بسیاری از نسخ خطی احیا نشده‌اند؛ مواجهه با ناملایمات با نگرش خیامی

خبرگزاری مهر یکشنبه 30 شهریور 1404 - 12:30
مدیر انتشارات کتابخانه مجلس گفت: ثروت بزرگ ما همین فرهنگ غنی است که در قالب نسخه‌های خطی حفظ شده است، اما متأسفانه بسیاری از این نسخه‌ها نه به‌درستی شناخته شده‌اند و نه احیا شده‌اند.

خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و ادب _ طاهره طهرانی: احسان‌الله شکراللهی، دانش‌آموخته علوم اطلاع‌رسانی و زبان و ادبیات فارسی است. او سابقۀ طولانی کار در کتابخانه‌های گوناگون عمومی، تخصصی، پارلمانی، و ملی دارد، و ریاست مرکز تحقیقات فارسی دهلی‌نو نیز در کارنامه دیده می‌شود؛ شمرده سخن می‌گوید و حضور ذهن خوبی دارد. اشعار زیادی از بر است که در میان گفتگو بارها به تناسب آن‌ها را خواند. شکراللهی در حال حاضر مدیر انتشارات کتابخانه مجلس شورای اسلامی است، با او درباره نسخه‌های خطی به گفتگو نشستیم، و بخش اول آن قبلاً منتشر شد. مشروح بخش دوم آن را در ادامه می‌خوانید:

*می‌دانیم که اسلام از ایران به کشورهای شرقی ایران رفت، فرهنگ اسلامی در بسیاری از کشورها از طریق زبان فارسی منتقل شده است. احکام دینی و مفاهیم اسلامی همچنان در این کشورها به زبان فارسی خوانده و درک می‌شود. مثلاً به نماز ظهر و عصر نماز پیشین و نماز پسین می‌گویند.

دقیقاً. بنابراین اگر گسترش زبان فارسی به‌طور جدی، نه شعاری، در دستور کار دیپلماسی فرهنگی ایران قرار گیرد، خود به خود بسیاری از اهداف دیگر نیز محقق خواهد شد؛ از ترویج اسلام گرفته تا معرفی اندیشه‌های انقلاب. نکته اینجاست که اسلام در گذشته از طریق زبان و فرهنگ فارسی به برخی از این مناطق منتقل شده و آموزه‌ها و احکام دینی‌شان همچنان به زبان فارسی ارتباط دارد. اگر مسیر ترویج فرهنگ از طریق زبان فارسی دنبال شود، خود به خود بسیاری از مفاهیم اسلامی از جمله آموزه‌های تشیع، و شعارهای انقلاب اسلامی و فرهنگ مرتبط با آن گسترش خواهدیافت، بدون این‌که نیاز به تبلیغات گسترده دینی یا ایدئولوژیک داشته باشیم، که منجر به حساسیت‌زایی در آن کشورها شود.

*به تعبیر مولانا: چون که صد آید، نود هم پیش ماست!

بله! دقیقاً، هند که به‌عنوان یکی از بزرگ‌ترین کشورها شناخته می‌شود، از نظر جمعیت مسلمانان نیز جایگاه بالایی دارد. شاید بعد از بنگلادش دومین کشور از این جهت باشد. با این‌که مسلمانان در هند در حال حاضر در اقلیت هستند، اما تعدادشان به حدود ۲۴۰ میلیون نفر می‌رسد که رقم قابل‌توجهی است. از این تعداد، حدود ۴۰ میلیون نفر شیعه هستند، که از نظر جمعیتی به شیعیان ایران نزدیکند. حالا تصور کنید کشوری با چنین جمعیتی، نخست‌وزیری مانند آقای مودی که در رأس حزب بی‌وجی. پی به عنوان یک حزب افراطی هندو شناخته می‌شود، صحبت‌های جالبی درباره اسلام مطرح می‌کند. او، در مواجهه با حضور جریان‌ها و گروه‌های مختلف حمایت‌کننده از مسلمانان، دیدگاه مهمی را بیان می‌کند. مودی می‌گوید از نگاه دیپلماسی سیاسی هند امروزی، ما آن نوعی از اسلام را در هند می‌پسندیم که ادبیات فارسی مروج آن بوده است! یعنی اسلام اهل تساهل و تسامح. اسلام صلح‌جوی همگرایانه.

*ما مفهوم وسعت مشرب را داریم در ایران و گسترش فرهنگ، به‌ویژه از دیدگاه عرفان اسلامی را شاهد بوده‌ایم.

همان‌طور که اشاره کردید، اسلام با استفاده از زبان نرم فرهنگ، ادب، و مهربانی به دل‌ها نفوذ کرد، نه با اجبار و تیزی شمشیر. اسلام آمد که آئین زندگی را بهبود بخشد و مهربانی و اخلاقی را که پیام اصلی حضرت رسول‌الله (ص) بود، آموزش دهد. پیامبر اسلام خودشان فرمودند که برای تکمیل مکارم اخلاق مبعوث شده‌اند. با تأسی به چنین مرامی می‌رسید علی همدانی وقتی وارد منطقه کشمیر شد، تأثیری آنچنان عمیق بر مردم گذاشت، که زندگیشان از جنبه‌های مختلف تغییرکرد و به سمت سبکی ایرانی حرکت کرد. تا جایی که کشمیر را ایرانِ کوچک نامیدند و علاقه خاصی به ایران داشته و دارند. امروزه بیشترین جامعه فارسی‌زبان هند در کشمیر است و بسیاری از کشمیری‌ها مشتاقانه تلاش می‌کنند فارسی یاد بگیرند. همین شور و اشتیاق در بیان اشعار فارسی یا حتی نقل داستان‌های فارسی در میان آن‌ها دیده می‌شود. خوب، این پتانسیل عظیم فرهنگی و تاریخی در این منطقه وجود دارد. هرچند امروز پاکستان از آن جدا شده، اما بسیاری از این ویژگی‌ها همچنان درباره پاکستان هم صدق می‌کند.

*در پاکستان آقای نوشاهی در این زمینه خوب فعالیت می‌کنند.

بله، ایشان درباره آثار چاپی و نسخه‌های خطی فارسی کارهای بسیاری انجام داده‌اند. مشخصاً کتاب‌های فارسی را فهرست‌نویسی کرده و نسخه‌های چاپی موجود را بررسی کرده‌اند. امسال هم _به‌تازگی یعنی_ یک جلد جدید از این فهرست رونمایی شد که من نیز در مراسم رونمایی آن حضور داشتم. تاکنون پنج جلد از این فهرست شامل کتاب‌های چاپی موجود و منتشرشده و آماده شده است. در سایر نقاط دنیای ایرانی نیز وضعیت مشابهی وجود دارد. منظور از دنیای ایرانی کشورهایی مانند ازبکستان، تاجیکستان، افغانستان، ترکیه، عراق و دیگر کشورهای همسایه ماست که در طول تاریخ به لحاظ فرهنگی تبادل‌های فراوان و بده بستان زیادی با ایران داشته‌اند. در این مناطق تعداد قابل توجهی نسخه‌های خطی به زبان فارسی و مرتبط با فرهنگ ایرانی و اسلامی دیده می‌شود.

*و حیف که رابطه‌شان قطع شده است. در قونیه داشتم از نسخه خطی موزه مولانا می‌خواندم و ترک‌هایی که آنجا بودند (مردم ترکیه) با تعجب نگاه می‌کردند که می‌توانی این را بخوانی؟ گفتم بله، چون فارسی است!

دقیقاً چنین اتفاقی برای من هم رخ داد. همراه با رئیس وقت کتابخانه ملی، آقای دکتر صالحی امیری که الان وزیر گردشگری هستند، و مدیر روابط عمومی، و یکی از مدیران اسناد، و بنده که آن زمان مدیرکل بخش خطی کتابخانه ملی بودم، به قونیه سفر کردیم. در آنجا مدیر موزه مزار مولانا نسخه‌ای از «کلیات شمس» را به ما نشان داد و با افتخار گفت که این اثر نفیس را چاپ کرده‌اند. وقتی پرسیدم خواننده‌ای برای این کتاب دارید، گفت نه، کسی نمی‌تواند آن را بخواند. تعجب کردم و پرسیدم چرا نمی‌توانند بخوانند؟ پاسخ داد که این متن قدیمی است و خط آن برای مردم امروزی غیرقابل فهم شده است. در جواب به او گفتم که چنین نیست و این خط، خط ماست و اسمش هم فارسی است، و امروز هم خوانده و نوشته می‌شود! رابطه شما را از آن بریده‌اند و انقطاع فرهنگی ایجاد کرده‌اند بین شما و این میراث‌تان. گفت اما از میان فارسی‌زبان‌ها هم فکر نمی‌کنم امروز کسی بتواند این خط را بخواند. گفتم هر قسمتی از کتاب را که می‌خواهی بازکن تا برائت بخوانم. او یکی از صفحات وسط کتاب را بازکرد و من شروع به خواندن کردم. فکر کرد غزل را حفظ بودم و از حفظ خواندم. دوباره از او خواستم قسمت دیگری را باز کند و گفتم هر جا که می‌خواهد انتخاب کند، چون این خط هنوز خط ماست و خط شما هم بوده است؛ نباید بین ما و میراث‌مان فاصله ایجاد بشود. کاری که آتاتورک در ترکیه انجام داد یا روس‌ها در کشورهای آسیای میانه، قطع کردن رابطه فرهنگی یک ملت با تاریخش بود. برای مثال، در تاجیکستان هنوز یکی از چالش‌های بزرگ این است که مردم آن دیار با آنکه فارسی سخن می‌گویند، اما به خط سریلیک می‌نویسند، و از خط نیاکان خود جدا شده‌اند و نمی‌توانند به راحتی میراث مکتوب گذشتگان‌شان را مطالعه کنند.

* از بحث نسخ خطی دور نشویم.

بله برگردیم سر بحث اصلی خودمان، نسخه‌های خطی پراکنده تمدن ایرانی- اسلامی، که در نقاط مختلف دنیا وجود دارند، باید با حفظ روابط حسنه و استفاده از همان وسعت مشرب و روشی که عرفا و متفکران ما برای انتقال فرهنگ به کار بردند، گردآوری و فهرست‌نویسی شوند. لازم است این نسخه‌ها اسکن شده و در اختیار پژوهشگران ما قرار گیرد. این میراث تنها متعلق به ایران نیست، بلکه متعلق به کل جهان است. در دورانی که به گفته خود اروپایی‌ها، گویی درخت‌نشین بودند، علم و دانش ایرانی در زمینه‌های مختلف، به‌ویژه پزشکی، چنان گسترده و برجسته بود که تا سال‌ها قانون ابن‌سینا به‌عنوان کتاب مرجع طب در دانشگاه‌هایشان تدریس می‌شد.

*نسخه‌های خطی فقط در حوزه هنر و ادبیات یا تاریخ برای ما ارزشمند هستند؟

نسخه‌های خطی در بسیاری زمینه‌ها برای ما ارزشمندند، نه فقط در حوزه‌هایی چون تاریخ و ادبیات، بلکه حتی در رشته‌هایی مانند پزشکی و علوم محض! به‌عنوان مثال، یکی از متخصصان پزشکی پوست از فرانسه به بخش نسخ خطی کتابخانه ملی مجلس آمد تا نسخه‌های مرتبط با پزشکی سنتی ایرانی را بررسی‌کند. از او پرسیدم که روی تاریخ علم کار می‌کند؟ پاسخ داد که خیر، متخصص درمان‌های پوستی است. گفت که دلیل مراجعه‌اش کشف راهکارهایی است که پزشکان گذشته ما در همین نسخ خطی ارائه داده‌اند. چرا که در حال حاضر، دنیا به این باور رسیده است که داروهای شیمیایی بدون استثنا اثرات جانبی مخربی دارند. شاید موقتاً تأثیر مثبتی بگذارند، اما در بلندمدت عوارض جبران‌ناپذیری به همراه دارند. در مقابل، پزشکان ایرانی با دقت و آگاهی فرمول‌هایی طبیعی ارائه می‌کردند که علاوه بر اثربخشی مستقیم و پایدار، هیچ آسیبی بر جا نمی‌گذاشت. برای همین است که امروز جهان به سمت استفاده از پزشکی سنتی بازگشته است و اهمیت این نسخ خطی بیشتر از همیشه احساس می‌شود. در حوزه‌هایی که شاید اصلاً تصورش را نمی‌کنیم، نسخه‌های خطی امروزه به کار می‌آیند، مثل ریاضیات یا پزشکی.

*در بعضی حوزه‌ها مثل ادبیات که حالا حالاها کسی نمی‌تواند به ما برسد.

همین‌طور است. این را از قول آقای دکتر شریف حسین قاسمی را بیان می‌کنم، یکی از برجسته‌ترین استادان زبان و ادبیات فارسی در هند امروز که استاد بازنشسته دانشگاه دهلی است. او معمولاً هر یک روز در میان به دیدار ما می‌آمد و در یکی از نشست‌هایی که داشتیم، صحبت‌های جالبی بیان کرد و نکته‌ای قابل‌توجه درباره زبان و ادبیات فارسی. او گفت که من به زبان مادری خودم که اردوست، کاملاً مسلطم. زبان هندی را هم تا حدود زیادی می‌دانم و بر زبان انگلیسی نیز تسلط کامل دارم. علاوه بر این‌ها، با یکی دو زبان دیگر هم آشنایی نسبی دارم و کمابیش ادبیات آن زبان‌ها را می‌شناسم، و باورم این است که ادبیات هیچ زبانی به هیچ‌وجه قابل مقایسه با ادبیات زبان فارسی نیست. منظور از ادبیات فارسی‌هم فقط آثار ایرانی‌ها نیستند، بلکه تمام کسانی که در این زبان فعالیت ادبی داشته‌اند را شامل می‌شود، از جمله شبه‌قاره و آسیای میانه تا آسیای صغیر. او گفت که هیچ جنبه‌ای از مناسبات انسانی یا ظرایف روان بشری وجود ندارد که ادبای فارسی‌زبان نتوانسته باشند آن را به شکل شعر یا نثری غنی بیان کنند. البته شاید مواردی باشد که هنوز کشف نکرده‌ایم، چون حجم متون موجود بسیار گسترده است. او اضافه کرد که اگر زمانی برسد _و چه روز باشکوهی خواهد بود_ که بتوانیم تمام ذخایر و میراث ادبیات فارسی را شناسایی، احیا و دسترس‌پذیر کنیم، و اگر بتوانیم با فناوری‌های پیشرفته و ابزارهای نوین هوش مصنوعی آن‌ها را پردازش کنیم، آن‌گاه پی خواهیم برد که شریف حسین قاسمی چقدر دقیق گفته بود: هرچه بخواهیم، در ادبیات ما با زیباترین بیان ممکن آمده است.

*می‌شود برای این مورد مثالی بیاورید؟

حتماً. امروزه روان‌شناسان پس از بررسی‌ها و تحقیقات گسترده با نمونه‌های آماری متعدد به این نتیجه رسیده‌اند که اگر انسان فرصت‌های شادی خود را از دست بدهد، سایر قوای ذهنی او هم آسیب می‌بیند. اما جالب است بدانید که فردوسی بیش از هزار سال پیش به این موضوع اشاره کرده است. وی در شاهنامه گران‌سنگش می‌گوید:

چو شادی بکاهی، بکاهد روان

خرد گردد اندر میان ناتوان

یا مثلاً روان‌شناسان امروزی تأکید می‌کنند که یکی از راه‌های رسیدن به شادی این است که در لحظه زندگی کنید. به عبارتی، حضور در اکنون و شاد بودن در حال حاضر به عنوان یک اصل مطرح شده است. یعنی دل‌نگرانی برای آینده نداشته باشید و حسرت یا غم گذشته را مثل باری سنگین با خود حمل نکنید. این ایده اما نخستین بار در کجا گفته شده است؟ برای کسی مثل من که در فرهنگ اسلامی بزرگ شده و با فرهنگ ایرانی نیز آشناست، چند نمونه از این نوع نگاه را می‌توان مثال زد. امیرالمومنین علیه السلام می‌فرمایند: «ما فاتَ مَضی وَ ما سیأتیکَ فَاَیْنَ / قُمْ فَاغْتَنِم الفُرصۀَ بَینَ العَدَمَین» شاعران ایرانی هم بارها بر این اندیشه تأکید کرده‌اند. خیام می‌گوید:

از دی که گذشت هیچ از او یاد مکن،

فردا که نیامده است فریاد نکن

بر نامده و گذشته بنیاد مکن

حالی خوش باش و عمر بر باد مکن

یعنی حقیقت زندگی همین لحظه است، آن را دریاب تا از دست نرفته. سعدی استاد سخن هم می‌گوید:

سعدیا، دی رفت و فردا همچنان معلوم نیست

در میان این و آن فرصت شمار امروز را

به وضوح دیده می‌شود که این ایده‌های روان‌شناسی مدرن، پیش‌تر در حکمت‌ها و اشعار ایرانی و اسلامی جایگاه خود را داشته‌اند. باز حافظ لسان‌الغیب‌مان می‌گوید:

قدر وقت ار نشناسد دل و کاری نکند،

ای بسا حیف که از حاصل اوقات بریم

و مولانا هم همین مضمون را با کلمات دیگری بیان می‌کند:

صوفی ابن الوقت باشد ای رفیق

نیست فردا گفتن از شرط طریق

*یک مضمون با زبان‌های مختلف، یک قصه بیش نیست انگار!

این سخن اشاره به اهمیت لحظه حال دارد؛ چیزی که امروز روان‌شناسان و متفکران، مانند اکهارت تول در کتاب «قدرت زمان حال» با تمام پیشرفت‌هایشان تازه به آن رسیده‌اند، در حالی که ما قرن‌ها پیش به این آگاهی دست یافته‌ایم.

*ادبیات ما همیشه نقش مهمی در زندگی‌مان داشته است. یادگیری از طریق داستان و شعر، القای نوعی تجربه و بخشی از فرهنگ ما بوده است. مادرها و مادربزرگ‌ها با قصه‌ها و اشعار ساده و دلنشین، مفاهیمی عمیق را به کودکان انتقال می‌دادند، بی‌آن‌که آن‌ها احساس تحکم یا اجبار کنند.

این هنر ادبیات است که شیرین و بی‌واسطه، آنچه برای روح و جسم مفید است را به ما یاد می‌دهد، و با زبانی می‌گوید که در دل و جان ماندگار و اثرگذار است.

*برای مثال، شاهنامه فردوسی نه‌تنها از بعد فرهنگی و شعری ارزشمند است، بلکه از جنبه استراتژی نظامی نیز مورد بررسی قرار گرفته است. فردوسی با دقت فراوان به موضوعات امنیتی و راهبردی توجه کرده است، زیرا او دغدغه تعالی و پایداری کشورش را داشت. یا اینکه در ادبیات فارسی، به‌ویژه در اشعار سعدی، مضمونی نیست که مرتبط با زندگی انسان باشد و بیان نشده باشد. این گستردگی دیدگاه‌ها و انسان‌محوری باعث شده تا این آثار جاودانه بمانند.

این نشان از غنای ادبیات فارسی دارد، ادبیاتی که هم راهنمای زندگی بوده و هم تجلی‌دهنده اندیشه و خرد بشری. همین درگیری‌ها و بحث‌هایی امروز در دنیای ما وجود دارد _بین ما با آمریکا یا دیگران_ فردوسی حکیم به زیبایی توصیه کرده است. او می‌گوید:

چو شمشیر پیکار برداشتی،

نگهدار پنهان رهِ آشتی

راه آشتی را هم بسته نگه ندار، پل‌های پشت سرت را خراب نکن. به این معنی که قاطعیت و قدرت خود را نشان بده، اما تا حد امکان کاری کن که امور به سوی جنگ کشیده نشود و مسیر مصالحه همواره باز بماند. واقعاً همه این حرف‌ها قبلاً گفته شده‌اند. به نظر من، حکمرانان و مدیران ارشد ما باید بدون استثنا گلستان و بوستان را حداقل یک بار بخوانند، تا در این زمینه دیدگاه‌های عمیق‌تر و متعادل‌تری پیدا کنند.

*وقتی این قصه‌ها خوانده شود، متوجه نسبتش با جهان و با خودمان می‌شوند.

این‌طور است، یعنی که اگر یک‌بار آن را خوانده بودی، این‌گونه رفتار نمی‌کردی و این‌طور حرف نمی‌زدی. مشکل اصلی ما امروز این است که شعارهایی را مطرح می‌کنیم ولی در عمل خبری از آن‌ها نیست. همه‌جا صحبت از فرهنگ درخشان ایرانی-اسلامی می‌کنیم، اما این فرهنگ درخشان چه جلوه‌ای دارد؟ نماد بیرونی آن چیست؟ جنبه ملموس و واقعی‌اش کدام است؟ جز ادبیات فارسی، چیز دیگری نمی‌توان نام برد. یعنی بزرگ‌ترین دستاورد ما در این هزار سالی که پشت سرگذاشتیم همین ادبیات فارسی است. حالا اگر این جنبه را هم نادیده بگیریم و از دست بدهیم، معلوم است چه اتفاقی می‌افتد. تصورکنید که نگاه دنیا به ما بر اساس همین ادبیات فارسی بود، و نگاه ما به دنیای امروز هم همین‌طور.

*حتی اینجا هم می‌توان از شاهنامه مثال زد، وقتی یک سیاستمدار می‌خواهد به طرفش بگوید که دروغ می‌گویی. در جنگ‌های طولانی کین‌خواهی سیاوش وقتی هست که گودرز پهلوان ایرانی می‌خواهد به پیران ویسه وزیر و سپهسالار توران که دارد با حیله از در آشتی در می‌آید و به دروغ خود را صلح‌طلب نشان می‌دهد می‌گوید: دلت با زبان آشنایی نداشت / بدان‌گه که این گفته بر لب گذاشت! چه‌طور زیباتر از این می‌شود گفت تو دروغ می‌گویی؟

این‌ها گنجینه‌های ما هستند، که شوربختانه از آن غافل مانده‌ایم و این غفلت ما را به دریوزگی غرب می‌کشاند. رهی معیری یک شعری دارد که مصداق این احوال است:

پیر تهی‌کیسه‌ی بی‌خانه‌ای

داشت مکان در دل ویرانه‌ای

روز به دریوزگی از بخت شوم

شام به ویرانه درون همچو بوم

گنج زری بود در آن خاکدان

چون پری از دیدۀ مردم نهان

پایِ گدا بر سر آن گنج بود

لیک ز غفلت، به غم و رنج بود

گنج‌صفت خانه به ویرانه داشت،

غافل از آن گنج که در خانه داشت

عاقبت از فاقه و اندوه و رنج،

مَردِ گدا مُرد و نهان ماند گنج

ای شده نالان ز غم و رنج خویش

چند نداری خبر از گنج خویش؟

گنج تو باشد دل آگاه تو

گوهر تو اشک سحرگاه تو

مایۀ امید مدان غیر را،

کعبۀ حاجات مخوان دیر را

غیر ز دل‌خواهِ تو آگاه نیست،

زآن که دلی را به دلی راه نیست

خواهش مرهم ز دل ریش کن،

هرچه طلب می‌کنی از خویش کن

*بخش بزرگی از این گنجینه و این ثروت هم نسخه‌های خطی‌مان هستند.

واقعاً ثروت بزرگ ما همین فرهنگ غنی‌ای است که در قالب نسخه‌های خطی حفظ شده است؛ اما متأسفانه بسیاری از این نسخه‌ها نه به‌درستی شناخته شده‌اند و نه احیا شده‌اند. هدف از نگهداری و احیای این نسخه‌های خطی چیست؟ به‌نظر یکی از مهم‌ترین گام‌ها برای حفظ هویت فرهنگی و علمی ما این است که تاریخ علم خودمان را به‌درستی خودمان بنویسیم. این نظریه درخشان استاد عبدالحسین حائری بود که تمام عمرش را بر سر آن گذاشت روحش شاد. این امر نیازمند شناسایی و فهرست‌نویسی دقیق داشته‌های ارزشمندمان است. ما باید تمامی نسخه‌های خطی خود را شناسایی کنیم، فهرست‌نویسی بکنیم و فهرست‌های قدیمی را هم بازنویسی و اصلاح کنیم، و با بهره‌گیری از دانش‌های جدید این آثار را دیجیتالی کنیم و اطلاعات آن‌ها را در اختیار پژوهشگران قرار دهیم تا به معنای واقعی کلمه احیا شوند.

*این خودش منبع دانش و قدرت عظیمی است.

درست است، قدرت یک کشور فقط در توان نظامی یا اقتصادی خلاصه نمی‌شود؛ بلکه قدرت فرهنگی، مثلاً گردشگری فرهنگی، می‌تواند یکی از مهم‌ترین راه‌های استقلال اقتصادی باشد. به عنوان من مدتی پیش به شیلی سفر کردم. جالب است بدانید، جذاب‌ترین مکان دیدنی‌شان خانه یک شاعر انقلابی بود _پابلو نرودا_ که در سه چهار طبقه ساخته شده بود. این یک مکان ساده را چنان پررنگ و نمادین معرفی کرده بودند که مرکز گردشگری محسوب می‌شد. حالا ما را در نظر بگیرید؛ کشوری که فردوسی، سعدی و حافظ را دارد، میراث غنی و جاودانه‌اش می‌تواند محور گردشگری باشد، ولی از آن استفاده کافی نمی‌کنیم.

*این‌طور باشد که در سراسر ایران ما شهر و شهرستان و روستایی نیست که یک اثر تاریخی در آن نباشد!

بله، ما در سرتاسر ایران رد پای بزرگان فرهنگ و اندیشه‌ای داریم که آثارشان می‌تواند علاوه بر ارتقای فکری، الهام‌بخش صنعت گردشگری نیز باشد. نکته مهم این‌جاست که این آثار فرهنگی در جغرافیایی متنوع قرار دارند؛ یعنی گردشگرانی که به قصد بازدید فرهنگی می‌آیند، می‌توانند تنوع اقلیمی و زیبایی‌های دشت‌ها، کوهستان‌ها، جنگل‌ها، کویرها و معماری تاریخی ما را هم تجربه کنند. این هم‌نشینی طبیعت زیبا با میراث فرهنگی یکی از جذابیت‌های ویژه ایران است که می‌تواند افراد گوناگون با سلایق متفاوت را جذب کند.

*و یک حُسنی که دارد این است که ایران و مردم ایران را بی‌واسطه می‌بینند، نه از منظر رسانه‌های خودشان، و از این منظر مردم‌ما خودشان یک جاذبه توریستی هستند. با این سطح از مهمان‌نوازی و تنوع غذایی و پوشش و آداب و رسوم و… که برای توریست‌ها بسیار متفاوت و جذاب است. بر خلاف همه تبلیغات علیه ایران.

و این مردم چطور این‌گونه شدند؟ چطور یادگرفتند برای بقای خودشان در این اقلیم ناآرام چه بکنند؟ جزئی از فرهنگ و روش زندگی ما ایرانیان شده است. ما به‌شکلی هوشمندانه، به این درک عملی رسیده‌ایم که نگرش خیامی، یعنی دم‌غنیمت‌شمردن، راهی برای مواجهه با ناملایمات زندگی است. ما لحظه‌ها را غنیمت می‌شماریم؛ اگر گلایه‌ای داریم، آن را برای خودمان مطرح می‌کنیم، شادی‌هایمان را با هم جشن می‌گیریم، و حتی دردها و مشکلاتمان را به شوخی و خنده تبدیل می‌کنیم. این نکته بسیار جالب است که شاید هیچ ملتی مانند ما چنین توانایی‌ای ندارد که سختی‌های روزگارشان را دستمایه طنز و شادی کنند. این رفتار نه‌تنها یک هوشمندی بزرگ می‌طلبد، بلکه استراتژی‌ای برای بقا بوده است؛ چرا که اگر این سازوکار وجود نداشت، تهاجم اسکندر، اعراب و یا مغول‌ها می‌توانست ما را به‌کلی نابود کند. اما همین شیوه تفکر و برخورد هوشمندانه بود که باعث شد ملت ایران از سخت‌ترین فرازوفرودهای تاریخ جان سالم به در ببرد. این تجربه‌ها و خِرَدهای ناب، حتی در ادبیات و نسخ خطی قدیمی نیز منعکس شده‌اند. باید این نسخه‌ها را مرور کنیم و قانون بقای خودمان را بخوانیم و پیچ و خمش را بدانیم.

به یاد دارم در یکی از نوشته‌های قدیمی که به نظر می‌رسید متعلق به «صائب» باشد، بحث جبر و اختیار به‌زیبایی مطرح شده بود. مضمونش این بود که برخی امور در کنترل ما نیستند؛ مانند شکل ظاهری، خانواده‌ای که در آن به دنیا آمده‌ایم یا ویژگی‌های طبیعی‌مان. اما در مقابل، نسبت به بعضی مسائل اختیار داریم. مهم این است که تفاوت این دو مقوله را بفهمیم و بدانیم کجا اراده ما مؤثر است و کجا خارج از کنترل ما قرار دارد. صائب تبریزی در یک بیت بسیار زیبا این مفهوم را بیان می‌کند:

چون طفلِ نی‌سوار به بازارِ اختیار

در چشم خود سوار، ولیکن پیاده‌ایم

این بیت چقدر عمیق و دلنشین است! از زمانی که من به این تحلیل‌ها بازگشته‌ام، تصمیم گرفته‌ام مأموریت شخصی خود را بر گردآوری ناب‌ترین پیام‌های اشعار فارسی متمرکز کنم. پیام‌هایی که جهانی‌اند، یعنی فراتر از مرزهای جغرافیایی، فرهنگی یا ایدئولوژیک ارزش دارند، طوری که هر فردی از هر جای دنیا بتواند با شنیدن آن‌ها ارتباط برقرار کند و لذت ببرد. این میراث ادبی گنجینه‌ای است که نشان از اندیشه ژرف و حکمت مشترکی دارد که انسان‌ها را به هم پیوند می‌دهد؛ و همه این‌ها از دل همین نسخه‌های خطی برآمده‌اند که ما اینقدر از آن‌ها غافلیم.

منبع خبر "خبرگزاری مهر" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.