وقتی پراید و ۲۰۶ دارید،شوماخر به درد شما نمی خورد!

خبرآنلاین یکشنبه 13 مهر 1404 - 07:22
بازیکن سابق استقلال مهمان کافه خبر ما بود.

سعید آقایی؛ یکی از دیرپاترین ستاره های تاریخ استقلال اوست. همو که از زمین های خاکی ساکش را روی کولش انداخت و تصمیم گرفت در تست تیم نوجوانان استقلال شرکت کند و شانس خود را بیازماید و چه خوش شانس بود که آقای پدر روی سکوها با چشمان تیزبینش حضور داشت و در بین مشتی بچه قد و نیم قد او را دید و پسندید. قصه صادق باتعصب و استقلال از همان روز شروع شد. پسرکی که در 16 سالگی لباس آبی پوشید و قریب به دو دهه آن را از تنش خارج نکرد. ستاره ای سر به زیر و ماخوذ به حیا که ثبات رمز موفقیتش بود و در طول این دو دهه هرگز دفاع چپ استقلال را به هیچکس نداد تا آنجا که از روی سکوها مفتخر به دریافت لقب «باتعصب» شد. او برخلاف سایر ستاره ها از، قیل و قال های رایج به دور بود و عادت داشت حرفش را درون زمین بزند. ستاره ای که راست پا بود اما چپ پا شد. 
از آن سال ها روزهای زیادی سپری شده و دفاع چپ استقلال هرگز مردی با ثبات و بی حاشیه مثل او ندیده. در روزهایی که استقلال لبالب از ستاره های کاغذی است، باید ذره بین برداشت و دنبال مردانی چون صادق ورمزیار گشت. مردانی که شاید نبودشان استقلال را به مصیبت امروز دچار کرده. صادق ورمزیار میهمان کافه خبر بود و از روزهای درخشان خودش و این روزهای تاریک استقلال می گوید.

ابتدا به روزهایی برگردیم که فوتبال را شروع کرده بودید. از کجا و چطور فوتبال را شروع کردید و چطور شد که به استقلال آمدید؟
مانند همه فوتبالیست‌های دیگر،  از نونهالی به دنبال فوتبال بودم. طرفدار فوتبال بودم و بازی می‌کردم. من به دنیا آمده باغ فردوس هستم و کوچه گلشن روبروی بازار سیداسماعیل هم بزرگ شدم. تا سال دوم و سوم دبستان هم آن جا خواندم و بعد از آن به میدان خراسان آمدم. در کوچه گلشن و روبروی مغازه پدری ام که بازی می‌کردند، من هم با آن بچه‌های بزرگ تر از خودم شروع به بازی کردم. بعد از آن در ۶-۷ سالگی زمین خاکی و دقیقا روبروی بستنی اکبر مشتی بودم. این که به سمت فوتبال کشیده شدم برای این بود که پدرم یک فوتبال دوست و یکی از کسانی بود که فوتبال را دنبال می‌کرد و من هم به تبع دوست داشتن او، به امجدیه می‌رفتم و تا حدودی به سمت فوتبال گرایش پیدا کردم. در همان مقطع، اولین بار آقای روشن را در آن جا دیدم. گرایشم به آبی بود و به سمتی که ناصرخان حجازی و حسن خان روشن و علی جباری و آقای قراب بودند. خیلی‌ها بودند که به خاطر آن ها استقلالی و طرفدار تاج آن زمان شدم. سال ۵۳ بود که من عکس هایشان را جمع می‌کردم و یک آلبوم بزرگ از این دوستان داشتم. در مقطعی در همان منطقه، در کوچه گلشن تیمی به نام قلیچ خانی درست کردیم و یک مربی هم به نام آقای محمد عبادی داشتیم. بعد از آن هم مربی دیگری – مرتضی حیدری – اضافه شدند. با مبلغی که هفتگی یا ماهیانه می‌دادیم، پیراهن و لباس و توپ می خریدیم و تمریناتمان در زمین انجام می‌شد. در آن جا چند بازی کردیم و بعد از آن پیش مربی دیگری رفتم و کار تکمیلی را آن جا پیش حسین عربی از مربیان خوب پایه سیمان شهرری انجام دادم. آن جا تقریبا به طور کامل فوتبال را از ایشان یاد گرفتم. کار به جایی رسید که پای چپ و راستم فرق نمی‌کرد و آن جا دو پا شدم. سال ۵۹-۶۰ برای یک تست به باشگاه استقلال آمدم. تقریبا بالای ۳۰۰ نفر بودند و آمده بودند که تست بگیرند. خیلی کوچک بودم ولی برای نوجوانان آمده بودم که تست دهم. آن زمان هافبک وسط بازی می‌کردم. هر جا می‌گفتند هافبک وسط، می‌گفتم من. نگاه می‌کردند و می‌گفتند شما نه، یکی دیگر را می گفت برو. یکی دیگر که قد بلندتری داشت، می‌رفت. آخرین نفر مانده بودم. گفتند جز تو کسی نیست؟ هافبک وسط رفتم و جالب است با کفش کف صاف آمده بودم که در چمن تست دهم! در همان سه چهار دقیقه اول، مقابل تیم نوجوانان و جوانانشان داشتیم بازی می‌کردیم. دو حرکت فنی انجام دادم و منصورخان آن بالا ایستاده بود. لب خط دریبل زدم و بیرون پا پاس دادم و فوروارد گل کرد. منصورخان از آن بالا گفت پسر متولد چند هستی؟ گفتم آقا متولد ۴۵ هستم. گفت بعدش بیا بالا پیش من. تمرین تمام شد و پیش او رفتم. گفت مدارکت را بیاور و بده. گفتم امتحاناتمان شروع شده و خانه ما خیلی پایین است – آن زمان رسالت بودیم – گفت هفته دیگر بیا.


کجا این تست را دادید؟
در باشگاه دیهیم. هفته بعد رفتم و مدارکم را دادم. در نوجوانان بازی می‌کردم و برای جوانان هم تمرین می‌کردم. بعد از آن در مقطعی هم قرار شد بزرگان ما یک مسابقه شهرستان انجام دهند. چند تن از خوب‌های جوانان ما که بزرگتر از من بودند، قرار بود بروند که کنکور گذاشتند و نتوانستند بروند و من جای آن‌ها رفتم. بعد از آن در بازی که با بزرگان در علی آباد کتول انجام دادیم، بازی کردم و نعلچگر برایش مصدومیت پیش آمد و من بازی کردم. آن جا هافبک راست بازی کردم. یک گل زدم و بعد از آن جا با جوانان و نوجوانان و بزرگان تمرین می‌کردم. فقط شانس آورده بودم که دوچرخه داشتم و جان داشتم و از میدان خراسان پا می‌زدم ولی برگشت آن سرازیری بود و بعد خستگی تمرین، راحت می‌رفتم.

شما فوتبالتان به صورت جدی تصادفی و روی اتفاق شروع شد. یعنی به صورت سنتی بازی می‌کردید و بعد تست دادید. چقدر تاثیر این آدم‌های بزرگ مانند منصورخان که با یک نگاه می‌تواند بازیکنی را کشف کند، در کشف استعدادها مهم است؟
خیلی مهم است این که بتوانید آن فرد را انتخاب کنید. دید خیلی مهم است. دیدی که شما روی بازیکن‌ها داشته باشید و بتوانید این گزینه‌ها را جدا کنید و از آن‌ها به بهترین شکل استفاده کنید. آوردن و جدا کردن یک بحث است. ولی این که روحی و روانی در شرایط خوبی قرارشان دهید، بحث دیگری است.

گفتید که هافبک وسط بازی می‌کردید و منصور خان شما را راست گذاشت. چه کسی شما را دفاع چپ بازی داد؟
خود منصورخان گذاشت. یک سری از مسابقات بود که به شیراز رفتیم. بازی دوستانه بود. آن جا بین بزرگ‌ها دعوا شد و اصغر حاجیلو را محروم کردند. چون پای چپ و راستم تقریبا شبیه هم بود، چند بازی در آن جا بازی کردم و چون مقداری پا به توپ و تکنیکی بودم و می‌توانستم دریبل بزنم و رد شوم، خیلی زود آن جا توانستم جا بیافتم.

تا آخر فوتبال دفاع چپ بودید؟
جای خوبی بود هم می‌توانستم با چپ سانتر کنم و هم وقتی به داخل می‌آمدم، با راست سانتر می کردم.

یکی از شگردهایتان بود. ناگهان پا عوض می‌کردید و سر توپ می‌زدید.... 
به راحتی می‌شد پنالتی گرفت. داخل هم که می‌آمدم، خیلی از گل‌های برمه ای که می‌زدم، یادم است که به راحتی می‌شد انجامش داد. جای خوبی بود.

فکر کنم در مقطعی که به استقلال آمدید، تیم یک دفاع چپ ملی پوش داشت. اصغر حاجیلو بود که آن جا بازی می‌کرد و گفتید محروم شده بود و شما بازی کردید. این که یک فرد بزرگ و ملی پوش مانند حاجیلو در آن پست بوده و شما به عنوان یک جوان به این تیم آمدید، رقابت چطور بود؟ آیا این حد اعتماد به نفس را داشتید که بگویید در استقلال فیکس بازی می‌کنم؟
وقتی از پایه‌ها به بزرگ‌ها می‌آیید، آرام آرام آن اعتماد به نفس را پیدا می‌کنید. زمانی که از پایه‌ها به بزرگ‌ها آمدم و تمرین می‌کردم، بزرگ‌های ما بهترین‌های ایران بودند. تقریبا اگر با پرسپولیس و چند تای دیگر در کشور جمع می‌کردیم، بهترین‌ها بودند. مقابل بهترین‌ها تمرین می‌کردید و می‌توانستید جلوی آن‌ها خودنمایی کنید و کار کنید و بزرگان خوبی هم بودند و کمک می‌کردند و دستت را می‌گرفتند. اولین درسی که گرفتم از حاجیلو بود. یادم می‌آید در زمین ناشنوایان در امام حسین تمرین می‌کردیم، فکر می‌کنم سکوی تماشاگران آهنی بود. اصغر آقا جوری من را زد که بین سکوها گیر کردم! به آهن‌ها خوردم و بعد از روی من رد شد. گفت ببین اگر ضعیف باشب، هم تو را می‌زنند و هم از روی تو رد می‌شوند. باید قوی باشی. اتفاقا یک ربع بعد هم خودش را زدم. خیلی هم خوشحال گفت این شد فوتبال! آن‌ها کمک کردند و ما توان این را در خود می‌دیدیم که رقابت کنیم. چون مقداری تکنیک داشتیم و فوتسالیست بودیم. ولی در فوتبال هم پا به توپ بودم. ولی این که با کاپیتان تیم ملی در سنگاپور – اصغر حاجیلو - رقابت کنم، کار سختی بود. ولی خدا کمک کرد و جلوتر از اصغر آقا بازی کردیم و بعد به عقب تر آمدیم.


سالیان سال در استقلال بودید؛ یکی از طلایی ترین و باثبات ترین دوران  استقلال که در این مدت مربیان مختلفی هم بودند. منصور خان و ناصر خان حجازی مربی شما بودند. فکر می‌کنم در دوره یوگنی سوکوموروخوف هم شما بودید. خیلی مربی دیده اید و دوران طلایی استقلال که قهرمان آسیا و جام میلز و قطر و نایب قهرمان آسیا شد و تیمی داشت که سالیان سال باهم بازی می‌کردند، حضور داشتید. شما با صمد مرفاوی و عباس سرخاب و برادران بیانی، مجید نامجومطلق و جواد زرینچه بودند. در تمام این سال‌ها و این دوران طلایی کدام مربی خیلی روی شما و استقلال تاثیر داشت؟
بدون شک باید بگویم منصورخان پورحیدری. چون نقش پررنگی در زندگی من داشت. بیشتر از این که پدرم را در خانه ببینم، منصورخان را در زمین می‌دیدم؛ با آن دوران خوبی که هم در باشگاه بوجود آورده بود و هم روی سکو برای ما ایجاد کرده بود. قطعا منصورخان پورحیدری یکی از کسانی بود که برای استقلال خیلی زحمت کشید و تلاش کرد و برای استقلال از مال و جانش مایه گذاشت. یادم است که شاید به خیلی از بازیکنان ما از جیب خود پول می‌داد و قرارداد می‌بست که جای دیگر نروند و این جا بمانند. به من خیلی پول نمی‌داد ولی خیلی من را دوست داشت و من هم او را دوست داشتم. قراردادهایم را سفید امضا می‌کردم و بعد خودش را مبلغ می‌زد ولی نسبت به بقیه کمتر بود. با این حال از او متشکرم و روحش شاد باشد.

راز و رمز آن تیم عجیب چه بود؟ تیمی که سالیان سال در آسیا آقایی کرد و تیم عجیبی بود. اسامی را گفتید...
من شاید در دو سه ماه گذشته خیلی با رسانه‌ها صحبت می‌کردم و تجربه پنجاه سال را می‌گفتم، مهم ترین و اصلی ترین قسمت مربیگری، تیم بستن است. باید بتوانید تیمی را ببندید که پازل را کامل کند و این توان را داشته باشید که این‌ها را همدل کنید. ما آن زمان شاید خیلی مسافرت‌ها را با هم می‌رفتیم. شاید خیلی از مهمانی‌ها را برای خودمان انجام می‌دادیم و درون تیمی بود. یادم می‌آید کوچک که بودم، بزرگ‌ها همدیگر را به خانه خود دعوت می‌کردند. این همدلی که وجود داشت، به درون زمین خیلی کمک می‌کرد ولی الحق منصورخان تیم فوق العاده خوبی بسته بود. تیم دومش تیم اولش را می‌برد. خیلی وقت‌ها دیده بودم که تیم دومش در تمرین‌ها تیم اولش را به راحتی می‌برد. می‌توانید از عابدزاده بگذرید، ولی نمی‌توانید از حمید بابازاده بگذرید. می‌توانید از حسن زاده بگذرید ولی فرشاد فلاحت زاده و مسعود غفوری و شاهین بیانی یا جواد زرینچه و مهدی فنونی زاده در کنارش است یا امیر قلعه نویی و مجید نامجومطلق و... مربی تیم ملی را مجبور کرده بود که 10 تا از آن‌ها را برای تیم ملی دعوت کند و حداقل ۶-۷ تا فیکس بازی می‌کردند.

اگر بخواهیم قضاوت کنیم، می‌شود گفت بهترین نسل و تیم استقلال همان تیم بوده؟
اگر این حرف را بزنم، شاید دوستان بگویند خودش در این تیم بازی می‌کرده است. ولی نمی‌توانید آن تیم را با آن پتانسیلش با فوتبال‌های بعد و قبلش مقایسه کنید. این که دو دوره پشت سر هم به فینال آسیا می‌روید و چند سال بعد هم دوباره می‌روید و قهرمان آسیا و میلز و استقلال قطر و باردولوی هندوستان می‌شوید، پس قطعا تیم خوبی بوده اید. روی آن کنار هم بودن و نفرات خیلی خوبی که داشته ایم را می‌توانیم به آن صورت حساب کنیم. ولی بقیه تیم‌ها هم برای این باشگاه زحمت کشیده اند و همه آن‌ها هم که بوده اند، نسل خوبی بودند. زمان مجتبی جباری و آندو هم نسل دوست داشتنی بودند.  به همه احترام می‌گذاریم و همه برای این تیم زحمت کشیده اند و همه را دوست داریم. اگر این چند سال اخیر را از آن جدا کنید که مقداری به آن صفحات خوب استقلال چیزی اضافه نکردند. نمی‌شود گفت بد ولی سطح بالای آن استقلال نبودند.

ساپینتو به هزار دلیل خوب است و به هزار و یک دلیل بد
از آن جایی که سالیان سال در استقلال بازی می‌کردید، یادم است لقبی داشتید و تماشاچی‌ها فریاد می‌زدند و می‌گفتند صادق با تعصب. این لقب از کجا می‌آمد؟
لطف تماشاگران و دوستان بود. شاید به خاطر سال ۱۹۹۰ که پکن قهرمان و بعد از آن در بازی‌های داخل سالن هم چهارم جهان  شدیم و می‌توانستیم آن جام هم قهرمان یا نایب قهرمان شویم، آن جا قراردادی را با تیم امریکایی‌ها بسته بودم و  قرار بود بروم و نرفتم. یک رقم خوبی هم بود که آن زمان منصورخان گفت به بازی‌های آسیایی می‌رویم و می‌خواستیم ستاره دوم را از بنگلادش بیاوریم، گفت به شما احتیاج دارم. گفتم دوستان و فرشاد و... هستند. گفت باید باشی و اجازه نداد. پدرم هم یکی از آن استقلالی‌ها بود و پایش ایستادم. بعد از آن قراردادهای دیگری را داشتم و نرفتم. در ایران هم خیلی از دوستان ما با پیشنهادات متفاوت رفتند. مثلا کشاورز و بانک تجارت و پلی اکریل خوب پول می‌دادند. خیلی از این تیم‌ها پول می‌دادند که برویم. ولی من همیشه حتی در مقطعی که روی یک سری از فرمول‌ها دسته ۳ بازی کردیم و دوباره برگشتیم، همان دسته سه را هم با آن تیم رفتم. آن جا هواداران آن لقب را دادند و بهترین درآمد من از استقلال بود.

شما یکی از باثبات ترین بازیکن‌های فوتبال ما بودید. به ویژه در پست دفاع چپ که مقداری خاص است. ولی به رغم این قدمت و این باثباتی، کمتر در تیم ملی بازی می‌کردید. در طول یک فصل تا جایی که خاطرم هست اصلا تعویض نمی‌شدید. هر مربی ای  بود، چه ناصر خان و چه منصورخان و چه سوکو...
با سوکو شدیدا در بحث فنی مشکل داشتم. نوع حرکت و چیزهایی که من انجام می‌دادم با چیزهایی که ایشان می‌گفت، مقداری متفاوت بود و در زمین مقداری مشکل داشتیم. ولی همیشه روز بازی می‌گفت تا الان همیشه مشکل داشتیم و الان دوستیم. می‌رفتم و بازی می‌کردم تا یک روز که پروفسور اشنایدر را به ایران آورده بودند. در آن مقطع با آقای اولیایی و سوکو صحبت می‌کردیم، آن جا متقاعد شد که در آن سیستم دارم درست کار می‌کنم ولی با این که تضاد فکری داشتیم، همیشه نفر ثابت او بودم.

یادم نمی‌آید هیچ مربی ای شما را تعویض کند یا به شما بازی ندهد. یک بازیکن با این کیفیت و ثبات بودید. یادم می‌آید که  همیشه ۶۰-۷۰ به بالا بودید. در خاطرم‌نیست که اشتباه عجیب کرده باشید یا اخراج شده باشید...
شاید مقداری به این دلیل بود که استرس نداشتم. خیلی آرام تر از این‌ها بودم که بخواهم درمورد بازی استرس داشته باشم. البته استرسی که همه دارند را داشتم اما آن طور که به شما کمک می‌کند تا برای یک انگیزه بجنگید. برای همین بود که دربی‌ها را بهتر از بقیه انجام می‌دادم. چون آن استرس منفی را نداشتم و در وجود من ترس نبود. همیشه کار خودم را انجام می دادم به اندازه خودم بازی می‌کردم. شاید با استرس در دربی‌ها کیفیتم کمتر می‌شد ولی چون بقیه خیلی کمتر بودند و استرس بیشتری داشتند، آن جا کار من نمود بیشتری پیدا می‌کرد. ولی آن نداشتن استرس وجود داشت و این فکر که نمی‌ترسیدم توپ لو برود در ذهنم بود. چون بلد بودم و شاید از بین یکی دو نفر به راحتی می‌توانستم بیرون بیایم. این به من آرامش می‌داد و دغدغه ام نمی‌شد تا اشتباهات بزرگ یا اشتباهاتی را انجام دهم که تیم یا خودم آسیب ببیند.

شاید تنها باری که نام شما به جنجال و حاشیه گره خورده، بازی جنجالی دربی ۲-۲ و درگیری معروف مجتبی محرمی و قلعه نویی باشد. در آن بازی در پایان نیمه اول، کاشته ای پشت دروازه پرسپولیس رخ داد. اولی را شما زدید و گل شد و داور قبول نکرد و گفت سوت نزدم. دومی را زدید و به تیر دروازه خورد. یکی از بهترین بازیهای شما بود
بعد این همه سال هنوز هم باید پرسید توپ بهزاد داداش زاده گل شد یا نشد؟ هنوز هم فکر می‌کنم روی خط خورد. ولی با احترام به آقا بهزاد عزیز دوست خوبم، وقتی داور سوت می زند مجبوریم همه چیز را قبول کنیم. آن بازی، بازی خوبی بود. فکر می‌کنم یک بازی بود که شاید تحت تاثیر داور به آن صورت شد. می‌توانست بازی بهتری باشد. یکی از دیدارهایی بود که همه داشتند بازی می‌کردند. فکر می‌کنم خود من بالای ۴۰ بار طول خط را رفتم و آمدم. پنالتی اول را خودم گرفتم. حسین عبدی آمد و سر توپ زدم و آن پنالتی را گرفتم. شگردم بود. بازی خوبی بود، ولی شاید در آن بازی یک سری پاداش‌ها بود که باعث شد هیجانات بازی بالا برود و شاید داور مقداری می‌توانست آن بازی را بهتر قضاوت کند. ولی در مجموع آن جنجال رخ داد و در نهایت ما را به خاطر این که نتوانستیم شرایط رت مدیریت کنیم، ۴ ماه محروم کردند.

چه شد که مجتبی و امیر درگیر شدند؟ چون خیلی رفیق بودند. یک دوره ای هم خانه بودند...
انقدر باهم رفیق بودند که تا دو سه دقیقه فکر می‌کردیم باهم شوخی می‌کنند! هیجان بازی خیلی بالا بود و باور نمی‌کردیم امیر و مجتبی آن اتفاق برایشان بیافتد. شاید اگر آن اتفاق نمی‌افتاد، می‌توانستیم به گل بعدی برسیم که داور هند من را گرفت. من پاس عرض را با سینه دادم و ادموند گل کرد که داور هند من را گرفت و گفتم یک ربع پیش توپ را با سینه آوردم؛ ده بیست متر رفته ام و بعد سوت زدی؟! مقداری آن داوری باعث شد که اتفاقاتی بیافتد. ولی شاید تا دقیقه ۸۰ آن، مردم بازی بسیار خوبی را دیدند. درست است دعوا دیدند ولی فوتبال خوبی بود.

با این کیفیت و کاراکتر کمتر می‌دیدیم که در تیم ملی بازی کنید. در تیم ملی آن مقطع یک دور به مجتبی محرمی و بعد به جواد منافی و رضا شاهرودی خوردید. در صورتی که از این رقبایی که پرسپولیسی بودند، در استقلال بیشتر بازی می‌کردید؟
مجتبی جزو افرادی بود که فوتبال خوب و دوست داشتنی بازی می‌کرد. مجتبی از دوستان خوب من بود. شاید کمی به این برمی‌گشت که استقلالی‌ها در تیم ملی زیاد بودند. ۶-۷ تای ما در زمین بودند و باید پرسپولیسی هم در ترکیب می‌بودند. نمی‌خواهم منکر توانایی‌های مجتبی شوم ولی شاید در آن جنگ، اگر برتری عددی به پرسپولیسی‌ها می‌رسید، می‌توانستم در آن زمان در آن پست فیکس بازی کنم. توانایی مجتبی هم دلیل این می‌شد که بگویند ۵ تا از این‌ها و ۲ تا از پرسپولیس باشند. ولی در مقطعی که جواد منافی بود،  در ۳-۵-۲ بازوی من بود و من عقب بازی می‌کردم. بعد از این که آقای مایلی کهن آمد، مدتی راست بازی می‌کردم. چون دو پا بودم. بعد از آن هم به بازی‌های جام جهانی داخل سالن رفتم و بازی‌های مقدماتی استرالیا را بودم. ولی بازی جام جهانی فوتسال به آن خورد و دعوایی بین داریوش مصطفوی و محمد مایلی کهن رخ داد و یکی‌شان می‌گفت او را برای فوتبال می‌خواهم و دیگری می‌گفت کاپیتان فوتسال من است. در نهایت داریوش خان دعوا را برد و من به تیم ملی فوتسال رفتم.

تیم خوبی هم داشتید. اولین دوره چهارم دنیا شدید؟
حتی می‌توانستیم به قهرمانی هم فکر کنیم.

در نیمه نهایی باخت بدی آوردید...
به امریکا ۳-۲ باختیم. ۲-۱ جلو بودیم و می‌توانستیم آن بازی را ببریم. شاید مقداری کوچه ای بازی می‌کردیم و اشتباهات خودمان دلیلش بود. در آن جا سه تا بازیکن در تیم منتخب دنیا داشتیم. سعید رجبی آقای گل شد. ولی اکثر کارها را هم مهدی ابطحی انجام می داد. مهدی فنی ترین بود و عضو تیم منتخب دنیا شد.

خیلی عجیب بود که بار اول به جام جهانی رفتید و چهارم شدید. رتبه ای که کسی انتظارش را نداشت؟
قانون روی خط را آن جا یاد گرفتیم. بازی اول را به هلند باختیم. ولی بقیه را تا نیمه نهایی بردیم. کسی این فکر را نمی‌کرد. یادم است تیم‌هایی که می‌خواستند تشکیل دهند، همه فوتبالی‌ها را دعوت کرده بودند. آقای مایلی کهن گفت یک سری از آن‌ها سالنی باز هستند. مانند شما و ابطحی و سعید رجبی.. یک سری را آوردند و شاکله تیم هم همان سه چهار نفر شدند. آن تیم، آن جا خیلی خوب هماهنگ بودند و تنها کسی که تعویض نشد، من بودم. اگر پی آن را الان بگیریم می‌توان در گینس ثبت کرد. تنها بازیکنی که در تورنمنت تا نیمه نهایی و رده بندی تعویض نشد، من بودم.

ساپینتو به هزار دلیل خوب است و به هزار و یک دلیل بد
بعد از این دوره یک فصل هم سایپا بازی کردید. چه شد به سایپا رفتید؟
در مقطعی ناصر خان گفت که من را لازم ندارد. من قرارداد داشتم و می‌توانستم بمانم و آن جا باشم. ولی دوستانه جدا شدیم. به ناصرخان گفتم ای کاش یکی دیگر این حرف را به من می‌زد. من عکس‌های شما و آقای روشن را جمع می‌کردم و الان هم با این که قرارداد دارم ولی هرچه شما بگویید. به خانه رفتم و می‌خواستم برای همیشه فوتبال را کنار بگذارم. چون حدود ۳۱ سال داشتم و گفتم دیگر بازی نمی‌کنم. من از فوتبال تا آن زمان درآمد مالی نداشتم. چون همه را سفید و رفاقتی برای تیم بازی می‌کردم. شاید در مقطعی بعد از این که جدا شده بودم، هم مقداری حال خوبی نداشتم. چون تنها چیزی که داشتم، یک ماشین رنو ۵ بود و در خانه نشسته بودم و کار هم بلد نبودم. منصورخان پور حیدری به من زنگ زد و گفت سایپا تو را می‌خواهد. گفتم اگر اجازه دهید خداحافظی کنم. قطع کرد و رفت. هفته بعد زنگ زد و گفت خودت بیا به آن‌ها بگو. به آن جا رفتم. دارا غزنوی مدیرشان بود. باهم صحبت می‌کردیم و شوخی و خنده گفتم نمی‌خواهم کار کنم. آقای غزنوی از پشت میز خود بلند شد و رفت که برگردد. دسته چک آن جا بود. به منصور خان به شوخی گفتم ۲۰ میلیون بنویس بروم و خانه بخرم. غزنوی هم شنید. گفت بنویس. گفتم شوخی کردم و در مصاحبه هایم گفتم پیراهن استقلال را با یک کامیون پول عوض نمی‌کنم. گفت الان که پیراهن استقلال را نداری. فکر کردم و دیدم واقعا ندارم. گفت یک تومان هم مساعده می‌دهم. گفتم نه. گفت ماهیانه یک تومان حقوق می‌دهم. گفتم باشد. به شرطی که یک هفته ۱۰ روز به من فرصت دهید. گفت مشکلی نیست. پول را ساعت ۷ صبح نقد کردم و اولین کاری که کردم این بود که پیش یکی از دوستانم در تهرانپارس رفتم. خانه ای داشت آن جا می‌ساخت. خانه ای حدود ۱۲۰ متر از او گرفتم. گفتم چند؟ گفت ۱۱ و خرده ای. گفتم این ۱۱ تومان قولنامه اش را بده. دید جدی هستم و قولنامه کرد. بعد از آن یکی از دوستانم که در همان جا بود به من گفت یک تومان به من قرص می‌دهی؟  به او دادم و رفت. بعد از آن یک اپل کورسای سرمه ای 3 تومنی خریدم و بعد به مادرم گفتم چه اتفاقی افتاده و خواستگاری هم برو. گفتم اگر به خواستگاری کسی که می خواهم نروی ، من دیگر زن نمی‌گیرم. خواستگاری هم برگزار شد و 4 میلیون هم پول تالار دادم و عروسی برگزار شد.

این یک هفته گذشت و فرجه تمام شد...
بعد از آن شروع به تمرین کردیم و به نیم فصل رسیدیم. تیم ما داشت به خوبی نتیجه می‌گرفت. مربی حمید علیدوستی بود. در نیم فصل زمزمه بود که ناصر خان دارد از استقلال می‌رود و منصورخان بر می‌گردد. شاید همان زمان‌ها پیغام می‌آمد که می‌آیی؟ من هم داشتم دفاع وسط برای سایپا بازی می‌کردم و خوب کار می‌کردیم. با غزنوی صحبت کردم و گفتم اجازه می‌دهید از آن مبلغ، 10 تومانش را برگردانم و بروم؟ ‌گفت همه اش برای خودت. فقط تیم من را چهارم تحویل بده که به آسیا برویم. تمام تلاش خود را کردیم و تیم سایپا را چهارم تحویل دادیم و به آسیا رفت.

۳-۵-۲ بازی می‌کردید و در دفاع وسط زوج حسن اسپیلی بودید؟
بله – با حسن اسپیلی و ابراهیم میرمحمدی بود. در تابستان آن سال از تیم جدا شدم و به استقلال آمدم. منصورخان گفت برای چپ می‌خواهم. گفتم عیبی ندارد. بدنم هم بد نبود. یک بازی دوستانه با استقلال خوزستان در مرغوبکار داشتیم استارتی زدم و سانتر کردم و توپ بلند نشد و آن‌ها قطع کردند و توپ سر جای من در سمت چپ دفاعی برگشت. دقیقه ۳۵-۴۰ بود؛ آمدم، برگردم و دیدم زمین خیلی دراز شده. دیگر آن توان برگشتن نبود. خیلی راحت به بیرون آمدم و گفتم دیگر نمی‌توانم. منصورخان گفت چرا؟ گفتم دیگر آن اعتبار و خاطرات خوبی که برای مردم گذاشته ام از این جا به بعد خراب می‌شود. اگر دو تا توپ جا بمانم و گل شود، همان ۱۷ سال هم خراب می‌شود. اگر دفاع وسط می‌خواهید، هستم. گفت دفاع وسط جواد و رضا هستند. گفتم پس خداحافظ. هر چه زنگ زدند و گفتند برای هافبک چپ و بال چپ بیا، گفتم دیگر استقلال بازی نمی‌کنم. این شد که کنارش گذاشتم تا آن خاطرات همیشگی بماند.


با توجه به این که یکی از بازیکنان با ثبات و قدیمی استقلال بودید، بعد از این که فوتبال را کنار گذاشتید، برخلاف سایر هم‌نسلان خود در آن تیم، سمت مربیگری نرفتید. احساس می‌کنم از فوتبال فاصله گرفتید. دلیلش چه بود؟
تا مقطعی آمدم و خیلی هم علاقه داشتم. شاید خیلی از کارها را در پایه به خوبی انجام دادم؛ زمانی که سال ۸۰-۸۱ خیلی از بچه‌ها آن جا بودند. از جمله امیرحسین صادقی و مجتبی و خیلی از بچه‌ها ... بعد از آن یک تیم تهرانی گرفتم و بعد از آن یک تیم مشهدی داشتم. با ناصرخان به استقلال برگشتیم. از آقافیروز خیلی چیزهای فنی یاد گرفتم. در مقطعی دیگر به استقلال آمدم و وقتی برگشتم، به فضای مربیگری وارد نشدم. با روحیات کار من خیلی سازگار نبود. ولی در مقطعی دوباره برگشتم و آکادمی را گرفتم و در آن مقطع، نکاتی را می دیدم که خیلی مهم بود همانند منصورخان را که مثال زدید. ۹۵ تا ۹۷ ندیز آکادمی بودم. بازیکنان خیلی بزرگی مانند الهیار صیادمنش و امید نورافکن بودند. مهدی قائدی را با کمک پندار توفیقی گرفته بودیم. رضا آذری و سجاد آقایی بودند. امیرحسین پورمحمد و رضا مقانلو و محمدمهدی محبی - که الان دوبی است - بودند که آن‌ها را به استقلال آوردم. همینطور حسین ابرقویی که دفاع وسط پرسپولیس است، هافبک وسط من بود. خود سامان فلاح آمد و نتوانستند او را نگه دارند. سامان را به راحتی گذاشتند برود. همینطور آرش داجیلری و ساسان جعفری بود که الان گلر ذوب آهن است، گلر تیم من بود. بالای ۱۷ بازیکن لیگ برتری و ملی پوش بودند. ولی دیدم فضا مساعد نیست؛ چون فردا باید بروید یک وجب جا بخوابید. نمی‌شود حق و ناحق کرد و شرط من با آن‌ها همان بود. ولی بعدا در پروسه دعوا با این دوستان قرار گرفتیم و در نهایت حتی به دادگاه کشیده شد و محرومیتی برای من گذاشتند. ولی آن محرومیت را از طریق مراجع قضایی پیگیری کردم و می‌توانستم از همان دوستان که برای من این مشکل را بوجود آوردند و در انواع کمیته‌ها بودند، شکایت کنم. ولی وقتی دیدم این فضا وجود دارد، بودن ما خیلی ضروری نیست. در نهایت از دادگاه برائت گرفتم. من را به عنوان جعل و استفاده از سند جعلی محروم کردند. من به دادگاه رفتم و آن رای را شکاندم. بعد از این که به کمیته استیناف رفته بودم، گفتند به چه جرمی محروم شدید؟ گفتم جعل. گفت برائتت چیست؟ گفتم رای دادگاه، گفت برو کار کن. گفتم دیگر کار نمی‌کنم.

نکته ای لابلای صحبت‌های شما وجود داشت که ۱۷ بازیکن را نام بردید و در آکادمی‌ها بوده اند و خیلی راحت رفته اند و استقلال در سال‌های آینده مجبور می‌شود با قیمت گزافی آن‌ها را بگیرد. چرا این رخ می‌دهد؟
همان زمان من را مواخذه می‌کردند که چرا پول داده اید و آن‌ها را گرفته اید. آقای پندار توفیقی خیلی به باشگاه کمک کردند. اعتماد داشت که می‌گفتم الهیار را بخریم استعداد است، یا مهدی قائدی. برای آن‌ها قرارداد مالی بستیم که نروند. خیلی‌ها هم قرارداد مالی نبستیم، مانند محبی و ابرقویی و سامان فلاح و رضا مقانلو و ساسان جعفری و امیرحسین پورمحمد که دارد لیگ برتر بازی می‌کند. خیلی از آن‌ها پولی بودند ولی پولشان بالا نبود. به من گفتند چرا بابت مهدی قائدی این پول را دادید؟ شما بروید یک آکادمیک درست کنید و از نونهالان بازیکن بالا بیاورید. گفتم هنر این نیست که از نونهالان بازیکن بسازید. اگر صد استعداد در نونهالان داشته باشید، تا به امیدها برسید شاید یکی دو تا بیشتر نماند. ولی می‌توانید ۱۰۰ استعداد در نوجوانان و جوانان و امید پیدا کنید. جر و بحثی با مدیر وقت انجام شد که حتی به میز هم ضربه زدم و از آن جا بیرون آمدم و بعد به دوستمان پیام دادم که الهیار را چرا به آن قیمت دادید؟ شفر از او استفاده کرد و گل هم به نفت آبادان زد و گفت الماس سیاه ما است. هفته بعد به او گفتم حداقل وجود این را داشته باشید که معذرت خواهی کنید و تشکر کنید که این الماس را گرفتیم.

آکادمی‌های ما خیلی جای پرباری است. اگر بتوانید حق را به حق دار بدهید. آن جا استعدادهای خوبی هست. اگر بتوانید به چشم جایی برای پرورش بازیکنان نگاه کنید. متاسفانه خیلی آن جا را جدی نمی‌گیریم. روزی که آن آکادمی را گرفتم، همه ۱۴-۱۳-۱۲ ام بودند. سال ۹۷ و روزی که در آکادمی با یک سری از دوستان درگیر شدیم و محرومیت را گذاشتند، تیم امید قهرمان شد. جوانانش نایب قهرمان شد. به هر حال همه استعداد بودند. شاید خیلی‌ها در نوجوانان و جوانان هم بوده باشند؛ این‌هایی که می‌گویم فقط امیدها بوده اند. 

ساپینتو به هزار دلیل خوب است و به هزار و یک دلیل بد
 

مقداری بحث را به امروز بکشانیم. نکته ای در لا به لای حرف هایتان گفتید که استقلال چند سالی است که نتوانسته خاطرات خوبی را رقم بزند. به قول شما به صفحات طلایی و زرین قطور کتاب استقلال چیزی اضافه کند. این افت طولانی مدت استقلال در این سال‌ها دلیلش چیست؟
همیشه می‌گویم فوتبال سه ضلع مدیریت، کادر فنی، بازیکن دارد. بحث طرفدار را کنار می‌گذارم. باید روی این سه ضلع کار کنیم و ببینیم کجای کار ما ایراد داشته. تغییرات مدام و پی در پی مدیریت، یکی از عوامل عدم نتیجه گیری استقلال است. تغییرات پی در پی و مدام کادر فنی، یکی از دلایلش بود. هم تغییرات بازیکنان و هم کیفیت آن‌ها باعث می‌شد که استقلال در این چند سال گذشته آن شادابی لازم را نداشته باشد. یک کمیته فنی نداریم که این‌ها را انتخاب کند. بحث مدیریت فرق می‌کند. مدیر می‌تواند غیر فوتبالی هم باشد و روابط سیاسی و اقتصادی و اجتماعی را داشته باشد و از آن‌ها استفاده کند. ولی اگر شناخت کافی و کامل روی فوتبال نداشته باشد، آن کمیته فنی می‌تواند به بهترین شکل او را در انتخاب مربی و بازیکن کمک کند. حتی در آکادمی و گرفتن اردوها و رفتن و نرفتن اردوها و زمین‌های تمرین، همه می‌تواند به این مدیر کمک کند ولی متاسفانه مدیران ما از این کمیته فراری هستند.

علی پروین جمله ای دارد که می‌گوید کمیته فنی یعنی کشک. در فوتبال ایران اینطور است که کمیته فنی معمولا با کادر فنی دچار تعارض می‌شود و هیچ وقت نمی‌توانند کنار هم قرار بگیرند. ریشه این مشکل کجاست؟
مشکل این جا است که اول مربی را می‌گیریم و بعد کمیته فنی را انتخاب می‌کنیم. اگر یک کمیته فنی داشته باشید، این تعداد افراد با یک مربی پشت یک میز می‌نشینند و بحث می‌کنند و از او برنامه می‌گیرند، اصلا استراتژی آن مربی را می‌گیرند که نوع کار و سیستمش چیست و بر اساس سیستم و تیمی که دارند مربی تیم را می‌گیرد. مربی یک تیم می‌گیرد و می‌گوید با این تیم می‌توانم کار کنم. این درست است. ولی آیا این مربی، سیستمش به تک تک این بازیکن‌ها می‌خورد؟ کمیته فنی این را می‌داند. چون می‌داند سیستم ساپینتو یک سیستم‌های پرس از جلو است. در این سیستم باید حتما چهار یا پنج دفاع دریبل نخور خطی و سرعتی داشته باشید. اگر این مربی را یک کمیته فنی بخواهد بیاورد، یا به او می‌گوید باید این جا را ترمیم کنید، یا شما به درد این تیم نمی‌خورید. این جا مربی با کمیته فنی جنگ می‌کند. اگر توانست خودش را به این گروه بقبولاند، می‌داند این گروه حامی او هستند. اگر ساپینتو شکست بخورد، می‌داند این گروه شکست خورده. چون آن‌ها انتخاب کرده اند. ولی وقتی مربی را مدیر عامل انتخاب می‌کند و بعد کمیته فنی به وسط می‌آید، کمیته فنی هر حرفی بزند، او می‌گوید این‌ها می‌خواهند من را خراب کنند. این جا تعارض ایجاد می‌شود.

بخشی از این موضوع به مدیران ما بر می‌گردد. مدیران ما همگی خود را دانای کل می‌دانند. در صورتی اغلب فوتبالی نیستند یا خیلی اشراف ندارند و دوست دارند همه تصمیم‌ها را خودشان بگیرند... 
مدیران ما یک کمیته فنی می‌گذارند که فرمالیته و فرمایشی است. نمی‌دانم استقلال کمیته فنی دارد یا ندارد. اگر دارد، به نظرم باید همین امروز استعفا دهند. اگر ندارد، امیدوارم برایش زودتر فکری کنند و آن را تشکیل دهند. مدیرعامل یک کمیته فنی می‌گذارد و یک مشاور نقل و انتقالات برای خودش می‌گذارد. پس این کمیته فنی چه کاره است؟ به او اعتقاد دارد و امینش است. این‌ها تعارضاتی است که بوجود می‌آید. این جا صحبت علی آقا تقریبا درست می‌شود. ولی اگر مدیرعامل این کمیته فنی را بگذارد و بر اساس آن، این‌ها امین او شوند، درست می‌شود.


به استقلال این فصل برگردیم. اساسا از نگاه خودتان در درجه اول، بازگشت ساپینتو تصمیم درستی بود؟
یادم نمی‌رود که شاید فردا یا پس فردای قرارداد ساپینتو، احتمالا شبکه سه بودم. گفتم به هزار دلیل می‌توانیم بگوییم ساپینتو خوب است. به هزار و یک دلیل هم می‌توانیم بگوییم ساپینتو خوب نیست. ساپینتو آدمی بود که نمی‌توانست خود را کنترل کند و این بزرگترین ایراد یک مربی است. هر مربی که نتواند خود را کنترل کند، قطعا کنترل کردن تیمش هم سخت است. مربی که با اخراج هایش روی سکو بنشیند کاریزمای کنار زمینش از دست می‌رود و تیم مانند یک بچه بدون پدر آن وسط می‌ایستد. هرچه بگویید ساپینتو کنار زمین باشد تا خسرو حیدری، زمین تا آسمان فرق می‌کند. انتقال صحبت‌ها و نوع حرف زدنش و تحریک کردن بازیکن و همه این‌ها می‌تواند دلیل این باشد که ساپینتو در این فصل به درد ما نمی‌خورد. ولی ساپینتو یک روحیه جنگندگی دارد که می‌تواند به خوبی آن را به تیم القا کند. از آن نظر تیمش هجومی است. بحثم به مدیریت آن کمیته بر می‌گردد. آقای جویباری و آقای تاجرنیای عزیز! اگر می‌خواستید از ساپینتو استفاده کنید، پارسال او را می‌آوردید که محرومیتش تمام می‌شد و در فصل جدید در کنار خط می‌ایستاد. همه این‌ها بر می‌گردد به این که آن کمیته وجود ندارد که کمکشان کند.

با وجود این که ساپینتو آمد، خوب نتیجه نگرفته. استقلال در امتداد همان تیم ناکام فصل پیش است. هشت بازی و فقط یک برد و بدترین شکست تاریخ استقلال و بدترین شکست تاریخ فوتبال ایران در آسیا...
به مصاحبه هایم قبل از شروع لیگ بر می‌گردیم. چند مصاحبه در صداوسیما داشتم و گفتم این تیم بد بسته شده. بالانس نیست. تکه های پازل هایش خالی است. ما همه خریدهایمان را روی قسمت جلو گذاشته ایم. آسانی و جمپو و الحدادی را گرفتیم. سحرخیزان را با دو میلیون و خرده ای دلار به آن جا آوردیم. اسلامی و کوشکی و آزادی را داشتیم . ببینید چقدر بازیکن داشتیم. همه این‌ها خوب است. باید یکی را داشته باشیم که این‌ها را تغذیه کند. پست هشت ما در این تیم ضعیف است. ما مجتبی جباری و جباروف نداریم. ما یک بازیسازی که بتواند در اول را باز کند و توپ را از دفاع بیاورد و بازیسازی کند و از این طلاهایی که آن جا داریم به بهترین شکل استفاده کند نداریم. ما پیش فصل تیم ناقصی را داشتیم و تیم را به زمینی بردیم که به نظرم نباید در آن تمرین می کردند. بردن آن تیم در آن اردو بدون دروازه بان و با دروازه بان ذخیره و یک سری از بازیکنان امید و آن زمین و یک بازیکن خوب به نام آشورماتوف که آن جا از دست برود، درست نبود. اگر کمیته ای بود و پیشکسوتی آن زمین را می‌دید، می‌گفت نمی‌گذارم تیمم در آن زمین تمرین کند. اگر کمیته فنی بود، نمی‌گذاشت قبل از بازی با استقلال اهواز، این تیم به کیش برود و در آن شرایط آب و هوایی گرم باشد و بعد به اهواز برود و در آن شرایط آب و هوایی گرم تر بازی را ببازد و با آن وضعیت روحی و روانی به کیش برگردد و از آن جا به دوبی برود. شاید اگر کمیته فنی بود، بحث می‌کرد و این اشتباهات رخ نمی داد.

با توجه به شرایطی که تیم دارد، آینده را چطور پیش بینی می‌کنید؟ فکر می‌کنید استقلال می‌تواند بلند شود یا اتفاقی بیافتد که از این شرایط خارج شود؟
می شود، اگر بتوانند بنشینند و باهم به نتیجه خوبی برسند. هرچند که هیچ کدام آن توان را ندارند که بخواهند مقابل ساپینتو بنشینند و با او بحث کنند. می‌توان گفت هیات مدیره ما هم هیات مدیره ای نیست که بتواند فنی صحبت کنند تا تغییر سیستم بدهند. نیاز نیست حتما از جلو بازی را ببندیم و پرس کنیم. وقتی دفاع هایمان سرعت ندارند، ایرادی ندارد مدل دیگری بازی کنیم. دفاع ما هزار امتیاز خوب دارد، یک ایراد هم دارد که سرعت ندارد. وقتی سرعت ندارد و الان موجودی ما این است، سیستم را باید بر اساس موجودی بچینیم. با یک دفاع پوششی و یا سه دفاع، همانطور که سال‌ها بازی می‌کردیم.

نجات استقلال را در تغییر سیستم می‌بینید؟
در تغییر سیستم و نفراتش می‌بینم. در فصل قبل، صالح حردانی کنار سیلوا چقدر برای ما دفاع وسط بازی کرد؟ رامین راست بازی کرد و ما نیم فصل دوم او را آوردیم و صالح را وسط گذاشتیم پشت رامین بازی می‌کرد. چرا الان نتوانیم؟ ولی باید بحث کنند و به این نتیجه برسند که الان در حال حاضر، این خط دفاعی ما توان این را ندارد که روی نیمه بیاید. یک پله عقب بیاوریم و سه دفاعه کنیم. با نفراتی که الان داریم، می‌توانیم مقداری سر و سامان دهیم و به روزهای گذشته برگردیم.

ساپینتو به هزار دلیل خوب است و به هزار و یک دلیل بد
به تیم ملی برگردیم. وضعیت تیم ملی را چطور می‌بینید؟
اگر بخواهیم بگوییم ایده آل است، اینطور نیست. اگر بخواهیم بگوییم بد است، آن هم نیست. قلعه نویی تیمی را گرفته که تقریبا همه به انتها رسیده اند. الان سن ۳۰ را به راحتی گذرانده اند و دیگر آن توان لازم و انگیزه را ندارند. امیر باید آن دوران رنسانس را می‌گذراند و باید بگذراند. باید یک سری جوان را جایگزین آن‌ها کند و به آن‌ها انگیزه دهد. در این جابجایی‌ها مقداری برایش مشکل پیش می‌آید. جام جهانی را تا یک سال دیگر پیش رو دارد. اگر بازیکنان فعلی را بخواهد کنار بگذارد، با بازیکن‌های جدید سخت است در جام جهانی بازی کند. یک سری اسم دارد که نمی‌توانیم از آن‌ها بگذریم. نمی توانیم به راحتی از سردار آزمون و مهدی طارمی و قدوس بگذریم. از طرفی نمی‌توانیم بگوییم این‌ها توان این را دارند که جلوی ۱۶-۱۷ ساله‌های اسپانیا بازی کنند. تیم‌های دنیا الان روی این رنج سنی هستند. نه می‌توانیم بگوییم کار آسانی است و نه می‌توانیم بگوییم کار سختی است. نه می‌توانیم بگوییم تیم ملی حالش خوب است و نه می‌توانیم بگوییم حالش بد است. ولی امیر باید این دوره را بگذراند و این رنسانس را ایجاد کند. همانطور که شاید کی روش در بدو ورودش این جابجایی‌ها را ایجاد کرد و در نهایت یک دوره خوب با آن‌ها گذراند. امیر هم باید این جابجایی و ثبات بازیکنان را ایجاد کند. اگر به ثبات بازیکنان برسد به نظرم اتفاق خوبی خواهد افتاد.

صحبت از رنسانس و پوست اندازی تیم ملی کردید. به نظر می‌رسد که یا واهمه دارد یا به خاطر جام جهانی این کار را نمی‌کند. در حرف می‌گوید که با شیب ملایم به سمت پوست اندازی می‌رویم. ولی در ترکیب، همان افراد را می‌بینیم؟
یک سری مسابقات داریم که جلوی روی ما است که خیلی تاثیرگذار است. اگر ساپینتو هفت تا را نخورده بود و یک هیچ باخته بود، تا این حد دیدها نسبت به ساپینتو بد نمی‌شد. امیر هم از همین می ترسد. اگر به آن جا برویم و با آن اختلاف و وضع ببازیم و از گروه بالا نرویم، دید عوض می‌شود.

کی روش هم 6 تا از انگلیس خورد...
بعد از آن، جای کی روش در فوتبال ما نبود. کی روش همان جا تمام شد. یا باید بپذیریم که می‌خواهیم تیمی و نسلی را بسازیم که باید پای تاوانش بایستیم و یا نه و همین طور پیش برویم. 

چه تضمینی است که با تیم بالای ۳۰ سال به جام جهانی برویم و آن اتفاق نیفتد؟
چه تضمینی داریم که ژاوی یک تیم به آن صورت بسازد و فلیک از آن استفاده کند؟

این حرف درست است. 
فکر می‌کنید بارسلونا ساخته فلیک است؟ این تیم ساخته و پرداخته ژاوی است. همه کارها را ژاوی انجام داد. امیر هم الان واهمه دارد که نکند با آن‌ها بروم و بد ببازم؟ شاید آن‌ها تجربه بیشتری دارند؟ ‌اگر در استقلال چند بازیکن باتجربه بود، قطعا برابر الوصل ۷ تا گل نمی‌خورد. شاید آن تجربه کمک می‌کرد تا جمع شوند. بازیکنان باتجربه بعد از دو سه گل خوردن می‌توانند خود را جمع کنند.


همین تیم با تجربه، از انگلیس 6 گل خورده به ویژه این که چهار سال هم پیرتر شده اند. به قول شما، آمدید استارت بزنید و خواستید برگردید، گفتید چقدر زمین دراز است. آن هم در آن سطح جام جهانی که میانگین سنی تیم‌ها زیر ۲۰ سال است...
این را تجربه کرده ام و می‌دانم. الان بازیکنان پا به سن گذاشته ما همین‌ها را در زمین حس می‌کنند. ولی می‌گوییم شاید دو سه تای جلوی ما، در آن پیدا کردن فرصت‌هایی که بخواهیم به گل برسیم، خیلی راحت تر این کار را انجام دهند. شاید آن جلو نجاتمان دهند. ولی الان معضلی در کل فوتبال ما ایجاد شده که در دفاع وسط‌ها و خط دفاعی خود خیلی کمبود داریم. اکثر تیم‌های ما این ضعف را دارند. در استقلال، حسین ابرقویی از هافبک دفاعی، دفاع وسط می‌شود. باید در امید و آکادمی‌ها و نونهالان و نوجوان ها، سریع تر به کسانی برسیم که بخواهیم در بالا از آن‌ها استفاده کنیم. اگر جای امیر بودم، قطعا کسانی که می‌خواستم بالا استفاده کنم را در امیدها و آکادمی استفاده می‌کردم. باید نگاه ویژه ای به فوتبال پایه و امید داشته باشیم. هروقت فوتبال پایه و امید ما خوب بوده، فوتبال بالای ما می‌توانسته نفس راحتی بکشد. باید بتوانیم ساپورت کنیم. الان نمی‌توانیم. خود وینگرهای چپ و راست را ببینید. آرام آرام ساپورت کردن آن‌ها برایمان سخت می‌شود. باید در پایه هایمان بوجود بیاوریم و دید خود را روی آکادمی بیاوریم. تا زیرساخت‌های خود را درست نکنیم، به بالا نگاه کردن ما فایده ای ندارد. چند سال پیش گفتم شما پول را خرج آوردن یک مربی تاپ لول برای تیم هایمان نکنید. تا وقتی که ماشین ما پژو و ۲۰۶ و پراید است، آوردن شوماخر فایده ندارد. او هم با همین‌ها شاید ۱۲۰ تا بالاتر نرود. باید زیرساخت خود را درست کنیم. باید نگاه خود را به فوتبال پایه و جوانان و نوجوانان و امیدهایمان منعطف کنیم. خیلی هم داریم. هرکه می‌گوید استعداد نداریم، دروغ می‌گوید.

از همان ستاره‌های کوچکی که تازه چهره شده اند هم در تیم ملی استفاده نمی‌کنیم. به نظرم آن ترس وجود دارد که اگر آن‌ها را بیاوریم، به قول شما ممکن است با بی تجربه‌ها هم فاجعه ای رخ دهد. ولی هیچ تضمینی وجود ندارد که با این بازیکن‌های مسن برویم و فاجعه بوجود نیاید...
نه می‌توانید تضمین دهید که با بازیکن‌های بزرگ خود نبازید و نه می‌توانید تضمین دهید که با بازیکن‌های یک لول پایین تر ببازید. ولی جواب دادن باخت با بازیکن‌های بزرگ، راحت تر است. پیش خودم فکر می‌کنم که شاید بازی‌هایی نیست که بخواهیم آن ریسک را بکنیم و بازیکن‌های جوان را ببریم. شاید در این سه چهار سال باید یکی دو پست انتهایی خود را درست می‌کردیم که جلو را با آن با تجربه‌ها بتوانیم پیش ببریم. شاید هم بد نبود بازیکن‌هایی که جلو بودند باتجربه تر باشند. ولی الان معضل فوتبال ما دفاع وسط است.

از آن جایی که تخصصی دفاع چپ بازی کرده اید، کار دفاع چپ‌های ما را چطور می‌بینید؟ چه تیم ملی که میلاد محمدی فیکس است و در پرسپولیس بازی می‌کند. هرچند زیاد به زمین نمی آید و به فرشاد احمد زاده بازی می‌دهند و چه تیم‌های دیگر؟
به نظرم شاید آن تخصصی بودن در این پست کم شده. راست‌مان همچنین. هم صادق محرمی مصدوم شد و هم این که صالح حردانی و رامین سنشان بالاست. چپ و راست‌های ما باید کسانی باشند که حمل توپ کنند و یک در مقابل یک را بردارند و ضربه به توپ داشته باشند. یک سری بازیکن‌های ما ضربه به توپ دارند. در دفاع کنار باید ضربه به توپ داشته باشید و هم یک در مقابل یک را بردارید و هم سرعت داشته باشید. تقریبا این‌ها در فوتبال ما در حال کم شدن است. دوباره به این بر می‌گردم که دید ما به پایه کم شده. به دنبال یک سری بازیکن خارجی می‌گردیم که این قسمت‌ها را با آن‌ها ساپورت کنیم. در صورتی که اگر به همین جوان‌های خود نگاه کنیم، کافی است. اگر بگردیم، بازیکنانی در همین مقطع پایه‌ها داریم که می‌توانند به تیم‌های بزرگ ما کمک کنند. ولی باید آن دید وجود داشته باشد. باید آن حمایت وجود داشته باشد تا آن‌ها را پیدا کنیم و حق را به حق دار بدهیم.


با توجه به شرایطی که در تیم ملی داریم و این نوسان که وجود دارد، کارشناسان معتقدند که باید مربی خارجی بیاوریم. نظر شما چیست؟
باز هم به همان حرف قبلی برمی‌گردیم. اگر زیرساخت نداشته باشید، هرکسی را بیاورید، همین می‌شود. حتما باید زیرساخت‌ها درست باشد. ما زمین برای تمرین و مسابقه نداریم. خیلی ایرادات دیگر داریم. ولی به دنبال مربی خارجی می‌گردیم. باید آکادمی‌ها و پایه هایمان را راه بیاندازیم. از داخل این‌ها استعداد پیدا کنیم. زمین برای تمرین درست کنیم. باید زمین‌های آکادمی را درست کنیم و زمین مسابقه برای استقلال و پرسپولیس داشته باشیم. اگر این‌ها را درست کنیم، به نظرم بعد از آن می‌توانیم از یک فکر خارجی و مربی تاپ خارجی استفاده کنیم. یک کارگروه می‌تواند از آن‌ها به خوبی استفاده کند. به نظرم خیلی هم خوب است. فکر می‌کنم قطر در مقطعی آکادمی خود را دست عده ای خارجی داد و تیم ملی خوبی بیرون آورد و قهرمان آسیا شد. می‌توانیم آکادمی‌های خود را به یک فرد تاپ لول باسواد بدهیم و از طرفی مربی ایرانی هم آن طرف داشته باشیم. از خروجی این‌ها می‌شود به خوبی استفاده کرد.

بهترین بازیکنی که کنارش بازی کردید؟
خیلی سخت است. نمی‌توانید بگویید. کنار جعفر مختاری فر و رضا احدی بازی کردم. کنار چنگیز بودم . کنار شاهرخ بیانی بودم. خیلی سخت است. آن تیم ۱۷-۱۸ نفره تیمی بود که کنارش می‌توانم یک نفر حسابش کنم. نمی‌توانم بگویم کنار حسن زاده بوده ام و خوب نبوده یا از کسی که پشت من را پوشش داده، لذت نبردم. فکر می‌کنم پرنده هم روی هوا نمی‌توانست از آن جا رد شود. سالی نهایتا ۵ تا گل می‌خوردیم.  بگذارید همه این اسم‌هایی که گفتم را مردم بدانند که چقدر در کنارشان لذت برده ام.

سخت ترین حریفی که سمت راست جلوی شما بازی کرده؟
به نظرم ناصر محمد خانی. بی نظیر بود. یکی از کسانی بود که فوتبالش را خیلی دوست داشتم. به خودش هم گفتم و به شما هم می‌گویم. آدم کوچک نمی‌شود اگر بگوید. شاید خیلی از بازی‌های ناصر محمد خانی را می‌دیدم تا نوع پنالتی گرفتن را از او یاد بگیرم. او از راست می‌آمد و من از چپ می‌زدم و راست پا بودم. خیلی از بازی هایش را می‌دیدم تا نوع پنالتی گرفتن‌ها را از او یاد بگیرم. بی نظیر و استثنایی بود.

بهترین دفاع چپ تاریخ فوتبال ایران؟
همه خوب بودند. نمی‌شود از مجتبی یا رضا شاهرودی و اصغر حاجیلو گذشت. اصغر حاجیلو چپ ملی ما بود و سال‌ها برای ما کار کرد. مثلا بگویم آندرانیک و مجتبی بد بودند؟ مجتبی استثنایی بود. همه خوب بودند.

بهترین خاطره شما در فوتبال؟
بی شک قهرمانی آسیا و آوردن آن طلا بعد از سال‌ها و نایب قهرمانی اش؛ با وجود تلخی شکست فینالش  بود. ولی از همه این‌ها شیرین تر، دربی‌هایی که بازی کردم و گل‌هایی که زدم. به هر حال به عنوان دفاع چپ، 3 تا گل زدم و هر کدام از این‌ها برای من شیرین است.

دربی باز بودید. 
عاشق دربی بودم و این که گل بزنم. آن گل‌ها هر کدام برای من شیرینی قهرمانی آسیا را داشت.

تلخ ترین خاطره شما در فوتبال؟
فکر می‌کنم در فینال آسیا، اگر شاهرخ بیانی در بازی قبل از آن به راحتی اخراج نمی‌شد و آن حرکت بچگانه را انجام نمی‌داد، به راحتی می‌توانستیم الهلال را در فینال بزنیم. هرچند یک هیچ جلو بودیم و مساوی شد و به پنالتی باختیم. ولی می‌توانستیم آن را ببریم. این که تا آن جا برویم و آن جا ببازیم، تلخ بود.

حرف آخر...
ممنون از شما و رسانه خوب شما. امیدوارم استقلال هم حال و روزش خوب شود. وقتی حال و روز این تیم خوب شود، ۲۰-۳۰ میلیون از مردم خوشحال هستند. حداقل در دو سه روز اول هفته خوشحال هستند. با این وضعیتی که الان وجود دارد، اگر دو سه روز اول هفته حالشان بد شود، چند روز قبل بازی هم استرس دارند. امیدوارم حال تیم کم کم خوب شود. دوستان ما تاجرنیا و هیئت مدیره و فریدونی و شریعتمداری کمک کنند تا حال تیم خوب شود. خیلی هم از فوتبال دور نشود. هرچند در فوتبال ما الان تیم‌های اول ۸ امتیاز فاصله دارند. هنوز به ثبات نرسیده اند. امیدوارم تیم را به آن درجه برسانند که در ادامه عقب نماند.

۲۵۷ ۲۵۱

منبع خبر "خبرآنلاین" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.