عصر ایران؛ علی دماوندی- یک نحوه برخورد غرب (به ویژه ایالات متحده و متحدانش) با کشورهایی که مخالف نظم بینالمللی لیبرال-دموکراتیک اند بر این پایه استوار است که با ایجاد و برجسته سازی یک مسألۀ مزمن را سالهای متمادی از طریق فشارهای متناوب (شل و سفت کردن )منابع مادی و معنوی دولت های مخالف را تخلیه میکند تا در نهایت به تغییر رژیم منجر شود.
این استراتژی "فرسایشی و مهارکننده" (attrition and containment) اغلب واکنشی به تهدیدات ادراکشده است که هدف آن تضعیف رژیمهای مخالف بدون درگیری مستقیم اولیه است.
این ایده تا حد زیادی با شواهد تاریخی و نظریههای روابط بینالملل همخوانی دارد، هرچند نه همیشه به عنوان یک "تلۀ عمدی"، بلکه اغلب به عنوان پاسخی به تهدیدهای واقعی یا ادراکشده (مانند گسترش سلاحهای کشتار جمعی یا حمایت از تروریسم) مطرح بوده است . در ادامه این نوشتار ، پایه علمی فرضیه، تحلیل مثالها و راهکارهای پیشگیری ارائه میشود.
پایه علمی فرضیه
این فرضیه با چندین چارچوب نظری در روابط بینالملل همپوشانی دارد و میتواند به عنوان یک مدل "فرسایشی برای تغییر رژیم" (attrition for regime change) مطرح شود. این پایهها عمدتاً از رویکردهای رئالیستی و لیبرال-نهادگرا ناشی میشوند:
- رئالیسم ساختاری (Structural Realism): بر اساس نظریه کنت والتز (در کتاب "نظریه سیاست بینالملل"، 1979)، دولتها در یک سیستم آنارشیک (بدون مقام مرکزی) برای بقا رقابت میکنند. رئالیستها معتقدند قدرتهای هژمون (مانند ایالات متحده) برای حفظ برتری خود، دولتهای مخالف (rogue states) را از طریق مهار (containment) و فرسایش (attrition) مدیریت میکنند. این شامل تحریمها، فشار دیپلماتیک و برجستهسازی مسایل امنیتی برای تخلیۀ انرژی کشور هدف و ایجاد آسیبپذیری است.
- لیبرالیسم نهادگرا (Liberal Institutionalism): بر اساس مطالعات رابرت کوهن (مانند کتاب "پس از هژمونی"، 1984)، نهادهای بینالمللی (مانند سازمان ملل) از طریق رژیمهای بینالمللی (مانند تحریمها) رفتار دولتها را تغییر میدهند یا آنها را تضعیف میکنند تا فروپاشی داخلی رخ دهد. این نظریه توضیح میدهد چرا مسائل مزمن (مانند سلاحهای کشتار جمعی) برای ایجاد اجماع بینالمللی و اعمال فشارهای پایدار استفاده میشوند.
- رئالیسم تهاجمی: جان مرشایمر در کتاب "تراژدی سیاست قدرتهای بزرگ" (۲۰۰۱) استدلال میکند که دولتها در نظام آنارشیک برای حداکثر کردن قدرت و تضمین امنیت خود بهصورت تهاجمی عمل میکنند.
قدرتهای بزرگ مانند آمریکا با ابزارهای نظامی، اقتصادی و اطلاعاتی رقبا را تضعیف میکنند تا هژمونی خود را حفظ کنند. این نظریه توضیح میدهد که چرا آمریکا مسائل مزمن (مانند برنامۀ هستهای ایران) را برای فرسایش حکومتهای مخالف بهکار میگیرد تا از چالشهای منطقهای یا جهانی جلوگیری کند. منتقدان معتقدند این رویکرد همکاری را نادیده میگیرد، اما الگوی فشارهای طولانیمدت را تأیید میکند.
- نظریه دولتهای سرکش (Rogue State Doctrine): این مفهوم در دهه ۱۹۹۰ توسط آمریکا برای هدف قرار دادن کشورهایی مانند ایران، عراق، لیبی و سوریه رواج یافت. استراتژی ترکیبی از دیپلماسی، تحریم و قدرت نظامی برای انزوا و فرسایش رژیمهاست که اغلب به مهندسی مخالفت داخلی منجر میشود. این رویکرد ریشه در رئالیسم دارد، اما منتقدان (رئالیستهای دفاعی) به عواقب ناخواسته مانند قدرتگیری افراطگرایان اشاره میکنند. این چارچوبها نشان میدهند که استراتژیهای غرب اغلب واکنشهای عملگرایانه برای حفظ قدرت هستند، اما میتوانند به تغییر رژیم منجر شوند.
تحلیل مثالها
مثالهای موجود شواهد قوی برای فرضیه ارائه میدهند و نشاندهنده الگویی از فشارهای مزمناند که به فرسایش یا تحقق هدف تغییر رژیم منجر شدهاند:
- لیبی و حادثه لاکربی (1988): بمبگذاری هواپیمای پان امریکن بر فراز لاکربی به عنوان "استخوان لای زخم" برای رژیم قذافی عمل کرد. ایالات متحده و بریتانیا تحریمهای اقتصادی اعمال کردند که دههها ادامه یافت . در 2003، قذافی تسلیم شد و برنامه هستهای خود را کنار گذاشت، اما فشارها ادامه یافت. در 2011، با حمایت ناتو، رژیمچنج رخ داد و قذافی سرنگون شد.
- عراق و سلاحهای کشتار جمعی: مسألۀ سلاحهای کشتار جمعی در دهه 1990 برجسته شد و تحریمهای سازمان ملل انرژی عراق را تخلیه کرد. در 2003، آمریکا و انگلیس با ادعای وجود سلاحهای کشتار جمعی به عراق حمله کردند و رژیم صدام حسین را سرنگون کرد.
این مسأله به عنوان بهانهای برای رژیمچنج عمل کرد، هرچند بعداً ثابت شد سلاح کشتار جمعی وجود نداشته. این مثال الگوی فرسایش از طریق تحریمها و سپس مداخله مستقیم را نشان میدهد.
- سوریه و جنگ داخلی: مسألۀ حمایت از تروریسم و سرکوب داخلی از 2011 برجسته شد. غرب (ایالات متحده و اروپا) تحریمها بر ضد سوریه را اعمال و از مخالفان حمایت کرد. امتناع از اصلاحات در برابر تغییرات اجتماعی، انزوای بینالمللی و تحریمهای غرب، رژیم اسد را فرسود. فشارها ادامه پیدا کرد و در نهایت چنچ رژیم رخ داد . این مثال نشاندهندۀ استفاده از مسائل مزمن برای ایجاد ناآرامی داخلی است.
- کاربرد برای ایران/ برنامه هستهای: برنامۀ هستهای ایران از دهه ۱۹۹۰ بهعنوان مسألۀ مزمن برجسته شده و تحریمهای گسترده (از شورای امنیت تا تحریمهای یکجانبه آمریکا) اقتصاد و سیاست را فرسوده، منجر به تورم، اعتراضات و انزوا شده است.
توافق برجام (۲۰۱۵) فشارها را موقتاً کاهش داد، اما خروج ترامپ در ۲۰۱۸ آنها را تشدید کرد. تنشهای اخیر، مانند حملات موشکی ایران به اسرائیل در ۲۰۲۵ آسیبپذیری را افزایش داده است.
تحلیلگران معتقدند این مسئله برای تضعیف رژیم و تحریک تغییر داخلی استفاده میشود، نه صرفاً جلوگیری از سلاح هستهای.
برای جلوگیری از سرنوشت مشابه (مانند لیبی، عراق و سوریه)، رژیمهای هدف (مانند ایران) میتوانند استراتژیهای زیر را دنبال کنند:
1. اصلاحات داخلی: حکومت ها باید از سرکوب شدید اجتناب کنند، زیرا این امر خشم عمومی را برمیانگیزد و بهانه مداخله خارجی میدهد. اصلاحات اجتماعی و اقتصادی، مانند بهبود معیشت و آزادیهای مدنی محدود، میتواند حمایت مردمی را تقویت و از ناآرامی داخلی جلوگیری کند.
2. دیپلماسی فعال و کاهش تنش: تعامل سازنده با نهادهای بینالمللی و قدرتهای غربی برای کاهش فشارهای مزمن (مانند تحریمها) ضروری است. برای ایران، مذاکره برای احیای برجام یا توافقی مشابه میتواند تحریمها را کاهش دهد و انزوای جهانی را کم کند.
3. تنوعبخشی به اقتصاد: وابستگی به منابع خاص (مانند نفت در ایران) حکومت را در برابر تحریمها آسیبپذیر میکند. سرمایهگذاری در صنایع غیرنفتی، تجارت منطقهای و خودکفایی میتواند اثرات تحریمها را کاهش دهد.
4. مدیریت ادراک بینالمللی: رژیمها باید از اقداماتی که بهعنوان تهدید جهانی (مانند حمایت از تروریسم یا نقض هنجارهای بینالمللی) دیده میشود، بپرهیزند. صدام و اسد با اقدامات تهاجمی (تهاجم به کویت یا استفاده از سلاح شیمیایی) بهانههای مداخله را فراهم کردند. ایران باید از اقدامات تحریکآمیز مانند تهدیدات علیه همسایگان اجتناب کند.
5. تقویت ائتلافهای منطقهای: ایجاد یا حفظ اتحاد با قدرتهای غیرغربی (مانند چین و روسیه) میتواند فشارهای غرب را خنثی کند. ایران از طریق همکاری با محور مقاومت و چین توانسته مقاومت کند، اما باید این ائتلافها را بدون تحریک بیشتر غرب گسترش دهد.
6. مدیریت بحرانهای داخلی: پاسخ معتدل به اعتراضات و ایجاد گفتوگو با مخالفان میتواند از تبدیل شدن نارضایتیها به شورش جلوگیری کند. تقویت انسجام ملی از طریق رسانه و آموزش نیز حیاتی است.
استراتژی غرب در استفاده از مسائل مزمن برای فرسایش رژیمهای مخالف، همانطور که در لیبی، عراق و اخیراً سوریه (دسامبر ۲۰۲۴) دیده شد، مؤثر بوده است. اقدامات این رژیمها (سرکوب، نقض هنجارهای جهانی، و مدیریت ضعیف داخلی) آنها را آسیبپذیر کرد.
برای ایران، برنامه هستهای همچنان یک "تله" است که با تشدید اخیر تنشها، خطر فرسایش را افزایش میدهد. با اصلاحات داخلی، دیپلماسی هوشمند، و تقویت ائتلافها، ایران میتواند از این سرنوشت اجتناب کند، اما موفقیت به انعطافپذیری و پرهیز از اشتباهات رژیمهای پیشین بستگی دارد. این تئوری، اگرچه سادهسازی شده، الگویی واقعی از سیاست قدرت را نشان میدهد.