علی ودایع در روزنامه اعتماد نوشت: نفسهای دیپلماسی در سینه حبس شده است. مکانیسم ماشه عملا در نقطه شلیک سخت به برجام و تلاشهای دیپلماتیک پیرامون پرونده هستهای ایران قرار گرفته است. تروییکای اروپایی تلاش میکند با اعمال «دیپلماسی چدنی» اراده ایران در حق مشروع غنیسازی را نابود کند. سیاست
امریکا تحتتاثیر الگوریتم «مرد دیوانه» (Madman Theory) به رهبری ترامپ، بر این فرض استوار است که با اتخاذ رفتارهای غیرقابل پیشبینی و رادیکال، حریف (ایران) را وادار به تسلیم کند. هدف نهایی، دستیابی به «صلح از موضع قدرت» است. حمله به تاسیسات هستهای در چارچوب همین رفتار غیرقابل پیشبینی تفسیر میشود که به ایران سیگنال میدهد امریکا از اقدام نظامی ابایی ندارد؛ رفتار امروز ترامپ تا حدود زیادی متاثر از مرد دیوانه «ریگان» است. نکته اینجاست که نبرد ایران و اسراییل پس از جنگ 12 روزه همچنان در «منطقه خاکستری» ادامه دارد.
در این معادله، هدف اصلی تهران، حفظ برنامه هستهای به عنوان یک اهرم قدرت و بازدارندگی است. سیاست «ابهام هستهای» به ایران اجازه میدهد تا بدون نقض کامل تعهدات، توانایی فنی خود را ارتقا دهد و در عین حال، با «دیپلماسی ریسک»، فشار را به سمت مقابل برگرداند. شرطی کردن ادامه همکاری به تعلیق مکانیسم ماشه، نشاندهنده موضع قاطع ایران برایعدم عقبنشینی است. سناریوهای پیچیدهای درباره امکان ازسرگیری جنگ وجود دارد اما «فعلا» همه سناریوها پیرامون بستههای پیشنهادی در مدار ماشه با ایفای نقش متغیرهای آشکار و پنهان در حال تغییر و تحول است.
با شکست قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل متحد برای تمدید لغو تحریمها علیه ایران و افزایش فشار ازسوی سه قدرت اروپایی برای فعال کردن مکانیسم موسوم به «اسنپبک»، تهران هشدار داده است که ممکن است از پیمان منع گسترش سلاحهای هستهای (NPT) خارج شود و اقدامات تلافیجویانه بیشتری انجام دهد.
این بنبست، چشمانداز دیپلماتیکی را برجسته میکند که مملو از تناقضات، وعدههای عمل نشده و تنشهای فزاینده است. فرآیند مکانیسم ماشه و رفتار تروئییکای اروپایی در تضاد کامل با تعهدات قبلی است. «کاجا کالاس» مسوول سیاست خارجی اتحادیه اروپا، متعهد شده بود که در صورت دستیابی ایران و آژانس بینالمللی انرژی اتمی به توافق، مکانیسم ماشه پیگیری نخواهد شد. این وعده اکنون با موضع جدید اروپا جایگزین شده است.
آلمان، بریتانیا و فرانسه در حال ذبح توافق قاهره هستند. ایران در جریان مذاکرات اخیر به صراحت اعلام کرد که پیش از تمدید قطعنامه ۲۲۳۱ هیچ تعهد جدیدی را نخواهد پذیرفت. عباس عراقچی، وزیر امور خارجه پس از دستیابی به تفاهم با آژانس بینالمللی انرژی اتمی هشدار داد که در صورت فعال شدن مکانیسم ماشه، این توافق باطل خواهد شد. بیانیه شورای عالی امنیت ملی ایران هم صراحتا مشخص میکند که تهران تلاش میکند کانالهای دیپلماسی را حفظ کند اما ادامه همکاریها با آژانس منوط و مشروط به تعلیق مکانیسم ماشه است؛ موضوعی که تروییکا «قبلا» پذیرفته بود.
دیپلماسی تا ۲۸ سپتامبر امکانپذیر است، اما ناظران شانس کمی برای جلوگیری از بازگشت تحریمها میبینند. در طول چند هفته گذشته، دیپلماسی فشردهای بین ایران و کشورهای اروپایی در جریان بوده است، اما تاکنون بدون هیچ قطعنامهای، نشانههایی از احتمال تحریمها وجود دارد.
تحلیلگران هشدار میدهند که بحران به جای کاهش تنش، به طور پیوسته به سمت تشدید تنش پیش میرود. در صورت اجرای مکانیسم ماشه، تهران اعلام کرده است که خروج از NPT روی میز است. چالش بنیادین اینجاست که تروییکا دچار پارادوکس رفتاری است. آلمان، بریتانیا و فرانسه تلاش میکنند با اعمال دیپلماسی چدنی و رفتار سخت به نقطه مطلوب برسند اما در عمل فضای تشدید تخاصم را فرآهم کردهاند. مساله بنیادین برای اروپا این است که آنها نگران هستند که توانایی تاثیرگذاری «چماق» را از دست بدهند.
آنچه نمیتوان نادیده گرفت، این است که آلمان، بریتانیا و فرانسه در فضای پساجنگ اوکراین جایگاه ویژه روابط بینالملل را از دست دادهاند؛ وضعیت ناخوشایندی که با بازگشت یکجانبهگرایی ترامپ تبدیل به یک کابوس بیانتها شده است. تروییکا در بازی انتحاری با مکانیسم ماشه دنبال جلب رضایت امریکا در تقابل با روسیه و کسب امتیاز در پرونده اتمی ایران است. نکته بنیادین اینجاست که استراتژیها و رویاهای اتحادیه اروپایی در تلاطم فراآتلانتیکی با چالشهای بنیادین دست به گریبان است.
این دیدگاه به شکلی کمرنگ وجود دارد که اروپا برای حفظ چماق و کسب امتیاز بیشتر در آستانه نشست مجمع عمومی سازمان ملل تا لحظه آخر مکانیسم ماشه دنبال حفظ فشار دیپلماسی چدنی است. اعمال تحریمهای بیسابقه و رفتار سخت مرد دیوانه، نشان داد که امریکا حاضر است تا لبه پرتگاه پیش برود اما درنهایت نمیخواهد وارد یک جنگ بدون چشمانداز در خاورمیانه شود.
در کل فرآیند پرونده هستهای ایران، زمان همواره یک عنصر ارزشمند و حیاتی قلمداد شده است. ظرف یک هفته آینده، هر چه به زمان اجرای مکانیسم ماشه نزدیکتر میشویم، فضای دیپلماسی تنگتر و ریسک تقابل بالاتر میرود. زمان به عنوان یک اهرم فشار برای هر دو طرف عمل میکند. مقیاس زمانی اجرای اسنپبک است. در سایه شلیک مکانیسم ماشه معادلات پیرامون بستههای پیشنهادی در مدار ماشه تعریف خواهد شد.
آیا در روزهای آینده معجزهای رخ میدهد؟ این سوالی است که ذهن تحلیلگران را درگیر خود کرده است. در چارچوب تحلیل رئالیسم، وقوع «معجزه» به معنای یک تحول غیرمنتظره و ناگهانی که موازنه قدرت را تغییر دهد؛ بسیار بعید است. هرگونه توافق یا عقبنشینی، نتیجه محاسبات قدرت و منافع خواهد بود. بنابراین، اگر تغییر مثبتی رخ دهد، باید آن را نه یک «معجزه»، بلکه نتیجه تغییر در محاسبات استراتژیک و ارزیابی هزینه-فایده بازیگران دانست.
تهران نشان داده که مبتنی بر دکترین «بالانس» نسبت به رفتار طرف مقابل رفتار میکند. امکان تعلیق در لحظه آخر اگرچه غیرممکن نیست اما شبیه یک معجزه است. تهران در ابهام هستهای و تعریف مولفههای قدرت بازدارندگی نهایی هزینههایی سنگین تعریف خواهد کرد.
در شرایطی که امکان ازسرگیری جنگ ایران و اسراییل به شکل جدی وجود دارد، ایران در واکنش به مکانیسم ماشه ناگزیر به حرکت به سمت ایجاد «موازنه وحشت» برای بازدارندگی دفاعی خواهد شد. زد و خورد «پینگپنگی» تهران و تلآویو، نه یک جنگ تمامعیار که «برخورد سخت کنترل شده» در یک بازه زمانی کوتاه بود. به شکل سنتی، اسراییل مبتنی بر «دکترین بگین» در جهت پیشدستی قاطعانه برای نابودی تهدیدها و تضمین «مصونیت» جبهه داخلی رفتار کرده است اما در فضای پساجنگ «ریسک مرگ» در دستور کار تلآویو است.
در نقطه مقابل، ایران هم از «صبر استراتژیک» به «برخورد سخت، سریع و اشباع» تغییر رویکرد داده است. سپر انداختن تهران در پرونده هستهای تبعات سخت بر مولفههای قدرت دارد. تهران با تکیه بر ابهام هستهای ضمن دیپلماسی ریسک و رفتار مشروط میتواند مولفههای قدرت را حفظ کند. بازدارندگی قلب بنیادین بقا در آینده ایران و تقابل با سهمخواهی اسراییل در غرب آسیا است.
کنت والتز در آخرین مقاله خود نوشته بود که سادهترین راه برای ایجاد ثبات در منطقه دستیابی ایران به بازدارندگی هستهای است. او استدلال میکند که برخورداری از زرادخانه هستهای نگرانیهای امنیتی ایران را کاهش خواهد داد و تهران دیگر دلیل چندانی برای مشکلآفرینی برای دیگران نخواهد داشت. در آن صورت دیگر نیازی نخواهد بود که ایران برای تحت فشار قرار دادن رقبای منطقهای خود به روشهایی توسل جوید که میتواند درنهایت منجر به یک تبادل آتش هستهای گردد. همانطور که وینستون چرچیل در سالهای نخست جنگ سرد گفته بود: «ثبات، فرزند تناور وحشت است.»
همه معادلات به سمت چانهزنی یا برخورد در فضای پساماشه در حال تدوین است. اجرای مکانیسم ماشه به معنای پایان دیپلماسی نیست، بلکه میتواند شروع فصل جدیدی از مذاکرات با شرایط کاملا متفاوت باشد. شاید طرفین پس از سنجش هزینههای تقابل، دوباره به دنبال یک راهحل دیپلماتیک بگردند، اما اینبار از موضعی کاملا متفاوت و با شرایطی سختتر.
قابل انتظار است که در کوتاهمدت، تنشها افزایش خواهد یافت اما در بلندمدت، چشمانداز به دو سناریو اصلی تقسیم میشود: یا طرفین با درک هزینههای بالای تقابل، به یک توافق جدید و پایدار دست پیدا میکنند (که به نظر میرسد احتمال آن پایین باشد) یا بحران هستهای به یک وضعیت پایدار و خطرناک (Stalemate) تبدیل میشود که در آن ایران به عنوان یک قدرت هستهای در آستانه (Threshold State) شناخته میشود و تنشها به صورت مزمن ادامه مییابد. باتوجه به چارچوب رئالیسم، آینده در این مسیر، بیشتر براساس منافع و قدرت تعریف میشود تا تعهدات و معجزات.
در یک تحلیل کلان باید گفت که پرونده هستهای ایران تنها یک موضوع منطقهای نیست، بلکه بخشی از رقابت قدرتهای بزرگ (امریکا، چین، روسیه) است. هرگونه توافق یا تقابل، بر موازنه قدرت در خاورمیانه و فراتر از آن تاثیر میگذارد. نبود اعتماد بین طرفین، هرگونه راهحل دیپلماتیک را بسیار دشوار کرده است. هر یک از بازیگران، اقدامات طرف مقابل را براساس سوءظن و بدبینی تفسیر میکنند.