تلاش رژیم صهیونیستی برای ترور رهبران حماس در دوحه، صرفاً یک عملیات نظامی ناموفق نبود، بلکه شکافی ژئوپلیتیکی عمیق را نمایان کرد. این حمله نشان داد که حاکمیت کشورهای خلیج فارس تا چه اندازه آسیبپذیر است، اتحادهای غربی چه محدودیتهایی دارند، و منطقه تا چه اندازه نیازمند بازنگری در رویکردهای خود است؟ واقعیت این است هدف اصلی این اقدام، ارسال پیام به تمامی میانجیها و بازیگران منطقهای بود: هیچ صلحی بدون تسلیم کامل فلسطینیها ممکن نیست.
آمریکا که گفته میشود از پیش در جریان قرار گرفته بود، هیچ تلاشی برای جلوگیری از حمله نکرد. دونالد ترامپ تنها پس از وقوع حمله، نماینده خود را مأمور کرد تا به دوحه اطلاع دهد. این اتفاق واقعیتی تلخ را برملا کرد: اتحاد با غربیها ضامن امنیت نیستند.
این حادثه نشان داد که تضمینهای دیپلماتیک تا چه اندازه توخالیاند. همراهی منفعلانه واشنگتن، اعتبار آن را به عنوان یک میانجی بیطرف زیر سؤال برد و به نوعی خیانت به شریک راهبردیاش تلقی شد. طبق گزارش روزنامه الاخبار لبنان، آمریکا نهتنها مطلع بود، بلکه عملاً شریک در این عملیات به حساب میآمد.
حادثه دوحه، قواعد تعاملات منطقهای را دگرگون کرده است. این اتفاق نشان داد که دیپلماسیِ بیسروصدا دیگر کافی نیست و لزوم بازنگری در روابط اعراب و رژیم صهیونیستی وجود دارد. اکنون قطر با واکنش خود، از یک میانجی محتاط به بازیگری فعال در مسیر مقاومت تبدیل شده است. این تحول صرفاً نمادین نیست.
قطر ابزارهای زیر را برای بازتعریف گفتمان منطقهای در اختیار دارد:
نفوذ دیپلماتیک گسترده
قدرت رسانهای (مانند شبکه الجزیره)
و توان اقتصادی بالا
همپیمانیهای قطر با کشورهایی چون ترکیه و نهادهای غربیِ بانفوذ، آن را در موقعیتی قرار میدهد تا تلآویو را به انزوا بکشاند و مانع از تکرار مصونیتهای دیپلماتیک گذشتهاش شود.
تارنمای میدل ایست مونیتور نوشته: شاید این حمله نه بهخاطر ناکامی نظامیاش، بلکه بهخاطر آنچه بیدار کرد، در تاریخ ثبت شود. این اتفاق نشان داد که سکوت، همدستی است، و مقاومت—چه دیپلماتیک و چه سیاسی—هنوز ممکن و ضروری است. همچنین اختلافات داخلی در نهادهای امنیتی رژیم صهیونیستی را هم نمایان کرد. برخی مقامها ترجیح میدادند حمله تا بعد از تبادل اسرا به تعویق بیفتد، اما جناح دیگر اصرار بر اقدام فوری داشت. هدف همه یکی بود: حذف رهبری حماس و از بین بردن کانالهای دیپلماتیک.
اگر این لحظه قرار است معنادار شود، باید با اقداماتی همراه گردد. کشورهای عربی باید اتحادهای خود را بازنگری کنند، دیپلماسی جمعی را احیا کنند و نقش فعالتری در شکلدهی آینده غرب آسیا ایفا نمایند.
راه پیشرو نه از طریق تسلیم، بلکه از مسیر افزایش ارتباطات منطقهای و راهبردهای دفاعی هماهنگ میگذرد. این رویداد باید در چارچوب گفتمان گستردهتر طرح اسرائیل بزرگ نیز بررسی شود—مفهومی که اگرچه بهطور رسمی اعلام نشده، اما در گفتمان سیاسی و مذهبی رژیم صهیونیستی تکرار میشود. این طرح خواهان سلطه بر مناطق وسیعی فراتر از مرزهای فعلی، از جمله کل فلسطین تاریخی، جنوب لبنان تا رود لیتانی، بخشهایی از سوریه، عراق غربی، شمال عربستان و حتی صحرای سینا در مصر است. چنین جاهطلبیهایی—چه نمادین و چه راهبردی—تهدیدی جدی برای حاکمیت کشورهای همسایه و ثبات کل منطقه بهشمار میروند.
قطر، با توان لجستیکی و دیپلماتیک خود، میتواند نقشی کلیدی در حمایت و تقویت این ابتکارات ایفا کند. البته اینکه این جرقه به شعلهای ماندگار تبدیل شود یا نه، بستگی به این دارد که آیا منطقه آمادگی دارد یکصدا بگوید دیگر کافی است.