عروج یک روح بزرگ؛ روایتی ناب از ایمان، صبر و کرامت شهید ابوترابی

خبرگزاری مهر سه شنبه 18 شهریور 1404 - 14:00
مشهد - شهید سیدعلی‌اکبر ابوترابی، از جبهه و اسارت تا آخرین سفر شهادت، نماد ایمان و کرامت بود؛ مردی که خدمت به مردم را تا دم جان ادامه داد.

خبرگزاری مهر، گروه استان‌ها: برخی نام‌ها نه فقط یادآور یک فرد، که تداعی‌کننده مفهومی والاترند؛ مفاهیمی همچون ایثار، صبر و کرامت انسانی. حجت‌الاسلام سیدعلی‌اکبر ابوترابی، آزاده و روحانی وارسته‌ای که سال‌ها در سخت‌ترین شرایط اسارت، قامت ایمان و اخلاق را استوار نگاه داشت، از این‌دست نام‌هاست. روایت هم‌رزمان و همراهان او، پنجره‌ای است به جهان درونی مردی که حتی در قفس آهنین دشمن، روحش چون پرنده‌ای آزاد پرواز می‌کرد.‌

حیات حجت‌الاسلام ابوترابی را می‌توان در سه فصل مجزا اما به‌هم‌پیوسته مرور کرد؛ مبارزه انقلابی پیش از پیروزی جمهوری اسلامی، جهاد و مجاهدت در میدان‌های جنگ تحمیلی، و سال‌های درخشان اسارت در اردوگاه‌های بعثی که با عبودیت، سعه صدر و مردمداری معنا گرفت. هر فصل، داستانی مستقل است، اما رشته نامرئی ایمان و فروتنی، همه را به هم پیوند می‌دهد. درک این مسیر، بدون شنیدن خاطرات نزدیکان و همرزمان او ممکن نیست.‌

اگر بخواهیم حجت‌الاسلام ابوترابی را در یک عبارت توصیف کنیم، باید گفت او «آینه‌ای از اخلاق محمدی و صبر علوی» بود. اندک زمانی که همرزمان، مجال همنشینی با او را یافتند، برای‌شان به درسی ماندگار بدل شد. حتی دشمنان، تحت تأثیر روحیه بزرگ‌منشانه‌اش، رفتاری متفاوت با او در پیش می‌گرفتند؛ گویی کرامت انسانی‌اش مرز و قومیت نمی‌شناخت.

پای صحبت حسین فتحی، هم‌اردوگاهی شهید ابوترابی که می‌نشینی، تاریخ زنده‌ای مقابلت جان می‌گیرد. از شب‌های تار اردوگاه که در میان ممنوعیت‌ها، قنوت‌های طولانی حاج‌آقا نجوای عاشقانه با معبود بود، تا روزهایی که با نگاهی پرمهر حتی به کسی که به سمت دشمن می‌رفت، امید بازگشت می‌داد. این خاطرات، نه فقط یادآور گذشته، که چراغی برای امروز و فرداست.

امروز بیش از هر زمان دیگری نیازمند شناخت و معرفی الگوهایی هستیم که در سخت‌ترین شرایط، پرچم ایمان و انسانیت را برافراشته نگه داشتند. شهید حجت‌الاسلام ابوترابی، نه با خطابه و شعار، بلکه با زیست مؤمنانه و رفتار پدرانه‌اش، آموزه‌ای زنده برای نسل امروز و فرداست. بازخوانی خاطرات او، دعوتی است به بازگشت به ارزش‌هایی که می‌تواند جامعه را از انحراف و فرسایش نجات دهد.

روایت زندگی حجت‌الاسلام ابوترابی، حکایت مردی است که در اوج سختی و اسارت، با بندگی خالصانه و اخلاق الهی خود، از یک آزاده عادی فراتر رفت و به نمادی از پایداری و کرامت انسانی تبدیل شد.

عروج یک مرد الهی؛ از اسارت در اردوگاه‌های بعثی تا شهادت

حسین فتحی، هم‌اردوگاهی مرحوم ابوترابی، در گفتگو با خبرنگار مهر اظهار کرد: شخصیت این شهید بزرگوار قابل توصیف نیست، چرا که ایشان فردی خودساخته، متوکل و متخلق به اخلاق و سیرۀ ائمه معصومین (ع) بودند و الگویی تمام‌عیار در تمامی زمینه‌ها به شمار می‌رفتند. در واقع، زندگی ایشان به سه بخش مهم تقسیم می‌شود؛ قبل از انقلاب، بعد از انقلاب و در دوران اسارت.

هم‌اردوگاهی مرحوم ابوترابی گفت: ایشان قبل از انقلاب در متن مبارزات حضور داشتند، از آموزش‌های چریکی در جنوب لبنان تا همراهی با شهید چمران و انتقال اعلامیه‌های امام راحل از عراق به ایران. حتی تا لحظاتی قبل از شهادت شهید اندرزگو نیز با او همراه بودند. بعد از انقلاب نیز با وجود اینکه عاشق خدمت به مردم بودند، از پذیرش پست‌های دولتی گریزان بودند و با آغاز جنگ تحمیلی، به جبهه‌ها شتافتند. در آنجا بار دیگر در کنار شهید چمران در ستاد جنگ‌های نامنظم جنگیدند تا اینکه در تپه‌های الله‌اکبر به اسارت درآمدند و فرازی جدید از زندگی‌شان آغاز شد.

عبادت و بندگی در اوج سختی

وی در ادامه به ویژگی‌های عبادی شهید ابوترابی اشاره کرد و گفت: تعبد و بندگی ایشان در دوران اسارت مثال‌زدنی بود. شبی در یکی از آسایشگاه‌ها که نماز جماعت ممنوع بود، ایشان به تنهایی مشغول نماز مغرب شدند. یکی از دوستان به نام احمد آقا که مرحوم شده‌اند، با رعایت فاصله به ایشان اقتدا کرد. در قنوت نماز اما، این دوستمان نیت فرادا کرد و نمازش را به پایان رساند. وقتی علت را پرسیدم، گفت: هر چه ذکر بلد بودم گفتم، اما قنوت حاج آقا تمام نشد و خسته شدم. این ماجرا نشان از طولانی بودن نمازها و سجده‌های عجیب ایشان داشت.

فتحی افزود: در ذکر مصیبت حضرت زهرا (س)، ایشان به طرز عجیبی ضجه می‌زدند؛ ضجه‌هایی که واقعاً وحشتناک بود و بیانگر ارادت عمیق ایشان به اهل بیت (ع) بود.

کرامت انسانی و اخلاق در اردوگاه

هم‌اردوگاهی مرحوم ابوترابی ادامه داد: در اردوگاه، برخوردهای عجیب ایشان با رفتار عراقی‌ها نشان‌دهنده کرامت انسانی‌شان بود. یک بار در سال ۶۱، ما را برای کتک زدن از تونل وحشت عبور می‌دادند. در میان سربازان بعثی، درجه‌داری به نام «مشعل» بود که فردی بسیار خشن بود و همه را با کابل می‌زد. زمانی که نوبت به حاج آقای ابوترابی رسید، دیدم که دست «مشعل» افتاد و به او کابل نزد. این اتفاق نشان از تأثیر عمیق خلق و خوی حاج آقا حتی بر دشمن داشت.

وی با اشاره به درس بزرگی که از شهید ابوترابی آموخت، اظهار کرد: در یکی از جلسات، نگرانی خود را از جذب اسرا توسط منافقین مطرح کردیم. ایشان با دقت به حرف‌های ما گوش دادند و نکته‌ای را فرمودند که باید مسئولان امروز نیز به آن توجه کنند. ایشان گفتند: «اگر مطمئن شدید که کسی تصمیم به پیوستن به منافقین گرفته است، حتی اجازه برخورد تند با او را ندارید. همیشه باید نهایت مهربانی را نسبت به او داشته باشید. حتی اگر دیدید که از اردوگاه خارج می‌شود، باز هم محبت خود را از او دریغ نکنید.

فتحی افزود: من می‌دانم که در اردوگاه‌های منافقین چه رفتاری با آن‌ها خواهد شد. آن فرد اگر تنها شود و لحظه‌ای رفتار شما را با بی‌مهری منافقین مقایسه کند، از کار خود پشیمان می‌شود و شاید به اردوگاه بازگردد. این نشان از نگاه عمیق ایشان به ارزش و کرامت انسان‌ها بود.

پیشگویی پایان اسارت

هم‌رزم مرحوم ابوترابی از خاطره‌ای عجیب در عید نوروز سال ۶۹ نیز یاد کرد و گفت: آن سال در جلسه‌ای با ایشان، بارها تأکید کردند که «ان‌شاءالله امسال سال آخر اسارته.» تکرار این جمله برای همه عجیب بود. بعد از جلسه، من از ایشان اصرار کردم که دلیل این حرفشان چیست، اما ایشان تمایلی به پاسخ نداشتند.

وی ادامه داد: پس از اصرار فراوان، ایشان با لبخندی همیشگی و به زبان خودشان گفتند: حسین آقا، جان! یک کتابی رو داشتم می‌خوندم، پشت یکی از ورق‌هاش نوشته بود امسال سال آخر اسارته، فقط چشمم به اون افتاد.» این جمله ساده، نشان از معرفت و مرتبه خاص ایشان داشت.

خدمتگزاری بی‌منت پس از اسارت

فتحی در ادامه به خستگی‌ناپذیری شهید ابوترابی در خدمت به مردم بعد از آزادی اشاره کرد و گفت: بعد از اسارت نیز، ایشان به معنای واقعی کلمه، وقف مردم بودند. شبی دیدم که از شدت خستگی، چشم‌هایشان بسته می‌شد و سرشان پایین می‌افتاد، اما به محض بیدار شدن دوباره به پاسخگویی به مراجعین ادامه می‌دادند.

هم‌اردوگاهی مرحوم ابوترابی افزود: یک بار به ایشان گفتم که باید برای مدتی به جایی خلوت برویم تا استراحت کنند، اما ایشان با لحنی آرام و مهربان پاسخ دادند: «حسین آقا، جان! باید پاسخ مردم رو بدیم.» این جمله، همیشه در رفتار ایشان در اسارت و پس از آن، مورد تأکید بود. یک بار از ایشان پرسیدم که این خدمت تا کجا ادامه دارد، و ایشان پاسخ دادند: تا جایی که خاک بشیم و زیر پای این بندگان خدا قرار بگیریم. این درس بزرگی برای همه مسئولین است.

عروج یک مرد آسمانی

وی به شهادت شهید ابوترابی اشاره کرد و گفت: ایشان زمینی نبودند و شاید این دنیا برایشان کوچک شده بود. به همین دلیل، شاید بهترین چیزی که از خدا می‌خواستند، همین عروج بود. وی در شب شهادت امام رضا (ع) در سال ۷۹، به همراه پدرشان از تهران عازم مشهد بودند. با وجود اینکه امکان استفاده از راننده یا ماشین بهتر را داشتند، اما با پرهیز از تعلقات دنیایی، خودشان رانندگی می‌کردند. در مسیر سبزوار به نیشابور، به دلیل خستگی و بی‌خوابی، از مسیر منحرف شده و با یک ماشین سنگین تصادف کردند و به آنچه که می‌خواستند، رسیدند.

فتحی افزود: امیدواریم مسئولان، شخصیت این شهید بزرگوار را به عنوان یک الگو به همه اقشار جامعه، به ویژه نسل جوان، معرفی کنند تا آن‌ها با یکی از نمادهای افتخار این کشور آشنا شوند.

منبع خبر "خبرگزاری مهر" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.