دروغ‌هایی که ترامپ درباره خاورمیانه می‌گوید

نامه نیوز دوشنبه 31 شهریور 1404 - 11:35
هیچ طرفی نمی‌تواند با سلطه نظامی یا اقتصادی آمریکا برابری کند، اما شمار فزاینده‌ای از شرکا و دشمنان در خاورمیانه آموختند آن را نادیده بگیرند. ایالات متحده با همه قدرتش به‌طور مرتب از سوی اسرائیل و حتی گاهی فلسطینی‌ها پس زده می‌شد و کار چندانی جز نظاره شرمساری خود انجام نمی‌داد. اگر قدرت توانایی گسترش ظرفیت فراتر از اندازه عینی و جهت‌دهی به رفتار دیگران باشد، اینجا عکس آن رخ داد.
پایگاه خبری تحلیلی نامه نیوز (namehnews.com) :

رابرت مالی و حسین آقا در یادداشتی در فارن افرز نوشتند: زمانی فرا رسید که ایالات متحده در برخورد با خاورمیانه، خوش‌بینی را به آیینی بدل کرد، به ایدئولوژی خیال‌پردازی روی آورد، به‌طور مرتب سخنان توخالی بر زبان آورد و ادعاهایی مطرح کرد که رویدادها به‌سادگی نادرستی‌شان را آشکار می‌ساخت. تعیین یک تاریخ دقیق دشوار است، اما یافتن علت احتمالی آسان‌تر: این عادت شکل‌گرفته جدایی‌ناپذیر از فرسایش قدرت و نفوذ ایالات متحده بود.

تصمیم اتحادیه اروپا برای بستن آخرین مسیر دیپلماتیک و تثبیت مسیر به سمت تقابل با ایران، کمتر به فعالیت‌های هسته‌ای ایران مربوط است و بیشتر به عنوان یک ترفند راهبردی اتحادیه اروپا برای وادار کردن آمریکا به همسویی در موضوع اوکراین عمل می‌کند.

به گزارش سرویس بین‌الملل «انتخاب»، در ادامه این مطلب آمده: هیچ طرفی نمی‌تواند با سلطه نظامی یا اقتصادی آمریکا برابری کند، اما شمار فزاینده‌ای از شرکا و دشمنان در خاورمیانه آموختند آن را نادیده بگیرند. ایالات متحده با همه قدرتش به‌طور مرتب از سوی اسرائیل و حتی گاهی فلسطینی‌ها پس زده می‌شد و کار چندانی جز نظاره شرمساری خود انجام نمی‌داد. اگر قدرت توانایی گسترش ظرفیت فراتر از اندازه عینی و جهت‌دهی به رفتار دیگران باشد، اینجا عکس آن رخ داد. تراژدی روند صلح اسرائیل ـ فلسطین تنها تقصیر واشنگتن نبود. اما تصور شکافی بزرگ‌تر میان توانایی و دستاورد دشوار است. زورگو خودش مورد زورگویی قرار گرفت و هیچ واکنشی نشان نداد.

در جاهای دیگر، در افغانستان همانند عراق، ایالات متحده نشان داد که نمی‌داند چگونه جنگی را پیش ببرد، چه رسد به پیروزی در آن. هزاران آمریکایی و صدها هزار افغان و عراقی جان باختند. جنگ عراق با حکومتی تحت حمایت ایران و شبه‌نظامیان پایان یافت، جنگ افغانستان با بازگشت طالبان به قدرت در پی عقب‌نشینی خفت‌بار آمریکا.

در خاورمیانه، ایالات متحده خوش‌بینی را به دینی بدل کرده بود.

این کشور همچنین نشان داد که از عهده مدیریت صلح هم برنمی‌آید. در سراسر منطقه، دیکتاتورها را در آغوش گرفت، آن‌ها را سرزنش کرد و دوباره به آغوششان بازگشت. در سال ۲۰۱۱، کوشید گذار دموکراتیک در مصر را پیش ببرد؛ فصلی که با تحکیم حکومتی پایان یافت که سرکوبگرتر از رژیمی بود که رهبران آمریکا در سرنگونی‌اش کمک کرده بودند. در همان سال، اوباما دستور حملاتی را داد که به سقوط رهبر لیبی، معمر قذافی، انجامید.

نتیجه آن جنگ داخلی، بی‌ثباتی، گسترش شبه‌نظامیان مسلح، و همچنین جریان تسلیحات در سراسر آفریقا و پناهجویان به سوی اروپا بود. رئیس‌جمهور آمریکا امید داشت عملیات موفق شود، اما بعدها آن را یک «افتضاح تمام‌عیار» توصیف کرد. او دست‌کم در یکی از آن موارد درست می‌گفت. تلاش‌های بعدی دولت اوباما برای براندازی رژیم سوریه از طریق سرمایه‌گذاری سنگین در اپوزیسیون مسلح نیز الگویی مشابه داشت: مداخله آمریکا جنگ داخلی را طولانی‌تر کرد، مداخله ایران و روسیه را بیشتر تشویق نمود، و نتوانست شورشیان را به قدرت برساند. بسیاری از سلاح‌هایی که ایالات متحده به سوریه فرستاد، سرانجام به دست گروه‌های جهادی افتاد که آمریکا سپس ناچار شد برای مهارشان تلاش کند.

در این موارد و دیگر موارد، خیزش‌های عربی به مسیری تاریک و زشت افتاد. هنگامی که آغاز شدند، اوباما مشهوراً گفت ایالات متحده از بادهای تغییر حمایت خواهد کرد و در «سمت درست تاریخ» خواهد ایستاد. اما تاریخ اعتنایی نکرد. در هر مورد، خوش‌خیالی به سنگ واقعیت خورد، و ایالات متحده به‌گونه‌ای عجیب نسبت به درس‌های تاریخ خود در خاورمیانه بی‌اعتنا به نظر می‌رسید ـ درس‌هایی درباره اعتماد به نفس بیش از حد؛ محدودیت‌های قدرتش؛ سرسختی حکومت‌های مستقر؛ بی‌اعتمادی به شرکای محلی‌ای که مشتاق حمایت آمریکا بودند اما به توصیه‌هایش بی‌تفاوت؛ پیامدهای بازگشت ضربه پس از حمایت از گروه‌های مسلحی که واشنگتن شناخت اندکی از آن‌ها داشت و کنترل کمتری بر آن‌ها؛ و کشش مکرر، همچون پروانه به سوی آتش، به منطقه‌ای که بارها سوگند خورده بود از آن بگریزد. به‌طور خلاصه، درس‌هایی درباره پیوند میان میل مقاومت‌ناپذیر آمریکا برای دخالت در منطقه و ناآشنایی‌اش با راه و رسم آن.

حتی زمانی که نتایجی که برای آن‌ها تلاش کرده بود رخ می‌داد، این رخدادها به خواست واشنگتن نبود. سال‌ها تلاش آمریکا برای تضعیف جنبش‌های مسلح منطقه ـ حزب‌الله، شبه‌نظامیان عراقی، گروه‌های مسلح فلسطینی، حوثی‌ها ـ تأثیر چندانی در فرسایش نفوذشان نداشت. ایالات متحده کوشید آن‌ها را به شیوه‌های مختلف فلج کند و آنان از ضربه‌ها آسیب دیدند، اما دوباره برخاستند و از سختی‌ها نیرو گرفتند. ضربه مهم و جدی به دست اسرائیل وارد شد، زمانی که در سپتامبر ۲۰۲۴ حزب‌الله را بی‌سر کرد و صفوفش را درهم شکست. اندکی پیش از آنکه اسد در دسامبر همان سال از دمشق بگریزد و رژیمش فروبپاشد، ایالات متحده به این نتیجه رسیده بود که هر دو پابرجا هستند و به فکر توافقی برای بهبود روابط دوجانبه افتاده بود.

شگفت‌زده، مقام‌های آمریکایی کاری جز تماشای این صحنه نتوانستند انجام دهند: گروهی که از سوی ایالات متحده در فهرست سازمان‌های تروریستی قرار داشت، به‌سرعت اسد را بیرون راند و کاری را به پایان رساند که واشنگتن با سختی بسیار و ناکامی فراوان در انجامش کوشیده بود. و سپس در برابر کسی نشستند که در گذار سریع از اپوزیسیون به قدرت، در چشم آنان از یک جهادی به یک دولتمرد بدل شده بود.

آنچه واشنگتن در نفوذ از دست می‌دهد، با سروصدا جبران می‌کند.

با هر شکست، دروغی شکل گرفت که به مغز و استخوان دیپلماسی ایالات متحده در خاورمیانه بدل شد. در افغانستان، ایالات متحده بارها تکرار کرد که موفقیت در دسترس است و همچنان دور خود می‌چرخید تا سرانجام به شکست رسید. در حالی که ادعا می‌کرد برای دموکراسی و حقوق بشر می‌جنگد، در کنار شرکایی قرار داشت ـ مصر، پادشاهی‌ها و شیخ‌نشین‌های عربی خلیج فارس، اسرائیل ـ که اولی را نادیده می‌گرفتند و دومی را به سخره می‌گرفتند. ایالات متحده اصرار داشت که فشار می‌تواند برنامه هسته‌ای ایران را مهار کند. وقتی فشار مؤثر واقع نشد، قرار بود فشار بیشتر نتیجه دهد. با این حال، هر تحریم جدیدی که آمریکا در پاسخ به هر اقدام جدید ایران وضع می‌کرد، به اثبات بی‌فایده بودن همان سیاست بدل می‌شد. نمی‌توان به‌طور جدی استدلال کرد که فشار رفتار ایران را مهار خواهد کرد وقتی هر فشار بیشتر، رفتاری بدتر به بار می‌آورد.

گاهی عجیب‌تر از همه، هم تظاهر وجود داشت و هم اعتراف به تظاهر. وقتی اوباما شورشیان سوری را مسلح کرد، علناً تأکید داشت: «این دیکتاتور سقوط خواهد کرد.» بعدتر خود او اذعان کرد که تصور موفقیت چنین مخالفانی ـ گروهی درهم‌برهم از «پزشکان، کشاورزان، داروسازان سابق» که ارتشی منظم را شکست دهند ـ خیال‌پردازی بود. دولت بایدن تصمیم سال ۲۰۱۸ دونالد ترامپ برای خروج از توافق هسته‌ای ایران که اوباما مذاکره کرده بود و بازگرداندن تحریم‌ها را محکوم کرد. اما همزمان به این افتخار می‌کرد که حتی یک تحریم را برنداشته، ده‌ها مورد دیگر افزوده و سوگند خورده فشار بیشتری اعمال کند، همان فشاری که خودش اذعان داشت بی‌اثر است. جو بایدن، وقتی نیروهای آمریکایی حمله به حوثی‌ها در یمن را در واکنش به حملات آنان به کشتی‌های تجاری آغاز کردند و سخنگویان نظامی آمریکا بارها مدعی موفقیت شدند، این جمله عجیب را در مورد حملاتی که دستورشان را داده بود به خبرنگاری گفت: «وقتی می‌پرسید آیا آنها مؤثر هستند، آیا جلوی حوثی‌ها را گرفته‌اند؟ نه. آیا ادامه خواهند داشت؟ بله.» رؤسای جمهور آمریکا به‌خوبی به اندازه حرف‌هایشان بودند، و حرف‌هایشان به‌وضوح همچون مه آلود.

هرچه ایالات متحده کمتر بتواند مسیر رویدادها را هدایت کند، مقام‌هایش بیشتر احساس نیاز می‌کنند درباره آن صحبت کنند؛ روشی برای القای حس کنترل. آنچه واشنگتن در نفوذ از دست می‌دهد، با سروصدا جبران می‌کند. ناتوانی را پشت پرگویی پنهان می‌کند، بیهودگی را با فصاحت. قدرت واقعی ساکت است. این گسست میان کلمات و واقعیت تقریباً غیرقابل درک است، مگر آنکه آن را نشانه پایان یک دوران دانست. نشانی از حسرت یک ابرقدرت روزگاری توانا که دل‌تنگ روزهایی است که می‌توانست خواسته‌اش را تحمیل کند؛ یا بازتاب ساختار مشوقی که بدبینی را به خاطر قضاوتش درباره هدف آمریکایی تنبیه می‌کند و خوش‌بینی را به خاطر حکمش درباره توان آمریکایی پاداش می‌دهد؛ یا امیدی که تکرار اجبارگونه و سرخوشانه بتواند دروغ‌ها را به واقعیت بدل کند.

بازگشت به واقعیت

نحوه واکنش اولیه جهان عرب به انتخاب مجدد ترامپ در سال ۲۰۲۴ بسیار گویا بود. به هر معیار، ترامپ باید در این زمینه همه چیز علیه خود می‌داشت. در دور نخست، او به‌طور قاطع کفه ترازو را به نفع اسرائیل سنگین کرده بود، مشتاق به شکستن سنت‌ها و کنار گذاشتن کلیشه‌های فرآیند صلح که آن‌ها را افسانه می‌دانست. در طول کارزار انتخاباتی، او از نخست‌وزیر اسرائیل بنیامین نتانیاهو خواسته بود که «کار را تمام کند» در غزه؛ هرچه عتاب اخلاقی مقام‌های دولت بایدن درباره عملکرد اسرائیل در جنگ بود، در میان جانشینانشان پژواکی نداشت. با این حال، در همان روزهای نخست، در بسیاری از گوشه‌های خاورمیانه، آسودگی بیشتر از ناامیدی حس می‌شد از وداع با رویکرد بایدن ـ و به نظرشان اوباما نیز.

توضیح رایجی که می‌گفت یک دیکتاتور تنها با دیکتاتور دیگر راحت است، و اینکه در ترامپ، دیکتاتورهای عرب کسی شبیه خود می‌دیدند، تنها تا حدی درست بود. بایدن، به هر حال، چندان مدافع واقعی دموکراسی و حقوق بشر ثابت نشده بود. آنچه رهبران عرب و بخش قابل‌توجهی از افکار عمومی آنان را می‌آزرد، خودبزرگ‌بینی اخلاقی واشنگتن، همدردی‌های بی‌اثر و باورهای بی‌جرئت بود. آنچه برایشان غیرقابل‌تحمل بود، دروغ‌ها بود. اگر قصد ندارید برای فلسطینی‌ها کاری کنید، دست‌کم وانمود نکنید که اهمیت می‌دهید. دست‌کم با ترامپ، به‌گمانشان، می‌دانستند چه چیزی در انتظارشان است، حتی اگر اقداماتش غیرقابل پیش‌بینی و اغلب برخلاف میل آنان بود. در او رهبری می‌دیدند بی‌قطب‌نمای اخلاقی، راحت با اعمال بی‌پرده قدرت.

برخلاف پیشینیانش، ترامپ بی‌وقفه درباره راه‌حل دوکشوری خیالی حرف نمی‌زد؛ وقتی می‌گفت همه گزینه‌ها روی میز است درباره ایران، جدی می‌گرفتند؛ و وقتی مجوز مذاکره با حماس را داد، نمایش خودداری از گفت‌وگو با تنها موجودیت فلسطینی که می‌توانست درباره جنگ و صلح تصمیم بگیرد را کنار گذاشت. اینکه این چقدر تغییر واقعی نسبت به گذشته است، هنوز روشن نیست. با این حال، پس از سال‌ها خشم ساختگی و موعظه‌های دروغین، بدبینی واقعی برای بسیاری همچون نسیمی تازه و خوشایند بود.

در طول دهه‌ها، ایالات متحده به‌تدریج جهانی بدیل ساخته بود. جهانی که در آن حرف‌های خوش‌بینانه به حقیقت بدل می‌شد و اقدامات نتایج وعده داده‌شده را می‌آورد. جهانی که مأموریت واشنگتن در افغانستان منجر به ایجاد دموکراسی مدرن می‌شد و نیروهای تحت حمایت آمریکا توان ایستادگی در برابر طالبان را داشتند. جهانی که تحریم‌های اقتصادی تغییر سیاسی مطلوب می‌آورد، حوثی‌ها را رام می‌کرد و پیشرفت‌های هسته‌ای ایران را معکوس. جهانی که در آن ایالات متحده درگیر نبردی سرنوشت‌ساز میان نیروهای دموکراتیک و رژیم‌های خودکامه بود. جهانی که فلسطینی‌های میانه‌رو نماینده مردمشان بودند، قرار بود تشکیلات خودگردان را اصلاح کنند و خواسته‌های سیاسی‌اش را مهار کنند؛ یک مرکز معتدل اسرائیلی قرار بود به‌واسطه فشار نرم آمریکا زمام امور را به دست گیرد، با عقب‌نشینی‌های سرزمینی معنادار و دولتی فلسطینی شایسته نام آن موافقت کند. جهانی که در آن آتش‌بس در غزه قریب‌الوقوع بود، عدالت بین‌المللی کور بود و استانداردهای دوگانه زمخت واشنگتن پیوسته نظم بین‌المللی‌ای را که مدعی دفاع از آن بود لکه‌دار نمی‌کرد.

و سپس جهان واقعی است، سراپا گوشت و استخوان و دروغ.

 

منبع خبر "نامه نیوز" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.