12 اسفند 1380 احمدرضا عابدزاده در بیمارستان کسری تهران بستری شد تا یکی از سخت ترین دوره های زندگی اش آغاز شود. هواداران عابدزاده این روز را به خاطر دارند و آن را فراموش نکرده اند. به همین مناسبت بد ندیدیم که با نفیسه لطفیان همسر عابدزاده گفت وگویی انجام دهیم. او که در آن روزها در جریان ریز اتفاقات قرار داشت و از کنار عقاب آسیا تکان نمی خورد، در این گفت وگو ناگفته هایی را به زبان می آورد که خواندن آن ها جالب است؛ هرچند که هنوز هم ترجیح می دهد در مورد بعضی مسائل صحبت نکند.
*از آن روز چه چیزی در ذهن شما باقی مانده؟
خیلی چیزها. هنوز هیچ کدام از اتفاقات آن روز یادم نرفته و خیلی مسائل هست که در ذهنم باقی مانده است.
*چطور شد که احمدرضا در بیمارستان بستری شد؟
ساعت حدود یک شب بود که سردرد شدیدی گرفت و درد شدیدی احساس کرد. داد و فریاد می کشید. بلافاصله او را به بیمارستان رساندیم و به کما رفت.
*آن شب احمدرضا مهمانی بود؟
بله. آن شب عروسی یکی از آشنایان بود که آخر شب سر احمدرضا درد گرفت و گفت بلند شو برویم که سرم درد گرفته.
*یادت می آید که شایعه ساختند عابدزاده مواد مصرف کرده؟
خدا از آن هایی که این شایعه را درست کردند نگذرد. در آن روزهای سختی که داشتیم این شایعه را هم راه انداختند. ما خودمان کلی مشکلات داشتیم. ولی آن قدر درگیر بودیم که دیگر این موضوع را پیگیری نکردیم و از کسی شکایت نکردیم.
*افرادی که عابدزاده را می شناسند می دانند که احمدرضا همچنان روزی سه ساعت تمرین بدنسازی می کند و حتی با سیگاری ها سلام و علیک هم نمی کند.
شما که با او ارتباط نزدیک دارید می دانید که عابدزاده با سیگاری ها دست نمی دهد، روبوسی نمی کند و حتی به آن ها تذکر می دهد و انتقاد می کند. نیاز به توضیح دادن نیست. این شایعه کثیفی بود. مشکل احمدرضا عارضه مغزی بود و در بیمارستان بستری شد. نمی خواهم در این مورد صحبت کنم. مردم هم احمدرضا را می شناسند و می دانند چه کسی راست می گوید.
*آن شب به کدام بیمارستان رفتید؟
اول رفتیم به بیمارستان ایرانمهر ولی احمدرضا را پذیرش نکردند و گفتند ما نمی توانیم. گفتند خطرناک است و اگر اتفاقی بیفتد برای بیمارستان ما خیلی بد می شود.
*بعدش چه کار کردید؟
اضطراب زیادی داشتم. ساعت یک شب زنگ زدم به علی انصاریان و مهدی هاشمی نسب و گفتم این مشکل به وجود آمده. زنگ زدند دکتر نوروزی که با تیم پرسپولیس همکاری داشت. ایشان سریع وارد عمل شد و در بیمارستان کسری یک تخت فراهم کرد و رفتیم آنجا.
*ظاهرا پزشکان هم حاضر نمی شدند او را عمل کنند؟
یک دکتری به نام نادری و یک دکتر که اسمش یادم نیست، بودند که گفتند ما او را عمل نمی کنیم و خطرناک است.
*دکتر عباسیون چطور؟
او گفته بود که احمدرضا را به بیمارستان آراد ببریم چون عمل هایش را آنجا انجام می دهد. ولی مسئولان بیمارستان کسری گفتند که نمی شود احمدرضا را از جایش تکان داد.
*چه شد که دکتر عباسیون به بیمارستان کسری آمد؟
یادم نیست ولی فردی بود به نام آقای افشار که در جریان این موضوع بود. او در آن لحظات سرنوشت ساز خیلی کمک کرد و زحمت کشید. شنیدم که آقای خاتمی رئیس جمهور وقت با عباسیون تماس گرفت و گفت که حتما به بیمارستان کسری بروید و او را عمل کنید. نمی دانم واقعا این طوری بوده یا نه ولی به من چنین چیزی گفتند.
*عمل جراحی را ایشان انجام داد؟
دکتر عباسیون نظارت کرده بود و نادری و یک دکتر دیگر عمل کرده بودند. عباسیون گفته بود که چه کار کنند. با دستور او عمل انجام شد.