تیتر «جنگ روانی غرب» به نسخهای تکرارشونده در رسانههای رسمی بدل شده، همانطور که فراخوان به «مقاومت اقتصادی» تبدیل به شعار روز اصولگرایان شده است. در سوی دیگر، صدای منتقدانی که اثر تحریمهای بازگشتی را یادآوری میکنند، در حاشیه مانده ولی خاموش نشده است.
عصر ایران؛ سعید کیائی - سیاست گاهی بیش از آنکه به کنشها وابسته باشد، به گفتار متکی است. «مکانیزم ماشه» در پرونده هستهای ایران نمونه روشن این واقعیت است. از لحظهای که این بند وارد متن برجام شد، گفتوگو و جدال روایتها پیرامون آن به شاخهای ثابت از سیاست خارجی و فضای رسانهای کشور تبدیل شد — زمانی آرام و زمانی طوفانی.
اگر صفحات تاریخ اخیر روابط خارجی ایران را ورق بزنیم، مسیرمان به دوران آغازین مذاکرات هستهای در بازه زمانی ۱۳۹۲ تا ۱۳۹۴ میرسد؛ دورهای که فضای سیاسی و رسانهای کشور سرشار از امید و در عین حال تردید بود. در آن سالها، تیم دیپلماسی دولت وقت با اعتماد به نفس و استناد به مفاد توافق در حال شکلگیری، از «سازوکار بازگشتپذیر» تحریمها به عنوان تضمینی حقوقی یاد میکرد؛ ابزاری که به زعم ایشان، تعادل میان تعهدات طرفین را حفظ میکرد.
در سوی مقابل، منتقدان اصولگرا هشدار میدادند بند موسوم به «مکانیزم ماشه» نه تنها امکان فعالسازی آسان ندارد، بلکه در صورت اجرای آن، دستیابی به هرگونه تفاهم تازه میان ایران و قدرتهای جهانی به مراتب دشوارتر خواهد شد. این نگرانی، بستر شکلگیری دو روایت عمده را در رسانههای داخلی فراهم ساخت: طیفی که از کیهان تا برخی تریبونهای اصولگرای دیگر گسترده میشد، مکانیزم ماشه را تهدیدی بنیادین و بخشی از طراحی فشار حداکثری تلقی میکرد؛ در مقابل، رسانههایی چون شرق و همسو با جریان امیدواری، این سازوکار را بیش از آنکه خطر بالفعل بدانند، تهدیدی فرضی و دور از واقعیت ارزیابی میکردند.
به این ترتیب، همان سالهای نخست، مکانیزم ماشه از یک بند حقوقی به موضوعی روایی و سیاسی بدل شد که هر جریان تلاش میکرد آن را با عینک خود بازتعریف کند.
با خروج رسمی ایالات متحده از برجام در سال ۱۳۹۷، فصل تازهای از مواجهه سیاسی و رسانهای گشوده شد؛ فصلی که قواعد بازی را هم در میدان دیپلماسی و هم در عرصه رسانه بهکلی تغییر داد. دولت ترامپ، با وجود ترک توافق، از طریق استدلالهای حقوقی بحثبرانگیز مدعی شد که «سابقه عضویت» در برجام و قطعنامه ۲۲۳۱ شورای امنیت، همچنان به واشنگتن اجازه میدهد برای فعالسازی مکانیزم ماشه اقدام کند. این موضعگیری، از همان ابتدا با واکنش تند و قاطع رسانههای حامی دولت و نزدیک به حاکمیت ایران مواجه شد؛ رسانههایی که این ادعا را فاقد هرگونه وجاهت حقوقی دانسته و آن را تلاشی آشکار برای بازگرداندن تحریمهای بینالمللی از مسیر غیرمشروع توصیف میکردند.
در این مقطع، نقش رسانههای داخلی تا حد زیادی از عرصه روایتسازی احساسی و سیاسی فاصله گرفت و به سمت رویکردی شبهحقوقی چرخید. صفحات اول روزنامههای رسمی و بخشهای تحلیل خبر شبکههای تلویزیونی، مملو از استدلالهای مبتنی بر متون سازمان ملل، اظهارنظر حقوقدانان بینالمللی و سوابق حقوقی مشابه بود. تیمهای رسانهای تلاش میکردند با استخراج و برجستهکردن بندها و تبصرههای قطعنامه ۲۲۳۱، افکار عمومی را به این نتیجه برسانند که واشنگتن نه تنها از نظر اخلاقی که از لحاظ فنی نیز در جایگاه مدعی قرار ندارد.
همزمان، در لایههای غیررسمیتر رسانههای اصولگرا، لحن تهاجمیتر بود؛ تمرکز بر افشای «تناقضات رفتاری» آمریکا، یادآوری طرحهای پیشین فشار حداکثری و هشدار درباره تکرار تجربههای تلخ تحریمی. این دوگانه — دفاع حقوقی در رسانههای رسمی و حمله سیاسی در رسانههای جناحی — باعث شد فضای خبری آن دوره بیشتر به یک دادگاه رسانهای شباهت پیدا کند که هریک از طرفین میکوشیدند هیئت منصفهای به گستره افکار عمومی جهانی را به سود خود قانع کنند. سالهای اخیر (۱۳۹۹ به بعد) اما روایتها کمتر حقوقی و بیشتر روانی شدهاند.
تیتر «جنگ روانی غرب» به نسخهای تکرارشونده در رسانههای رسمی بدل شده، همانطور که فراخوان به «مقاومت اقتصادی» تبدیل به شعار روز اصولگرایان شده است. در سوی دیگر، صدای منتقدانی که اثر تحریمهای بازگشتی را یادآوری میکنند، در حاشیه مانده ولی خاموش نشده است.
نکته اینجاست: در فضای رسانهای امروز ایران، بحث مکانیزم ماشه کمتر درباره بندهای حقوقی و بیشتر درباره کنترل برداشت عمومی است. رسانهها مخاطب خود را یا برای مقابله روانی آماده میکنند یا برای تردید در روایت رسمی. این تقسیم کار نانوشته باعث شده هر گروه شواهدی را که تأییدگر چارچوب خود است، انتخاب و تکرار کند.
در این میان، پیامدهای واقعی و ملموس بر صحنه اقتصاد و سیاست کشور، از تکانههای ناگهانی بازار ارز گرفته تا افزایش بحرانهای نهان در اتاقهای بسته دیپلماتیک، اغلب زیر لایههای ضخیم تفسیرهای رسانهای دفن میشوند. نوسانهای شدید نرخ دلار و یورو، رفتار هیجانی فعالان بازار سرمایه، و موجهای دورهای افزایش قیمت کالاهای وارداتی، نمونههایی از اثرات فوری هستند که در روایتهای رسمی یا کمرنگ شدهاند یا با توضیحاتی از جنس «توطئه روانی» بازتعریف شدهاند.
در سطح دیپلماتیک، جلسات پشت درهای بسته میان نمایندگان ایران و شرکای بینالمللی، پر از بحثهای تدافعی و هشدارهای متقابل است. با این حال، به ندرت جزئیات این گفتگوها به صورت شفاف در اختیار افکار عمومی قرار میگیرد؛ آنچه منتشر میشود، بیشتر گزینشهای حسابشدهای است که با چارچوب روایت اصلی هر جریان هماهنگی کامل دارد. همین فاصله میان واقعیت و روایت باعث میشود تصویر عمومی ماجرا نه از کل وقایع، بلکه از برشهای انتخابشده توسط رسانهها شکل گیرد.
در اینجا هم مثل هر نبرد روایتمحور، موفقیت لزوماً نصیب کسی نمیشود که حقیقت را دقیقتر و بیپیرایه ارائه کرده باشد؛ پیروز واقعی آن کسی است که توانسته روایت خود را به صدای غالب بدل کند، فارغ از اینکه تا چه اندازه به واقعیت نزدیک بوده است. در چنین فضایی، قدرت رسانه نه فقط در اطلاعرسانی، بلکه در قاببندی و تکرار هوشمندانه پیام خلاصه میشود — قاببندیای که میتواند یک رویداد را به بحران ملی یا یک بحران را به رویدادی کماهمیت تبدیل کند.
در عرصه سیاست بینالملل، آنچه در نگاه نخست بهعنوان رویداد ثبت میشود، تنها نیمی از واقعیت است؛ نیم دیگر را «تفسیر» شکل میدهد — تفسیری که میتواند مسیر واکنشها، تصمیمگیریها و حتی برداشت تاریخی از آن رویداد را تغییر دهد. گاهی این تفسیر، هموزن خود رویداد یا حتی اثرگذارتر از آن است، زیرا افکار عمومی و بازیگران سیاسی، رفتارهای خود را بر اساس برداشتهای رسانهای و تحلیلی تنظیم میکنند، نه صرفاً متن خام وقایع.
مکانیزم ماشه یکی از همان نمونههای شاخص است؛ سازوکاری که چه در عمل فعال شود و چه در مرحله تهدید باقی بماند، همین امروز هم بازی روایت را به سود خود رقم زده است. موضوع چنان به مرکز گفتوگوهای رسمی و غیررسمی در ایران کشیده شده که میدان اصلی رقابت دیگر اتاق مذاکره فیمابین دیپلماتها نیست، بلکه صفحات روزنامه، تیترهای خبری، میزگردهای تلویزیونی و موجهای شبکههای اجتماعی است.
در تهران، کمتر کسی درباره مکانیزم ماشه تنها با زبان خشک دیپلماسی سخن میگوید. از مقامات رسمی گرفته تا تحلیلگران و کاربران عادی، همگی آن را در قالب روایتهای رسانهای بازگو میکنند: روایتهایی که هرکدام با چینش خاص دادهها، انتخاب واژگان هدفمند و القای حس فوری بودن یا بیاهمیت بودن، واقعیت را به شکلی متفاوت بازمیسازند. این جابهجایی میدان از دیپلماسی به رسانه، خود نشان میدهد که برجام و بند ماشه بیش از آنکه یک پرونده صرفاً حقوقی باشند، به یک میدان دائمی مدیریت برداشت و جنگ معنایی بدل شدهاند.
در چنین فضایی، پیروزی نه با امضای توافق یا شکست آن، بلکه با تثبیت روایت در ذهن مخاطب سنجیده میشود — روایتی که ممکن است سالها پس از پایان رویداد همچنان فعال و اثرگذار باقی بماند.
پربیننده ترین پست همین یک ساعت اخیر
منبع خبر "
عصر ایران" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد.
(ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.