به گزارش خبرگزاری صدا و سیما؛ سیو یکم شهریور ۱۳۵۹، روزی است که تاریخ معاصر ایران شاهد یکی از عمیقترین تحولات خود بود. در این روز، رژیم بعثی عراق به فرماندهی صدام حسین با تهاجمی همه جانبه به مرزهای ایران، جنگی را آغاز کرد که به مدت هشت سال به طول انجامید.
این حمله در شرایطی صورت گرفت که ایران درگیر تحولات انقلابی بود؛ از سویی نظام اسلامی در دوران گذار بسر برده و هنوز کاملا تثبیت نشده بود و از سوی دیگر با دسیسههایی مانند آشوب طلبیهای گروهکهای تجزیه طلب چپ گرا و تحریم غربیها روبه رو بود. همه اینها در حالی بود که نیروهای مسلح نیز شرایط ویژهای داشتند؛ سپاه پاسداران نوپا بود و ارتش نیز در حال عبور از گردنههای سختی بود و حتی ماههای زیادی نگذشته از روزی که با حمایت امام (ره) و یارانش از خطر انحلال رهایی یافته و به سازماندهی دوباره نیروها مشغول شده بود.
صدام حسین در چنین موقعیتی با لغو یک جانبه قرارداد الجزایر و پاره کردن آن جلو دوربینهای تلویزیونی در ۲۶ شهریورماه ۵۹، در پی مقدمه چینی برای حمله به ایران بود. ژنرال محمد عبدالحلیم ابوغزاله که خود از ملی گرایان عرب و وزیر دفاع اسبق مصر بود در کتاب جنگ عراق و ایران انگیزه صدام برای حمله به ایران را این گونه شرح داده است: «همه تحلیل گران سیاسی و نظامی بر این عقیدهاند که حکومت عراق به حکم طبعیت و منافع خود فرصتی مناسب و تکرار ناشدنی را برای بازیابی نقش ژاندارمی منطقه خلیج فارس بعد از سقوط شاه به دست آورده ... و علاوه بر این حکومت عراق فرصتی استثنایی برای نقض قرارداد ۱۹۷۵ و بازپس گیری شط العرب [اروند رود]به چنگ آورد... و به آرزوی خود یعنی تبدیل شدن به بزرگترین رهبر منطقه خلیج فارس نائل میشود و به این وسیله مرکز فرماندهی امت عرب را در دست میگیرد... همه اینها در کنار دشمنی شخصی صدام حسین با [امام]خمینی را باید در نظر قرار گیرد»؛ بنابراین اعتراض به مفاد قرارداد الجزایر بهانهای بیش نبود، بلکه به تصریح ابوغزاله، تلقی صدام از اوضاع ایران این بود که میتواند به پیروزی آسانی دست پیدا کند. حتی نیویورک تایمز هم در تاریخ ۲۸ سپتامبر ۱۹۸۰ برابر با ۶ مهر ۱۳۵۹ گفته بود صدام به دنبال سرنگونی نظام جدید ایران است.
حمله عراق به ایران ابعادی بینالمللی داشت. پشتیبانی قدرتهای منطقهای و فرامنطقهای از صدام حسین، این جنگ را به یک میدان آزمایش سلاحها و راهبردهای جدید تبدیل کرده بود. شرق و غرب هر دو به سود صدام با یکدیگر متحد شده بودند. رژیم بعث هم با این توهم که میتواند در مدت کوتاهی به پیروزی برسد، دچار خطای محاسباتی شده و مقاومت مردم انقلابی ایران را دست کم گرفته بود.
شور مقاومت از همان روز اول در میان مردم و نیروهای مسلح وجود داشت؛ حتی پایینترین ردهها و یگانهای نظامی نیز آماده مقاومت بودند. ﺳﺮﻫﻨﮓ ﺟﺎﻧﺒﺎﺯ ﻋﻠﯽ ﻗﻤﺮﯼ که ﺗﻨﻬﺎ ﺑﺎﺯﻣﺎﻧﺪﻩ ۱۹ ﻧﻔﺮ ﺍﺯ ﺍﻓﺴﺮﺍﻥ ﮔﺮﺩﺍﻥ ﺩﮊ ﺧﺮﻣﺸﻬﺮ ﺍﺳﺖ، این آمادگی نیروها در ساعات اولیه جنگ را این گونه توصیف میکند: قبل از اینکه درگیری آغاز شود، روز ۳۱ شهریور، ساعت ۱۰ صبح به جزیره مینو رفتم. عراقیهایی که روبهروی پادگان ما در جزیره بودند، برای اینکه حرص بچههای ایرانی را دربیاورند، پرچم ایران را از نوار مرزی برمیداشتند و آتش میزدند... همین موضوعات باعث تحریک بچهها میشد.... حدودا ساعت ۱۲ و ۲۰ دقیقه بود که سروان رستمی از پاسگاه حدود با من تماس گرفت. صدای او میلرزید. وقتی پرسیدم که چه اتفاقی افتاده؟ جواب داد: جناب سرهنگ تانکهایی که قبلا از آنها صحبت کرده بودید، به طرف ما میآیند. گفتم: اصلاً نترسید و سریع ۱۰۶ها را بیرون بکشید و آمادهباش بزنید. بلافاصله با تمام دژها و سنگرها تماس گرفتم و اعلام آمادهباش دادم.. با تلفن به همه گفتم: ۱۰۶ها را آماده کنید و اگر عراقیها حتی به سیمخاردارهای مرزی دست زدند، شما اجازه شلیک دارید.... تانکهای دشمن در ۸۰ الی ۱۰۰ متری پشت نوار مرزی ایستاده بودند. در هر ۵۰ الی ۶۰ متر فاصله هم لودر و بلدوزر برای درآوردن مینها گذاشته بودند. با دیدن اولین لودری که شروع به بیل زدن در پشت سیمخاردارها کرد، بلافاصله سمت سلاح ۱۰۶ رفتم و به یکی از تانکها شلیک کردم. اولین تانکی بود که با شروع جنگ منهدم شد... تمام سنگرها در حال دفاع بودند.
این روحیه ایست که رمز پیروزی ملت ایران بود و توانست آن جنگ را به حماسهای هشت ساله تبدیل کند؛ بنابراین به نظر میرسد تحلیل این رویداد، فراتر از بررسی تاکتیکهای نظامی، نیازمند واکاوی روح حاکم بر جامعه ایران و مفهومی است که امروزه از آن به «مقاومت» تعبیر میشود. مردمی که کمتر از دو سال قبل انقلاب کرده بودند، بار دیگر با سلاح ایمان و وحدت برای مقابله با دشمن خارجی به میدان آمدند. دفاع مقدس، تبدیل به کورهای شده بود که در آن هویت جدیدی برای ایرانیان ساخته و پرداخته شد. مشارکت رزمندگانی از هر قشر و مذهب و صنعتی که در محاصره به خودکفایی بینظیری در تولید ادوات دفاعی رسید، همه و همه نشان از اراده آهنین ملت داشتند.
هرچند با آمدن سال ۱۳۶۷ پس از ۸ سال، ایران با امدادهای الهی و به مدد این اراده آهنین توانسته بود در سختترین شرایط، حاکمیت و تمامیت ارضی خود را حفظ کند و دشمن متجاوز را ناکام بگذارد، اما این پایداریها همچنان ادامه داشت؛ چرا که دشمنیها تمام نشده، بلکه تنها چهره آن تغییر کرده بود.
دفاع از ایران عزیز در جریان حمله رژیم صهیونی در خرداد ۱۴۰۴ نیز خود نمود دیگری از همین مقاومت ۴۷ ساله ملت ایران بود. اگرچه این دو رویداد از نظر زمانی، مقیاس، راهبردها و راهکنشها کاملاً متفاوت هستند، اما در ماهیت و روح حاکم بر آنها شباهتهای بنیادینی وجود دارد که آنها را به دو نمود از یک مفهوم واحد به نام «مقاومت» تبدیل میکند. در هر دو جنگ ملت ایران نه فقط با یک طرف به مقابله پرداخت بلکه به مصاف جبهه استکبار و استعمار رفت. در هر دو نبرد ایمان و اتحاد ملی سلاح اصلی بود. همچنین در هر دو رویداد، نقطه اتکاء نه نظامیان بلکه آحاد مردم بودند و شیوههای دفاع نیز خلاقانه و مبتنی بر روشهای هوشمندانهای بود که در بستر تحریمها خلق شده بود. در نهایت اینکه در جریان این دو نبرد سرنوشت ساز، معادلات امنیتی منطقه نیز باز تعریف شد.
خوانش دوباره تاریخ حماسه ملت ایران در دهه ۶۰ نشان میدهد دفاع مقدس تنها یک جنگ هشت ساله نیست؛ بلکه یک مکتب است. مکتبی که فارغ التحصیلان آن باکری ها، همت ها، صیادها، سلیمانیها و سلامیها بودند و درس اصلی آن هم پیروزی اراده حق بر جبهه زر و زور است. روح این نبرد مقدس همچنان زنده و در عملیاتهایی مانند وعده صادق ظهور یافته است. دفاع مقدس نشان داد مقاومت کارآمدترین راهبرد برای مقابله با زیاده خواهیها و توسعه طلبیهای قدرتهای استعماری است و این درسی بود که نه تنها ایرانیان بلکه بسیاری از آزادگان، از غزه تا یمن آن را فرا گرفتند.
نویسنده و پژوهشگر: عباس کریمیان