اسرائیل به کشورهای منطقه برای دور شدن از تهران هشدار داد. از طرفی لانچرهای تاد در چند هفته اخیر با رشد حدود ۷۰ درصدی همراه بود . برخی احتمال می دهند که اسرائیل آماده طولانی تر شد.
در این زمینه، اگرچه باید نگاهی به تحولات عرصه بینالمللی داشت و بررسی ساختارهای موجود را در دستور کار قرار داد؛ اما اگر «یک مفهوم کلیدی» به عنوان محور بنیادین همه تحلیلها در نظر گرفته نشود، خروجی بررسیها – حتی از سوی کارشناسان و اندیشمندان - نمیتواند روایتی واقعی و میدانی از ابعاد مختلف این گزاره داشته باشد و درنتیجه، پاسخ صحیحی به این پرسش داده نخواهد شد. این مفهوم کلیدی، «دورانگذار نظام بینالملل» است؛ دورانی که یک نظام بینالمللِ تثبیت شده در جهان وجود ندارد و به همین دلیل، قواعد و هنجارهای بینالمللی بیمعنا میشوند. اما این دوران گذار از چه زمانی آغاز شده است؟
در اوج اقتدار هژمونیک ایالات متحده آمریکا پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۹۱ میلادی، برخی از اندیشمندان آمریکایی به دنبال یک طراحی جدید برای تثبیت این اقتدار رفتند؛ چراکه «هژمونی مرحلهای است زودگذر در تاریخ.» بر همین مبنا، «زیبیگنیو برژینسکی»، مشاور امنیت ملی دولت جیمی کارتر و استراتژیست مطرح آمریکایی، رویکردی نظری تحت عنوان «گذر از سلطه به رهبری» را طراحی کرد که از این طریق بتوان قدرت اعمال حاکمیت آمریکا در جهان را حفظ کرد. به طور کلی، یک تفاهم نانوشته بینالمللی میان متفکران حوزه روابط بینالملل وجود دارد که معتقد است نظم جهانی در حال تغییر از «تک قطبی» به «چند قطبی» است؛ نظمی که البته همچنان توسط چند قدرت بینالمللی مدیریت میشود.
موضوعی که این تفاهم را زیر سایه قرار داده، نحوه انتقال از این نظام به نظام بعدی و چگونگی وضعیت صلح در این فرایند است. «تروریسم»، «خلع سلاح اتمی» و «امنیت انرژی» ازجمله موضوعاتی هستند که در این میان مطرح شدهاند و از برخی کشورها نظیر روسیه، چین و هندوستان نیز به عنوان قدرتهای نوظهور نام برده میشود اما این تحلیلها زمانی قابل اعتنا و اتکا هستند که توسط قدرتهای بزرگ کنونی مدیریت شوند؛ نه اینکه این نظم بینالمللی توسط قدرتهای ضدنظم به چالش کشیده شود.
به صورت غیررسمی و نانوشته، بحران مالی ایالات متحده در سال ۲۰۰۸ میلادی به عنوان نقطه کانونی ورود جهان به دوران گذار نظام بینالملل مورد بررسی قرار میگیرد. نگاهی به رفتار قدرتهای بزرگ و سایر بازیگران عرصه جهانی بعد از این سال نشان میدهد یک باور عمومی در میان اندیشمندان روابط بینالملل نسبت به مسئله گذار نظام بینالملل به وجود آمده و اکثر قریب به اتفاق دولتها، رفتارهای خود را با توجه به وقوع این رویداد تنظیم کردهاند. زمینهچینی مسکو برای جنگ اوکراین و طراحی پکن برای طرح بلندپروازانه «ابتکار جاده و کمربند»، ازجمله اقداماتی هستند که نشان از تلاش قدرتهای بزرگ برای ارتقای سطح قدرت خود در دوران گذار و تثبیت آن در نظام بینالملل بعدی دارد؛ چراکه یکی از ویژگیهای مهم دوران گذار نظام بینالملل، بیمعناشدن هنجارهای پیشین – نظیر تمامیت ارضی، امور داخلی واحدهای سیاسی و غیره – است.
در چنین شرایطی، اسرائیل هم به عنوان بازیگر کلیدی در حفظ و تقویت نظم امنیتی آمریکامحور در غرب آسیا به دنبال ارتقای بازیگری و تأثیرگذاری خود در این منطقه است. با این حال، تحولات سالهای اخیر و پس از امضای پیمان ابراهیم – ازجمله بالا گرفتن اختلافات میان ریاض و واشنگتن – میتواند مؤید این مسئله باشد که علنیسازی روابط کشورهای عربی با اسرائیل و مشخصشدن رویکرد کشورهای عربی و غیرعربی - به طور خاص ترکیه - نسبت به اسرائیل، موجب همگرایی و پذیرش بیش از پیش محور مقاومت در میان افکار عمومی منطقه غرب آسیا شده است.
بررسی بسیاری از شاخصهای مورد نظر در تحول منظومه امنیتی در غرب آسیا نشان میدهد اهدافی که در پیمان ابراهیم مدنظر بود به طور کامل اجرا نشده است. به عنوان مثال، یکی از مسائل بسیار ناراحتکننده برای جبهه مقاومت در دهه گذشته، فاصله گرفتن «حماس» از این جریان بود؛ بهطوریکه این گروه در بحران سوریه و رویدادهای منتهی به جنگ داخلی و همچنین حضور گروههایی مانند داعش و جبههالنصره در این معرکه، در مقابل سیاستهای کلان شبکه مقاومت قرار گرفت و خواهان تغییر در نظام این کشور و سقوط بشار اسد شد؛ اما با علنیشدن روابط امارات و بحرین با اسرائیل و آشکارشدن سازش رهبران عرب با تلآویو در پیمان ابراهیم، گروههای مقاومت فلسطینی کاملاً اهمیت رفتار شبکهای را درک کرده و در همین راستا، عملیات «طوفانالاقصی» را طراحی و اجرایی کردند.
راهبرد اسرائیل در واکنش به هفتم اکتبر، اتخاذ سیاست «بازی با ریسک بالا» بود. اقداماتی که رژیم به صورت همزمان و در کوتاهمدت علیه غزه، لبنان، سوریه، یمن، ایران و حتی برخی کشورهای حاشیه خلیج فارس – نظیر قطر – انجام داد، از منطق «بازیگر عقلایی» تبعیت نمیکند؛ بلکه مبتنی بر راهبرد «مرد دیوانه» یا همان بازی با ریسک بالاست. درواقع، تحلیلگرانی که با محاسبات عمومی و تاریخی مبتنی بر منافع ملی به دنبال تحلیل رفتار پیشروی اسرائیل هستند و بر همین مبنا هرگونه اقدام مجدد نظامی اسرائیل علیه تهران را «غیرمنطقی» و به تبع آن، با احتمال کم ارزیابی میکنند، عاملِ مهمِ فوق را نادیده میگیرند.
دولت رژیم و کابینه بنیامین نتانیاهو، وضعیت کنونی منطقه غرب آسیا را «تهدید هویتی و ماهیتی» ارزیابی میکند و بر همین مبنا، دست به بازی با ریسک بالا زده است. موفقیت نسبی اسرائیل در اتخاذ این راهبرد اگرچه در جنگ ۱۲ روزه به دیوار سخت ایران برخورد کرد؛ اما به قدری برای صهیونیستها جذابیت دارد که به دنبال ادامه آن باشند؛ چراکه اگرچه احتمال موفقیت در آن زیاد نیست؛ اما در صورت موفقیت، دستاورد عظیمی نصیب نظم امنیتی آمریکامحور در غرب آسیا میشود که با منطقِ بازی با ریسک بالا همخوانی دارد.
نگاهی به رویدادهای میدانی هم این گزاره را تقویت میکند که اسرائیل با همراهی عملیاتی ایالات متحده، به دنبال تثبیت برتری استراتژیک خود در مجموعه امنیتی غرب آسیاست. تعداد لانچرهای سامانههای پدافندی «تاد» که در سرزمینهای اشغالی مستقر هستند، در همین چند هفته اخیر با رشد حدود ۷۰ درصدی همراه بوده و از شش عدد به ۱۰ لانچر رسیده است. همچنین با تجربه گرفتن از درسهای واکنش سخت تهران در جنگ قبلی، ذخایر تسلیحاتی رژیم برای نبردهای طولانیتر آماده شده است. برخی تحلیلگران، اقدامات اخیر اسرائیل علیه دوحه و آنکارا را نیز نوعی هشدار به کشورهای منطقه برای فاصله گرفتن از همکاری با تهران در جنگ بعدی ارزیابی کردهاند.
در چنین شرایطی، ایران هم باید چهارچوبهای کلیشهای رایج در حوزه سیاست خارجی را که مرتبط با دوران پیشین نظام بینالملل است، کنار گذاشته و مسیر تأمین منافع ملی خود را از راه بازی با ریسک بالا فراهم کند. اقدامی که دبیر جدید شورای عالی امنیت ملی کشورمان برای مدیریت پرونده خلع سلاح مقاومت در لبنان انجام داد، نمونهای از اتخاذ موفقیتآمیز این راهبرد بود که پرونده تضعیف شبکه مقاومت در منطقه را از اولویتهای بیروت خارج کرد. زمینهسازی برای همکاری راهبردی با مسکو و پکن – که رایزنیهایی را تا مراحل بالا هم به دنبال داشته – هم یکی دیگر از اقدامات ضروری برای انجام در زمان کوتاه است.
در این زمینه باید جسورانه تأکید کرد که «قالبهای پیشین» نمیتوانند امنیت ملی ایران را تأمین کنند و باید «طرحی نو» - که حتی میتواند شامل متممهایی برای قانون اساسی در حوزه سیاست خارجی و امنیت ملی باشد – را در زمانی بسیار کوتاه عملیاتی کرد. منظور از این عبارت، بررسی برخی پیشنهادها در زمینه همکاریهای سطح بالاتر نظامی کشورمان با کشورهای روسیه و چین – نظیر احداث پایگاه نظامی و امضای توافق امنیتی راهبردی دوجانبه با پکن و مسکو است که در شرایط کنونی و به دلیل مغایرت با قانون اساسی در حوزه نظامی، قابل اجرا شدن نیست ولی با طراحی یک متمم و تصویب آن از طریق سازوکارهای قانونی کشور، امکان عملیاتیشدن خواهد داشت؛ چراکه جنگ بعدی اسرائیل با ایران، هیچ شباهتی به جنگ ۱۲ روزه نخواهد داشت و نمیتوان و نباید با همان راهبردها – که البته موفق بودند و مانع از اجراییشدن اهداف طرف اسرائیلی شدند ولی کاراییشان مربوط به همان زمان است – به مقابله با عملیات نظامی تلآویو پرداخت.