بورسی شدن به معنای تغییر ماهیت یک شرکت است. وقتی سهام یک استارتآپ در بازار عرضه میشود، دیگر تنها بنیانگذاران و سرمایهگذاران اولیه تصمیمگیر نیستند، بلکه هزاران سهامدار خرد و نهادهای نظارتی نیز به معادله وارد میشوند. این وضعیت اگرچه میتواند شفافیت و دسترسی به منابع مالی را افزایش دهد، اما در عین حال استارتآپ را با فشارهای جدیدی مواجه میکند؛ فشارهایی که بعضا با ذات «چابکی» و «ریسکپذیری» در تضاد هستند.
در تجربه جهانی، شرکتهای فناوری پس از عرضه سهام همچنان روحیه نوآوری خود را حفظ میکنند. آمازون، گوگل یا تسلا حتی پس از ورود به بورس همچنان پرریسکترین تصمیمها را گرفتهاند. اما تفاوت اصلی اینجاست که بازارهای پیشرفته ظرفیت پذیرش ریسک را دارند و فرهنگ سرمایهگذاری در آنها بر مبنای بلندمدت بنا شده است. درحالیکه در ایران، سهامداران خرد غالبا انتظار سودآوری کوتاهمدت دارند و سیاستگذاران نیز با مقررات سنتی تلاش میکنند از نوسانات شدید جلوگیری کنند. نتیجه آنکه استارتآپها به جای تمرکز بر توسعه محصول و نوآوری، ناچارند گزارشهای مالی را زیبا جلوه دهند و از هرگونه حرکت پرریسک پرهیز کنند.
از زاویهای دیگر، ورود استارتآپها به بورس در نگاه حاکمیت یک راهحل جایگزین به شمار میرود. در شرایطی که امکان جذب سرمایهگذار خارجی محدود است و بازارهای خصوصی سرمایهگذاری جسورانه (VC) عمق کافی ندارند، بورس بهعنوان تنها دریچه تامین مالی و مسیر خروج معرفی میشود. در ظاهر این اتفاق مثبت است؛ چراکه سرمایه عمومی میتواند به سمت شرکتهای نوآور هدایت شود. اما در باطن، این روند بیش از آنکه به نوآوری کمک کند، به رفع ضعفهای ساختاری نظام سرمایهگذاری بدل شده است.
واقعیت این است که نوآوری نیازمند آزادی عمل، تحمل شکست و سرمایههای صبور است. بورس ایران در وضعیت فعلی هیچیک از این ویژگیها را به شکل کامل فراهم نمیکند. موسسان استارتآپها وقتی وارد بازار سرمایه میشوند، بیش از آنکه به فکر پروژههای پرریسک آینده باشند، به خروج آرام و نقد کردن سهام خود میاندیشند. از سوی دیگر، فشار رسانهها و انتظارات جامعه سهامداری، آنها را به سمت تصمیمهای محافظهکارانه سوق میدهد. این یعنی استارتآپی که روزی با هدف تغییر قواعد بازی به وجود آمده بود، به مرور به شرکتی سنتی با ساختار بوروکراتیک تبدیل خواهد شد.
با این حال، ورود استارتآپها به بورس بهطور کامل منفی هم نیست. اگر سیاستگذار بتواند قواعد ویژهای برای این دسته از شرکتها تعریف کند - ازجمله الزام به سرمایهگذاری مجدد بخش قابلتوجهی از سود در تحقیق و توسعه، یا اعطای معافیتهایی برای حمایت از نوآوری - بورس میتواند به سکوی پرتاب تازهای برای استارتآپها تبدیل شود. همچنین توسعه صندوقهای سرمایهگذاری خطرپذیر بورسی (VC-ETF) میتواند راهحل میانهای باشد که هم نقدشوندگی برای موسسان فراهم شود و هم نوآوری قربانی فشارهای کوتاهمدت بازار نشود.
در نهایت، پرسش اصلی همچنان پابرجاست: آیا بورسی شدن به نفع نوآوری است یا تنها ابزاری برای خروج موسسان؟ پاسخ به این پرسش به رویکرد سیاستگذار، فرهنگ سرمایهگذاری و توانایی مدیران در حفظ روحیه کارآفرینی وابسته است. اگر این عوامل به درستی مدیریت نشود، خطر آن وجود دارد که استارتآپها در «تله بورس» گرفتار شوند؛ جایی که نوآوری جای خود را به محافظهکاری میدهد و انگیزه کارآفرینی به تدریج خاموش میشود.
امروز زمان آن رسیده که بهجای نگاه سطحی به عرضه اولیه استارتآپها، به پیامدهای بلندمدت آن برای اکوسیستم نوآفرینی کشور بیندیشیم. ورود به بورس میتواند فرصت بزرگی برای شفافیت و رشد باشد، اما تنها در صورتی که قواعد بازی بازتعریف شوند و استارتآپها همچنان استارتآپ باقی بمانند. در غیر این صورت، بورسی شدن تنها یک پایان زودرس برای رؤیای نوآوری خواهد بود.