دکتر احسان اقبال سعید
نویسنده و پژوهشگر
در روزهایی که سران و فرستادگان کشورها در سازمان ملل نطقهای پرآب چشم و کم اثر بر زبان می آورند و آرزوهای بزرگ برای صلح و شکوفایی می کنند و از کارهای کرده و ناکرده ی خود می گویند و البته پشت پرده آن کار دیگر می کنند و گاه بر طبل خودبزرگ بینی های بیهوده ی توده ها هم می دهند، وزرای خارجه کشورهای سازمان همکاری خلیج فارس به اتفاق نیای بنیان گذاز خود در همین خلال گرد آمدند و بیانیه ای هم به اتفاق صادر نمودند. از گفتار های کم ثمر آن در همکاری و امنیت و منطقه عاری از سلاح و البته محکومیت حمله به قطر که بگذریم، باز درباره جزایر سه گانه ایرانی ترهات بافتند و خواستند تا یا دو کشور مذاکره نمایند و یا به یک داور بین الملی موضوع را احاله دهند.
حضور انگلستان در کنار وزرای شورای همکاری و تایید و همداستانی در این بیانیه محل تامل است و نباید ساده انگاشت و تاریخ را ناخوانده فراموش کرد. هر گاه سریال جاودانه ی دایی جان ناپلئون به قلم کم نظیر دیپلمات ایرانی ایرج پزشکزاد را از نظر می گذارنم انگار باز تازه است و این بار انگار واقعا کار کار انگلیسی هاست و هر ذهن پرسشگر و مردد را به این آستانه می رساند که چگونه است که هرکجا پای آسیب و تعدی به منابع و منافع ملت ایران در میان است ردپایی از بریتانیای آن روز و انگلیس ریزجثه ی امروز در میان است و همیشه به یک سوی بام و پرده می لغزد و سکه اش تنها یک رو دارد؟
نخست بیایید به ریاپیشگی و مسئولیت ناپذیری بریتانیا بازگردیم،ترتیبیات کنونی جغرافیایی و سرزمینی جزایر خلیج فارس حاصل دویست سال استعمار،اشغال،تغییر بافت بومی و البته در نهایت خروج لندن از این منطقه در ابتدای دهه هفتاد میلایست و چگونه است که انگلیس امروز ریاکارانه همان ترتیبات را مورد مناقشه می خواند و می خواهد بازنگری یا احاله به مذاکره و داوری نماید؟
از سال 1820 میلادی کرانه های جنوبی خلیج فارس و بخش بزرگی از جزایر این منطقه از بحرین تا تنبها و البته زرکوه و آریانا در اشغال نیروی دریایی مستعمراتی بریتانیا قرار گرفت و با بهانه های چون تامیت امنیت آبراهه،مقابله با برده داری،اجاره داری از حکام محلی و..حضور نامشروع و مبتنی بر اشغال خود در این صفحات را با دگرگونی بافت محلی و طبیعی و البته ایجاد شکاف های غیرواقعی حضور مخرب و معنی دار خود را ادامه دادند. تهدید و اقدام به اشغال خارک و بوشهر در برابر تلاش های ایران برای اعاده ی حاکمیت بر هرات و افغانستان تاریخی در عصر محمدشاه و ناصرالدین شاه از نمودهای بارز این حضور مخرب و تاریخی در این منطقه است.
جلوگیری از اعمال حاکمیت تاریخی ایران بر جزیره ی بحرین از طریق قوای نظامی و کوچاندن اعراب قبیله ی عتوبی از حجاز به این جزیره و تغییر بافت و سپردن حاکمیت به اقلیت اقدام دیگری بود که در نهایت راه بر تجزیه بحرین از خاک ایران در سال 1971 برد. پی آمد همان ترتیبات که قبل از خروج استعمار کم نفس بریتانیا در سال1971 رخ داد حاکمیت تاریخی ایران بر سه جزیره هم اعاده شد و البته در زرکوه و آریانا هنوز اشغال با حمایت بریتانیا توسط یکی از همسایگان جنوبی ادامه دارد.همین روزها و در بیست و پنجم مرداد ماه سالگرد جدایی غم انگیز بحرین از خاک ایران بود و بازخوانی این که چگونه لندن با صحنه سازی،فریب و حمایت از اقلیت امکان بازگشت پاره ی قطعی وطن را از میان برد و کمی بعدتر کودتای بیست و هشتم مردادماه که برای نفت و بر سر نفت و نفوذ دولت ملی را در ایران ساقط نموده و وزیر خارجه دکتر فاطمی را مقابل جوخه ی آتش قرار دادند و البته به استقلال و اراده ی ملی برای استقلال و رها شدن از یوغ استعمار و غارت چندین ستاله هیچ اعتنایی نکردند.
اما نقش مخرب و مشکوک انگلستان تنها به همین موارد محدود نمی ماند، کودتای سوم حوت 1299 که عملا پایان مشروطیت ایران است و برآمده عصر وحشتی که همان سال ها ملک الشعرای بهار برایش نوشت "شد تازه در عهد ما، آن جنایان و کین گستری/ دوره پهلوی تازه کرد عادت دوره ی ناصری".. و البته این دفتر و دیوان بسیار است و از حمایت از فرقه ها و نحله ها برای پراکندن اتفاق ملی و ایجاد نیروهای گریز از مرکز که امر دولت /ملت سازی را در ایران دچار تعلیق و تعویق و البته دشواری نمود چونان پلیس جنوب،شیخ خزعل و خوانین سهامدار از شرکت نفت جنوب.
حالا و این روزها که بریتانیا در کنار قدرت های اروپایی و در حقیقت آمریکا و اسرائیل برعلیه منفع ملت ایران مشغول ا ست انگار باز عادات قدیمه استعماری به سراغش آمده و در کنار کارگزاران سابقش بر علیه مردم ایران قرار گرفته است و باور ندارد آفتاب مدتهاست در بریتانیا غروب نموده....اگر به روایت این بیانیه بنا بر بازخوانی و مذاکره باشد باید نخست ترتیبات غیربومی و دست ساز بریتانیا در منطقه که به طور مشخص برعلیه منافع ملت ایران صورت گرفته است بازخوانی و حقوق ملت استیفا شود و اگر بریتانیا خود می داند چه کرده و چه خطاها را باعث شده که امروز نیازمند بازخوانی و داروی عادلانه است پس بهتر است از خط کشی های گلد اسمیت،دسیسه در جدایی بحرین و....آغاز کند تا بعدتر این نمایش های مهوع را براه بیاندازد.
-------------------------------------------
*عنوان مطلب برگرفته از شعری سروده ی آقای ابوالقاسم حالت در سال 1329 و به شرح زیر است:
تا چنین سیل طلا از خاک ایران می رود/ آه مردم از تهیدستی به کیهان می رود
سالها خون وطن در لوله های آهنیت/ از خلیج فارس سوی انگلستان می رود
نفت خون ماست،جان ماست،استقلال ماست/ ای دریغا!کاینچنین از دست اسان می رود".