عصر ایران - شوکِ شکست هفت بر یک استقلال مقابل الوصل امارات، تنها در ۹۰ دقیقه خلاصه نشد. فاجعهای که در زمین رخ داد، با خریدهای بیسابقه و انتظارات بالا، به خودی خود تلخ بود، اما سونامی واقعی پس از سوت پایان به راه افتاد؛ جایی که آینه تمامنمای فرهنگ معیوب فوتبال ما، در مصاحبهها و اظهارنظرها به نمایش درآمد.
از یک سو، دو مدافع میانی تیم، عارف آغاسی و آرمین سهرابیان، که در قلب دفاعی فروپاشیده قرار داشتند، به جای پذیرش مسئولیت، راه فرار به جلو را در پیش گرفتند. سهرابیان با فرافکنی ناشیانه، نوک پیکان انتقادات را به سمت خریدهای گرانقیمت خارجی نشانه رفت؛ گویی فراموش کرده بود که در یک شکست با هفت گل خورده، هیچ بازیکنی بیتقصیر نیست، چه رسد به مدافعی که وظیفهاش جلوگیری از همین فاجعه است. این نوع مصاحبه، نه تنها غیرحرفهای است، بلکه بذر تفرقه و بیاعتمادی را در رختکن تیم میکارد.
در سوی دیگر، عارف آغاسی در واکنشی طلبکارانه و دور از شأن یک بازیکن حرفهای، در پاسخ به سوال خبرنگار درباره جریمههای احتمالی گفت: «باشگاه تصمیم میگیرد، نه شما.» این جمله کوتاه، عمق فاجعه را نشان میدهد: عدم درک جایگاه رسانه به عنوان نماینده افکار عمومی و بیاعتنایی به هوادارانی که حق دارند پاسخگوی عملکرد ضعیف بازیکنانشان باشند. این رفتار، نماد کامل عدم مسئولیتپذیری است.
اما پرده سوم و شاید تلخترین بخش این نمایش، اظهارات سیاوش اکبرپور، بازیکن سابق استقلال، بود. او در تلویزیون با افتخار اعلام کرد که اگر جای مسئولان بود، «دهان بازیکنان را پر از خون میکرد» و معتقد بود بازیکن ایرانی فقط با برخورد فیزیکی و توهین، بازدهی دارد. این ادبیات منسوخ و خطرناک، نشان میدهد که چرا فوتبال ما به بنبست رسیده است. تفکری که راهحل ناکارآمدی فنی و بیمسئولیتی را نه در آموزش، روانشناسی و مدیریت مدرن، بلکه در خشونت و تحقیر جستجو میکند.
در واقع، مصاحبههای بازیکنان استقلال و نظرات اکبرپور، دو روی یک سکهی پوسیدهاند. بازیکنان امروزی محصول همان تفکری هستند که اکبرپور نماینده آن است؛ سیستمی که به جای پرورش شخصیت حرفهای و مسئولیتپذیر، بازیکن را به موجودی متکی به ترس و برخوردهای لحظهای تبدیل کرده است. وقتی فرهنگ غالب، «لُمپنیسم» و «زور» باشد، طبیعی است که خروجی آن بازیکنی باشد که در روز شکست، به جای عذرخواهی و پذیرش اشتباه، به دنبال مقصر خارجی میگردد یا به خبرنگار پرخاش میکند.
شکست ۷-۱ یک نتیجه فوتبالی بود و قابل جبران، اما بحران فرهنگی که پس از آن عیان شد، به این سادگیها درمان نمیشود. استقلال و فوتبال ایران، نه به دهانهای پرخون نیاز دارند و نه به بازیکنان طلبکاری که مسئولیت شکست را به گردن دیگران میاندازند. راهحل، در بازنگری کامل در فرهنگ باشگاهداری، آموزش حرفهایگری از پایه و پایان دادن به تفکر «بکش زیرش» است که خشونت را جایگزین دانش و مدیریت میکند. تا آن روز، هر شکستی، فارغ از نتیجه، بهانهای برای تماشای دوبارهی این نمایش تکراری و تلخ خواهد بود.