالات سریعالانتشار یا پروژههایی میشود که سریعتر «بازده نمادین» تولید میکنند، نه پروژههایی که نیازمند تعهد درازمدت و حل مسئله سخت باشند.
تحلیل جامعهشناختی پدیده وایفاینشینی
برای فهم دقیق این پدیده، باید آن را در بستر ساختار جدید قدرت فرهنگی تحلیل کرد.
در چارچوب نظریه میدان بوردیو، فضای علمی مدرن به میدانی تبدیل شده است که در آن سرمایه نمادین (مدرک دانشگاهی، عناوین رسمی، ارتباطات گسترده در شبکههای تخصصی) اهمیت زیادی یافته است. «وایفاینشینها» در این میدان از امکان توزیع سریع نمادها (مانند نقل قولهای آماده یا خلاصهسازیهای سریع) استفاده میکنند و تصویری کاذب از «آگاهی» و «تخصص» را به نمایش میگذارند؛ بیآنکه فرآیند پرورش معرفت از طریق سختی، ممارست، شکست و اصلاح را که لازمه کسب سرمایه فرهنگی اصیل است، پیموده باشند.
آنها با استفاده از الگوریتمهای توزیع محتوا، شانس بیشتری برای دیده شدن دارند تا یک محقق سنتی که زمان خود را صرف آزمایشگاه، کتابخانه یا تعمق میکند.
مطالعه تطبیقی: با نگاهی به عصر چاپ سربی در اروپا، مشاهده میکنیم که شتاب در انتشار، اگر با سازوکارهای قوی پالایش، نقد همتا و داوری دقیق همراه نباشد، منجر به انباشت محتوای بیکیفیت و شکلگیری مکاتب سطحی خواهد شد. عصر اینترنت، نسخه بسیار شتابیافته و بدون فیلتر آن دوره است.
راهکارهای اصلاحی
برای مقابله با سلطه فرهنگ وایفاینشینی و بازگرداندن اعتبار به علم حکیمانه، نیازمند اصلاحات ساختاری و فرهنگی هستیم:
بازگشت به مدل تلفیقی علم و عمل: احیای الگوی علمی-عملی ابنسینا و خواجه نصیر که در آن، دانستن بدون تعهد به اصلاح نفس و جامعه، ناقص تلقی میشد. علم باید وسیلهای برای تحقق خیر باشد، نه هدفی فینفسه.
ایجاد فرآیند ارزیابی عملی: سیستمهای ارزیابی آکادمیک باید علاوه بر سنجش محفوظات و مقالات منتشرشده، بر توانایی فرد در حل یک مسئله واقعی (عملی یا نظری بنیادین) در یک بازه زمانی طولانی تأکید کنند.
توسعه فرهنگ گفتوگوی میانرشتهای و حل مسئله واقعی جامعه: هدایت ظرفیتهای علمی به سمت پاسخگویی به نیازهای ملموس کشور و منطقه، بهجای تمرکز بر تولید مقالات صرفاً نظری برای اهداف بینالمللی و کسب امتیاز.
آموزش خُلقیات حکیمانه در کنار مهارتهای علمی: رشتههای دانشگاهی باید درسهایی را بگنجانند که بهطور مشخص بر اخلاق فکری، فروتنی علمی و پذیرش نقد تمرکز کنند.
الزام منابع دقیق و شیوه ارجاع استاندارد: در برابر تولید محتوای سریع و بدون منبع، باید استفاده از شیوههای ارجاع استاندارد بینالمللی (مانند شیوههای APA، شیکاگو یا MLA) در تمام متون علمی اجباری شود تا قابلیت ردیابی ادعاها تضمین گردد و وایفاینشینها نتوانند صرفاً به نقل قولهای ناقص اکتفا کنند.
نتیجهگیری
پدیده «وایفاینشینها» و «عالمنماها» ادامه یک بیماری مزمن فرهنگی است که از بیگانگی علم با حکمت و از جدایی دانستن با توانستن (عمل) نشأت میگیرد. در عصر دیجیتال، این بیگانگی با شتابی خطرناک تقویت شده است. اگر علم صرفاً به داده تبدیل شود و حکمت که روح و جهتدهنده علم است، فراموش گردد، جامعه دچار ترافیک اطلاعاتی میشود و از مسیر توسعه اصیل باز میماند. عالم تنها زمانی در ساحت عمل قدم میگذارد و حکمت را بهعنوان روح علم میپذیرد، دانش میتواند به نیروی محرکه تمدن و تعالی تبدیل شود.
مآخذ
۱. قرآن کریم، سوره بقره، آیه ۲۶۹؛ سوره جمعه، آیه ۵.
۲. فارابی، ابو نصر محمد بن محمد، الجمع بین رأیی الحکیمین.
۳. ابنسینا، حسین بن عبدالله، الشفا، بخش منطق و الهیات.
۴. خواجه نصیرالدین طوسی، اخلاق ناصری.
۵. دارمی، عبدالله بن عبدالرحمن، سنن دارمی، کتاب العلم.
۶. بوردیو، پییر، علم و کنش علمی، ترجمهاحمدی (تهران: نشر نی، ۱۳۹۳).
۷. مجله مطالعات علوم انسانی، «مدرکگرایی و نمایش علم»، شماره اختصاصی، ۱۴۰۲.
۸. مقالات منتخب کنفرانس بینالمللی فلسفه علم، دانشگاه تهران، اسفند ۱۴۰۱.
9. غزالی، محمد، احیاء علوم الدین، کتاب العلم و الآداب.