شگفتی آمریکا از نتیجه شبیه‌سازی جنگ با ایران

خبرآنلاین شنبه 12 مهر 1404 - 20:14
 پروفسور «جیانگ شیوچین» در یک فایل یوتیوبی اعلام کرد: در سال ۲۰۰۲، ارتش ایالات متحده یک شبیه‌سازی جنگی با نام چالش هزاره (Millennium Challenge) اجرا کرد. نتیجه، جهان را شگفت‌زده کرد: ایران برنده شد.

به گزارش خبرآنلاین، وی در یک فایل ویدیویی توضیح می‌دهد که چرا قدرت عظیم و بی‌رقیب نظامی آمریکا برای فائق آمدن بر ایران کافی نبود و چگونه جنگ نامتقارن همه چیز را تغییر داد

به گزارش موسسه مطالعاتی تحریریه، گزارش زیر ماحصل سخنان این استاد دانشگاه چین است:

ایران و اسرائیل در شرایطی قرار دارند که بسیاری از ناظران آن را مسیر اجتناب‌ناپذیر به سوی جنگ توصیف می‌کنند. برخی بر این باورند که در دو سال آینده حتی امکان وقوع تهاجم زمینی به ایران نیز وجود دارد. با این حال، تجربه‌ها و شواهد تاریخی نشان می‌دهد که حمله به ایران، حتی با مشارکت آمریکا، الزاماً به معنای پیروزی قطعی نخواهد بود. سلطه نظامی بی‌سابقه آمریکا و توان نظامی اسرائیل به خودی خود تضمین‌کننده موفقیت نیست، زیرا ماهیت جنگ‌های مدرن بیش از آنکه به قدرت سخت‌افزاری وابسته باشد، به استراتژی، اقتصاد و شکل رویارویی بستگی دارد.

یکی از نمونه‌های بارز این واقعیت در سال ۲۰۰۲ رقم خورد، زمانی که پنتاگون شبیه‌سازی مشهوری با نام «چالش هزاره» را برگزار کرد. در این مانور نظامی قرار شد حمله احتمالی به ایران آزمایش شود و ارتش به دو بخش تقسیم شد: یک بخش نماینده نیروهای ایالات متحده و بخش دیگر نماینده نیروهای ایران.

نتیجه برای بسیاری غافلگیرکننده بود. با وجود برتری مطلق آمریکا از نظر تجهیزات، ایران توانست در قالب این شبیه‌سازی پیروز شود. رمز این پیروزی نه در قدرت سخت‌افزاری، بلکه در استفاده از تاکتیک‌های نامتقارن بود؛ رویکردی که به ضعیف‌تر اجازه می‌دهد برتری دشمن را بی‌اثر کند.

جنگ نامتقارن مفهومی است که در آن طرف ضعیف‌تر به جای رقابت مستقیم، شرایط میدان نبرد را به گونه‌ای تغییر می‌دهد که دست بالا را پیدا کند. چنین جنگی بر خلاقیت، انعطاف‌پذیری، شناخت محیط و استفاده هوشمندانه از منابع محدود استوار است. در این نوع نبرد، هزینه‌های اندک می‌تواند خسارت‌های عظیم به دشمن وارد کند. برای توضیح ساده این مفهوم، کافی است تصور کنیم فردی مجهز به زره و مسلسل در میدان باز قرار می‌گیرد و در برابرش فردی بدون سلاح ایستاده است. در چنین وضعی، فرد مسلح بی‌تردید پیروز خواهد شد. اما اگر صحنه نبرد جنگلی تاریک باشد که فرد بی‌سلاح سال‌ها در آن زندگی کرده و به خوبی مسیرها، نقاط ضعف و تله‌های طبیعی را می‌شناسد، ناگهان شرایط تغییر می‌کند. در آن محیط، دانش و استراتژی می‌تواند بر قدرت آتش چیره شود.

همین منطق در تقابل ایران و آمریکا نیز دیده می‌شود. آمریکا ناوهای هواپیمابر غول‌آسایی دارد که هر کدام بیش از یک میلیارد دلار ارزش دارند و مظهر قدرت نظامی آن هستند. ایران در برابر این قدرت، نامتقارن رفتار می‌کند. نه با ناوگان بزرگ و کلاسیک، بلکه با تاکتیک‌هایی چون قایق‌های انتحاری کوچک، پهپادهای ارزان‌قیمت و حملات ازدحامی.

در شبیه‌سازی سال ۲۰۰۲، قایق‌های انتحاری توانستند به ناوهای آمریکایی نزدیک شوند و نشان دادند که حتی اگر بیشترشان نابود شوند، کافی است یکی از آنها برخورد کند تا خسارت عظیمی وارد شود.

اقتصاد جنگ در اینجا اهمیت ویژه‌ای می‌یابد. در حالی که یک ناو آمریکایی ۱ میلیارد دلار هزینه دارد، تولید هزاران پهپاد برای ایران شاید تنها ۲۰ تا ۳۰ میلیون دلار خرج داشته باشد. این نابرابری اقتصادی می‌تواند ورق را برگرداند. در عمل نیز این منطق به کار گرفته شده است.

در عملیات «وعده صادق»، برآوردها نشان داد که ایران حدود ۱۰ تا ۳۰ میلیون دلار هزینه کرد، در حالی که اسرائیل برای دفاع بیش از ۱ میلیارد دلار خرج کرد. این نمونه نشان داد که جنگ نامتقارن نه فقط یک نظریه، بلکه واقعیتی ملموس است که می‌تواند هزینه‌های دشمن را به شدت افزایش دهد.

در این میان پرسشی مطرح می‌شود: چرا آمریکا یا اسرائیل نمی‌توانند به سرعت خود را با چنین شرایطی تطبیق دهند و استراتژی مشابهی اتخاذ کنند؟

پاسخ در ویژگی‌های ساختاری قدرت‌های بزرگ نهفته است. امپراتوری‌ها معمولاً گرفتار بوروکراسی سنگین، غرور و انعطاف‌ناپذیری‌ هستند. آن‌ها به جنگ متعارف خو کرده‌اند و هرگونه تاکتیک غیرمتعارف را «تقلب» می‌پندارند. نمونه بارز این مسئله در شبیه‌سازی ۲۰۰۲ دیده شد. در آزمایش نخست، زمانی که ایران آزاد بود تاکتیک‌های نامتقارن را به کار گیرد، آمریکا شکست خورد. در آزمون دوم، آنها قوانین را تغییر دادند و تاکتیک‌های ایران را غیرمجاز دانستند و این بار آمریکا پیروز شد. این رفتار نشان داد که ارتش آمریکا به جای پذیرش واقعیت و تطبیق با آن، ترجیح داد قواعد را تغییر دهد تا پیروزی تضمین شود.

این الگو در تاریخ تکرار شده است. جنگ ویتنام نمونه بارزی است که نشان داد برتری نظامی به تنهایی کافی نیست. ایالات متحده از نظر هوایی، زمینی و دریایی برتری مطلق داشت، اما در نهایت نتوانست اراده خود را تحمیل کند، چرا که طرف مقابل با تاکتیک‌های چریکی، استفاده از زمین و فرسایش تدریجی دشمن، برتری آمریکا را بی‌اثر کرد.

برای ایران، انتخاب جنگ نامتقارن منطقی است. این کشور توان اقتصادی محدودی دارد، اما با هزینه‌ای اندک می‌تواند خسارت‌های بسیار سنگینی بر دشمن وارد کند. افزون بر این، چنین رویکردی بازدارندگی روانی ایجاد می‌کند، چرا که حتی تهدید به استفاده از آن، دشمن را وادار می‌سازد میلیاردها دلار صرف دفاع کند. در نتیجه، جنگ نامتقارن هم در سطح استراتژیک و هم در سطح روانی و اقتصادی کارآمد است.

این وضعیت پیامدهای سنگینی برای اسرائیل و آمریکا دارد. آن‌ها برای حفظ برتری خود مجبورند هزینه‌های هنگفتی صرف کنند، در حالی که طرف مقابل با منابع محدود می‌تواند آسیب جدی وارد کند. در بلندمدت، این عدم توازن اقتصادی موجب فرسایش قدرت‌های بزرگ می‌شود و توان آن‌ها برای ادامه جنگ را تضعیف می‌کند.

به طور خلاصه، چشم‌انداز رویارویی ایران و اسرائیل تصویری پیچیده و پرابهام ترسیم می‌کند. اگرچه از نظر سخت‌افزاری و نظامی برتری با آمریکا و اسرائیل است، اما تاریخ و تجربه‌های عملی نشان می‌دهد که جنگ نامتقارن می‌تواند قواعد بازی را تغییر دهد. ایران بارها ثابت کرده است که این منطق را درک کرده و در عمل به کار می‌بندد. از شبیه‌سازی‌های پنتاگون گرفته تا عملیات واقعی، همه حکایت از آن دارد که جنگ آینده ـ اگر آغاز شود ـ نبردی متعارف نخواهد بود، بلکه عرصه‌ای خواهد بود که در آن خلاقیت، هزینه‌های کم و انعطاف‌پذیری می‌تواند بر قدرت سخت‌افزاری و غرور امپراتوری‌ها غلبه کند.

۳۱۰۳۱۰

منبع خبر "خبرآنلاین" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.