برترینها: بیژن عبدالکریمی، استاد فلسفه که این روزها به یکی از چهرههای سیاسی و سلبریتیهای فضای مجازی تبدیل شده، اخیراً با اظهارنظری عجیب درباره وضعیت اقتصادی مردم ایران همه را شگفتزده کرد. او معتقد است وقتی مردم در پارکها بوی کباب و جوجه میشنوند و دستهایشان پر است، یعنی اوضاع خوب است و مردم در رفاه به سر میبرند. این حرف که به نظر بسیاری از مردم و کارشناسان کاملاً دور از واقعیت و حتی توهینآمیز است، بازتاب گستردهای در شبکههای اجتماعی داشت و با واکنشهای انتقادی فراوانی روبرو شد.
واقعیت این است که زندگی روزمره مردم ایران با تورم افسارگسیخته و مشکلات اقتصادی شدیداً تحت فشار است. خیلیها حتی توان سفر ندارند و با شرایطی روبرو هستند که به زور و با کمترین امکانات، سعی میکنند لحظاتی هرچند کوتاه لذت ببرند، مثلاً با چادر زدن در پارکها. بوی کباب و پر بودن دستها نه نماد رفاه، بلکه نشانهای است از تلاش مضطرانه مردم برای زنده ماندن و حفظ روحیه در شرایطی که آیندهای روشن به چشم نمیخورد. این تصویر قشنگی که عبدالکریمی میکشد، شاید برای کسانی که در حباب زندگی میکنند قابل قبول باشد، اما واقعیت تلخ زندگی مردم را پنهان میکند.
از سوی دیگر، خریدهای زیاد مردم و گرایش به مصرف، اصلاً نشانه رفاه نیست؛ بلکه واکنشی است به ناامنی اقتصادی و نبود چشمانداز. مردم میخواهند هر چه میتوانند در زمان حال استفاده کنند، چون به آینده اعتماد ندارند. این ناامیدی فکری، آنها را به سمت لذتهای محدود و کوچک سوق داده که حداقلیترین امید به زندگی را حفظ میکند. گاهی آدم شک میکند که نکند امثال عبدالکریمی عمدا تلاش میکنند که مردم عصبانیتر شوند.
بیژن عبدالکریمی پیشتر هم با اظهارنظرهای جنجالیاش مانند اشاره به وجود فاحشهخانهها در آبادان قبل از انقلاب، بحثبرانگیز بوده است. او که شاگردانی چون داوری اردکانی، عبدالکریم سروش و احمد فردید داشته، جایگاه ویژهای در فلسفه ایران دارد، اما این جایگاه نمیتواند توجیهی برای نادیده گرفتن یا تحریف واقعیتهای تلخ زندگی مردم باشد.
واقعیت آن است که ایران امروز زیر بار مشکلات اقتصادی آزار دیده و مردمش نه در رفاه، که درگیر جنگی بیوقفه برای زنده ماندناند. آن بوی کباب و جوجه در پارکها، بوی زندگی سخت و لجوجی است که به هر قیمت دنبال میشود؛ نه نشانه رفاه، بلکه نشانهای از فشارهای طاقتفرسا. ناامنی فکری و نداشتن چشمانداز مردم را به سمت لذتهای محدود و کوچک که حداقلی است برده؛ این چیزی است که عبدالکریمی و امثالشان یا نمیفهمند یا نمیخواهند بفهمند.