خبرگزاری مهر؛ گروه سیاست - حسین کشتکار: انتشار تیتر اخیر یکی از روزنامهها با مضمون «سخنرانی کافی نیست» و پیشنهاد دیدار رئیسجمهور کشورمان با دونالد ترامپ در حاشیه نشست مجمع عمومی سازمان ملل، بار دیگر این پرسش جدی را در افکار عمومی و نخبگان سیاسی ایجاد کرده است که چرا برخی همچنان گمان میکنند با یک دیدار تشریفاتی و نمایشی میتوان به یکباره مسیر دشمنیهای دیرینه آمریکا علیه ملت ایران را تغییر داد. این نگاه سادهانگارانه نه تنها ریشه در واقعیتهای تاریخی و سیاسی ندارد، بلکه تجربههای عینی سالهای گذشته نشان میدهد ترامپ و دولت ایالات متحده هرگز به معنای واقعی کلمه به مفهوم گفتگو و تعامل پایبند نبوده و نیستند.
واقعیت آن است که اگر ترامپ کمترین فهم و اعتقادی به تعامل و احترام متقابل داشت، در میانه مذاکرات هستهای ایران و آمریکا اجازه نمیداد اسرائیل به ایران حمله کند و خود نیز به صورت مستقیم وارد جنگ نمیشد. این اقدام آشکاراً نشان داد که در محاسبات ترامپ، گفتگو صرفاً ابزاری تاکتیکی برای خرید زمان و فریب افکار عمومی است، نه مسیری برای حل واقعی اختلافات. چگونه میتوان به سیاستمداری اعتماد کرد که همزمان با مذاکره در موضوع هستهای، دستور حمله به تأسیسات هستهای ایران را صادر میکند؟ این یعنی گفتگو در قاموس ترامپ، هیچ ارزشی ندارد و تنها زمانی معنا پیدا میکند که با تحقیر و فشار یکجانبه علیه طرف مقابل همراه باشد.
برخی مدعیاند یک دیدار در حاشیه سازمان ملل میتواند جلوی جنگ یا هر اقدام خصمانه دیگری را بگیرد. اما این توهمی بیش نیست. تجربه اخیر رئیسجمهور اوکراین نشان داد دیدار و عکس یادگاری با ترامپ مغرور و سرکش، چیزی جز نمایش تحقیر علنی برای کشور مقابل به همراه ندارد. اوکراینی که از همپیمانان آمریکا بود. حال پرسش اینجاست: اگر چنین سرنوشتی برای متحدان آمریکا رقم میخورد، دیدار ایران – بهعنوان کشوری مستقل و مخالف سلطهجویی آمریکا – چه انگیزهای برای ترامپ جز به ذلت کشاندن کشورمان خواهد داشت؟
از سوی دیگر، مقایسه رفتار ترامپ با دیگر رهبران جهان نیز گویای همین واقعیت است. او بارها با ولادیمیر پوتین دیدار کرده، اما هیچیک از این دیدارها نه به رفع تحریمهای روسیه منجر شد و نه موجب توقف حمایت غرب از اوکراین شد. اگر دیدار با ترامپ راهحل مشکلات بود، امروز روسیه باید در شرایطی متفاوت میبود. بنابراین، استناد به یک دیدار برای حل بحرانهای بنیادین، سادهاندیشی آشکاری است.
سوال اساسی اینجاست: دقیقاً چه کار دیگری باید از سوی یک سیاستمدار آمریکایی علیه ایران صورت گیرد تا برخی در داخل کشور با او همچنان با نگاه خوشبینانه و غیرواقعی مواجه نشوند؟ ترامپ در دوره نخست ریاستجمهوری خود و همچنین در دوره فعلی، کارنامهای سیاه در قبال ملت ایران دارد. از ترور ناجوانمردانه سردار شهید قاسم سلیمانی تا حمایت مستقیم و غیرمستقیم از ترور فرماندهان مقاومت در جنگ ۱۲ روزه اخیر، از فشار حداکثری اقتصادی علیه مردم ایران تا حمایت بیقید و شرط از رژیم صهیونیستی در ارتکاب فجایع انسانی در غزه در دو سال گذشته، همگی نشان میدهد دشمنی او با ملت ایران صرفاً در حد شعار یا تاکتیکی سیاسی نیست، بلکه بخشی جداییناپذیر از راهبرد اوست.
حال که شرایط بینالمللی تغییر یافته و بسیاری از کشورهای جهان جنایتهای اسرائیل را محکوم کردهاند، همان مسیری که جمهوری اسلامی ایران طی دهههای گذشته با هزینههای فراوان بر آن پای فشرد، مورد تأیید افکار عمومی جهانی قرار گرفته است. در چنین شرایطی، عجیب است برخی در داخل کشور به جای بهرهبرداری از این اجماع جهانی علیه اسرائیل و حامی اصلی آن یعنی آمریکا، پیشنهاد دیدار با بزرگترین دشمن ملت ایران را مطرح میکنند. این در حالی است که هرگونه دستدادن یا لبخند دیپلماتیک با ترامپ، چیزی جز تضعیف دستاوردهای سیاسی و اخلاقی جمهوری اسلامی در عرصه جهانی نخواهد بود.
نقطه پایانی این است که آنچه رئیسجمهور محترم تحت عنوان «وفاق ملی» و رهبر معظم انقلاب پس از جنگ ۱۲ روزه به عنوان «اتحاد مقدس» بر آن تأکید کردند، در چهارچوب منافع ملی، عزت اسلامی و استقلال کشور تعریف میشود. هرگونه موضعگیری که مسئولان مقاوم کشور را به کوتاه آمدن، سازشپذیری یا ذلت بکشاند، آشکارا در تقابل با این وفاق و اتحاد ملی قرار دارد.
«سخنرانی کافی نیست»؛ مسئولان جمهوری اسلامی بارها خطاب به کشورهای منطقه و جهان این جمله را تکرار کردهاند که صرف سخنرانی و محکومیت لفظی کافی نیست و باید در میدان عمل علیه اسرائیل اقدامی واقعی صورت گیرد. اما بهکارگیری همین گزاره برای توجیه دیدار با ترامپ، تحریف آشکار پیام اصلی و وارونهسازی حقیقت است. امروز بیش از هر زمان دیگر، ایران نیازمند ایستادگی، عزت و بهرهگیری از اجماع جهانی علیه دشمنان خود است، نه آویختن به ریسمانی پوسیده به نام دیدار با ترامپ.