به گزارش خبرنگار اجتماعی رکنا، دریاچه ارومیه پس از سالها خشکی، نه تنها یک اکوسیستم ویرانشده، بلکه ذخیرهای بیسابقه از منابع معدنی و بیولوژیکی را پیش روی ما گذاشته است. نمکهای غنی از سدیم، کلرید، پتاسیم، منیزیم و حتی لیتیوم، رسوبات ضخیم تا ۲.۹۵ متر و شرایط زیستگاهی منحصر به فرد برای میکروارگانیسمهای سختزیست، فرصتی استثنایی برای بهرهبرداری علمی و اقتصادی فراهم میکند؛ از استخراج منابع معدنی و توسعه صنایع بیوتکنولوژی گرفته تا بازسازی تاریخ اقلیمی منطقه از دل هستههای رسوبی و فسیلهای آرتمیا. اما استفاده از این فرصتها، بدون رعایت مقررات زیستمحیطی سختگیرانه، فناوریهای کممصرف آب و نظارت دقیق، میتواند به تکرار فاجعه در مقیاس جهانی منجر شود، مشابه آنچه در دریای آرال و دریاچه بزرگ نمک آمریکا رخ داده است.
دکتر مهدی زارع استاد تمام زمین شناسی در این خصوص برای رکنا نوشت:
فاجعه خشک شدن دریاچه ارومیه، لزوم ایجاد فرصت جدید از یک اکوسیستم ویرانشده را مطرح می کند. بستر دریاچه ارومیه، ذخیره وسیع و استخراجنشدهای از نمکهای معدنی است که طی هزاران سال در نتیجه ماهیت درونریز دریاچه و تبخیر بعدی آن انباشته شدهاند. مواد معدنی اصلی موجود سدیم و کلرید هستند، اما آبنمکها و رسوبات خشکشده حاوی عناصر ارزشمند دیگری از جمله پتاسیم، منیزیم و لیتیوم نیز هستند. تشکیل یک پوسته ضخیم نمک، تا ۲.۹۵ متر در مناطق خاص، منبع متمرکزی را برای استخراج بالقوه فراهم میکند.
استخراج این مواد معدنی از دریاچههای شور خشکشده تثبیت شده انجام می شود. بحرالمیت منبع اصلی جهانی پتاس، برم و نمک است. به همین ترتیب، دریاچه نمک بزرگ در یوتای آمریکا به عنوان منبع کلیدی پتاس، منیزیم و نمک عمل میکند و شرکتهایی از قرن نوزدهم در سواحل آن فعالیت میکنند. دریاچه سیرلز در کالیفرنیا محل استخراج سولفات سدیم و خاکستر سودا از شورابههای کمعمق زیرسطحی است.
برنامه آینده باید مقررات سختگیرانه زیستمحیطی، فناوریهای کارآمد در مصرف آب و یک سیستم نظارتی قوی لحاظ کند، همانطور که در راهبردهای مدیریتی گریت سالت لیک آمریکا عمل می شود. پیگیری این مدل اقتصادی جدید باید توسعه پایدار ، و برعکس تفکر اقتصادی مخرب و کوتاهمدت گذشته باشد.
نتیجه مرگ دریاچه ارومیه ایجاد ناخواسته یک آزمایشگاه فضای باز محیط فوق شور به عنوان زیستگاه منحصر به فرد برای موجودات سختزیست (اکسترموفیلها) است، ارگانیسمهایی که برای رشد در شرایط نامساعد برای اکثر گونههای حیات تکامل یافتهاند. خواص بیوشیمیایی و سازوکارهای بقای این ارگانیسمها برای کاربردهای بیوتکنولوژیکی، از توسعه آنزیمهای پایدار برای فرآیندهای صنعتی گرفته تا جستجوی اشکال حیات مشابه در سیارات دیگر، بسیار مهم است.
بستر دریاچه فراتر از ارزش بیولوژیکی آن، اکنون یک بایگانی زمینشناسی و دیرینهاقلیمشناسی است. هستههای رسوبی استخراج شده از حوضه، سابقهای مداوم از تاریخ اقلیمی منطقه را در طی هزاران سال ارائه میدهند. مطالعه این هستهها و گلولههای مدفوع فسیل شده آرتمیا که در آنها یافت میشود، به دانشمندان این امکان را می دهد تا تغییرات اقلیمی گذشته، از جمله دورههای کم آبی دریاچه و حتی خشک شدن کامل آن را بازسازی کنند. بدین ترتیب دریاچه خشک شده یک "کپسول زمان" ارزشمند برای درک تعادل بلندمدت بارش-تبخیر منطقه نیز هست. فرصت برای تحقیقات جدید بسیار گسترده است و شامل درک عمیقتر از گذارهای اکوسیستم، رفتار آلایندهها در رسوبات در معرض دید و تأثیر بلندمدت فشارهای اقلیمی و انسانی بر دریاچههای موجود در سراسر جهان است.
بحران در حوضه دریاچه ارومیه فرصتی تلخ اما ضروری برای تغییر اساسی مدل کشاورزی منطقه است. کشاورزی ناپایدار و پرمصرف اکنون به شدت تحت اثر شور شدن زمینهای خود قرار دارد. این آسیب خودخواسته، انگیزهای قوی برای اصلاحات اساسی فراهم کرده است.
از دیدگاه کاربری زمین، کشاورزان باید تشویق شوند که از محصولات پرمصرف آب به جایگزینهای کممصرفتر روی آورند و گونههای مقاوم به شوری مانند جو و گندم را کشت کنند. اصلاح خاک شور یک چالش مهم است، زیرا مؤثرترین روش، یعنی آبشویی، به مقادیر زیادی آب شیرین نیاز داردکه به شدت کمیاب است. با این حال، روشهای بیولوژیکی و مکانیکی وجود دارند که پتانسیل بهبود بلندمدت را ارائه میدهند. استفاده از میکروارگانیسمهای مقاوم به شوری میتواند به اصلاح خاک و افزایش رشد گیاه کمک کند. این وضعیت پیچیده، یک پارادوکس مهم را برجسته میکند: راهحل تخریب خاک نیاز به منبعی دارد که در قلب مشکل اصلی قرار دارد. تنها راه شکستن این چرخه، تغییر اساسی در نحوه ارزشگذاری و مدیریت آب در کل حوزه آبخیز است.
بحران دریاچه ارومیه نمودی از یک پدیده جهانی خشک شدن نهایی دریاچه هاست. تجربیات سایر دریاچههای بزرگ شور، درسهای ارزشمندی را برای پیمایش فرصتهای کنونی دریاچه ارومیه دارد.
فاجعه دریای آرال، که به طور گسترده به عنوان "بزرگترین فاجعه زیستمحیطی ناشی از انسان در تاریخ" شناخته میشود، به عنوان یک داستان هشداردهنده و موازی قدرتمند با بحران دریاچه ارومیه شناخته می شود. نابودی هر دو دریاچه با یک انگیزه یکسان انجام شده که انحراف گسترده آب رودخانه برای کشت یک محصول تجاری پرمصرف آب . عواقب آن نیز به طرز عجیبی مشابه بود: بستر دریاچه آرال به یک بیابان نمک و شن -بیابان آرالکوم- تبدیل شد که باعث ایجاد طوفانهای گرد و غبار سمی و ویرانی اقتصادهای منطقهای و سلامت عمومی شد.
قزاقستان با درک از دست دادن برگشتناپذیر حوضه جنوبی بزرگتر، با ساخت سد دایک کوکارال در سال ۲۰۰۵ برای جدا کردن بخش شمالی دریا، مداخلهای راهبردی انجام داد. این راهحل مهندسی در به دام انداختن آب از رودخانه سیردریا موفق بود و منجر به افزایش قابل توجه سطح آب، کاهش شوری و بازگشت صنعت ماهیگیری پایدار در دریای آرال شمالی شد. این پروژه هدفمند و با پشتوانه سیاسی نشان داد که اگرچه احیای کامل فعلا غیرممکن است، اما مداخلات راهبردی میتوانند بخشی از یک اکوسیستم فروپاشیده را احیا کنند و یک دریاچه پایدار ایجاد کنند.
دریاچه بزرگ نمک در یوتای آمریکا دریاچهای بسیار شور و پایانی است که به دلیل ترکیبی از خشکسالی و استفاده بیش از حد از آب برای کشاورزی، صنعت و رشد جمعیت، به سرعت در حال کوچک شدن است. مانند دریاچه ارومیه، بستر دریاچه ریت سالت لیک که در معرض دید قرار گرفته است، به منبعی از گرد و غبار سمی تبدیل شده است که فلزات سنگینی مانند آرسنیک را حمل میکند و تهدیدی جدی برای سلامت عمومی مردم اطراف محسوب میشود.
مدیریت دریاچه بزرگ نمک، طرحی مدرن برای رویکردی پیشگیرانه برای تعادل بخشی در یک اکوسیستم شکننده ضمن تامین منافع اقتصادی است. این دریاچه منبع اصلی مواد معدنی است و صنعت استخراج آن، که شرکتهایی مانند Compass Minerals نمونهای از آن هستند، بخش حیاتی اقتصاد منطقهای است. با این حال، مصرف قابل توجه آب در این صنعت، عمدتاً از طریق حوضچههای تبخیر، با برقراری یک چارچوب قانونی و نظارتی پیچیده همراه شده است. توسعه فرصتهای اقتصادی جدید، مانند استخراج مواد معدنی، باید به طور جداییناپذیری با یک مدل حکمرانی دقیق و مبتنی بر علم سلامت اکوسیستم و عموم مردم را در اولویت قرار دهد.