عیسی آمد، همه را به صلیب کشید و رفت!

تابناک دوشنبه 17 شهریور 1404 - 10:27
آمد و حرفهایی زد و از بار گناهان هرکسی گفت الا خودش؛ او آمده بود تا همگان را به صلیب بکشد و برود.

در روزگاری که دریاچه ارومیه، این نگین فیروزه‌ای شمال‌غرب ایران، نفس‌های آخرش را می‌کشد، عیسی کلانتری، مرتبط‌ترین مدیر با دریاچه ارومیه در همه این سالها، تقصیرها را بین دیگران تقسیم کردیم و رفت.

به گزارش سرویس اجتماعی تابناک، مردی که سال‌ها بر مسند ریاست محیط زیست و وزارت جهادکشاورزی و دبیری ستاد احیای دریاچه ارومیه نشسته بود، در گفت‌وگویی با روزنامه ایران، قصه‌ای تلخ از ناکامی‌ها و سیاست‌های نادرست تعریف می‌کند. همه آن نهادها را مقصر می‌داند اما دریغ از اینکه نقشی برای خود قائل باشد. انگار بی‌گناه‌ترین در بین مدیران است.

او با صدایی که گویی هنوز از غبار نمکی دریاچه خش‌دار شده، از خشکاندن دریاچه می‌گوید، از تصمیماتی که حقابه‌اش را به تاراج برد و از وعده‌هایی که در پیچ‌وخم سیاست و فشارهای محلی گم شد. اما در این روایت، که انگار از دل یک تراژدی کهن بیرون آمده، خلأها و تناقض‌هایی نهفته است که نمی‌توان به سادگی از کنارشان گذشت. کلانتری، گویی راوی قصه‌ای است که خود بازیگر اصلی آن بوده، اما ترجیح می‌دهد نقشش را در سایه نگه دارد و انگشت اتهام را به سوی دیگران نشانه رود.

 

ما و کلانتری

هر کسی نداند خودمان که می دانیم هیچ کس به اندازه خود ما مردم و آقای عیسی کلانتری نمی‌تواند در داستان خشکی دریاچه مقصر باشد. حالا به این، عملکرد و ناکامی‌های دولت‌ها اعم از روحانی و شهید رئیسی و دیگران را هم بیفزا. حالا هم توقع داریم کل ملت باید تاوان بدهند.

عیسی آمد، همه را به صلیب کشید و رفت!

کلانتری، با آن سابقه بلندبالا در وزارت کشاورزی و محیط زیست، دریاچه را قربانی توسعه بی‌مهار کشاورزی می‌داند. می‌گوید حقابه‌اش را به چاه‌های عمیق و مزارع چغندر و یونجه بخشیدیم تا سفره‌هایمان پربار شود، غافل از اینکه این دریاچه، سپر ۶ میلیون آدمی بود که حالا زیر غبار نمکی‌اش سرفه می‌کنند. او از سرطان پوست حیوانات می‌گوید که ۲۰ برابر شده، از زنبورهای عسلی که کندوهایشان را ترک کرده‌اند و از کودکان روستایی که نفس‌هایشان به شماره افتاده. حتی از تابستان‌های داغ‌تر و زمستان‌های سردتر سخن می‌راند، که گویی دریاچه ارومیه، با مرگش، اقلیم منطقه را هم به هم ریخته.

 اما این روایت، هرچند تکان‌دهنده، گاهی در دام ساده‌سازی می‌افتد. کلانتری، که خود سال‌ها سکان‌دار سیاست‌های محیط زیستی بوده، از قانون «توزیع عادلانه آب» در سال ۱۳۶۱ گلایه می‌کند، اما نمی‌گوید چرا در همان سال‌ها، وقتی وزیر بود، جلوی این توسعه بی‌مهار را نگرفت. انگار قصه را نصفه تعریف می‌کند، گویی راوی ترجیح داده بخشی از ماجرا را در سایه ابهام نگه دارد.

 

تصویرگر ناکامی‌ها

او از دولت روحانی می‌گوید، از وعده‌ای که در ارومیه داده شد و ستادی که با حضور وزرا و استانداران شکل گرفت. قصه کنسرسیومی از دانشگاه‌ها را تعریف می‌کند که با ۷۰۰ کارشناس و ۶۰ مشاور خارجی، ۲۷ راهکار برای نجات دریاچه نوشتند. از طرح «نکاشت» می‌گوید که قرار بود ۵۰ هزار هکتار زمین کشاورزی را بخواباند و به کشاورزان غرامت بدهد، اما زیر فشار نمایندگان و استانداران به محاق رفت. کلانتری، انگار که نقاش ماهری باشد، تصویری از تلاش‌های ناکام می‌کشد: تونل زاب که ۶۰۰ میلیون مترمکعب آب آورد، کاهش مصرف آب کشاورزی که تا ۴۰ درصد پیش رفت، و دریاچه‌ای که در سال ۱۴۰۰، با ۴ میلیارد مترمکعب آب، هنوز امیدی به زنده ماندن داشت. اما وقتی به دولت رئیسی می‌رسد، قصه تلخ‌تر می‌شود. پروژه‌ها رها شدند، دهنه‌های رودخانه‌ها باز ماندند و دریاچه حالا به صفر رسیده، گویی در آستانه مرگ است. اما در این روایت، سؤالی بی‌پاسخ می‌ماند: چرا کلانتری، که ۹ سال سکان‌دار ستاد بود، نتوانست این فشارهای محلی را مهار کند؟ چرا طرح‌هایش، که روی کاغذ منطقی بودند، در میدان عمل به زانو درآمدند؟

 

استانداران در برابر دولت

کلانتری، با لحنی که گاه به طعنه پهلو می‌زند، استانداران آذربایجان غربی را به قدرت‌نمایی متهم می‌کند. می‌گوید آنها، به نام توسعه، حقابه دریاچه را به مزارع چغندر و یونجه بخشیدند و حتی عزل یک استاندار در دولت روحانی هم چاره‌ساز نشد. او انگشت اتهام را به سوی دولت رئیسی می‌گیرد که پروژه‌ها را رها کرد و به جای ستاد ملی، مسئولیت را به همان استانداران سپرد که منافع محلی را بر منافع ملی ترجیح می‌دهند. اما این قصه، گویی یک‌طرفه است. کلانتری نمی‌گوید چرا در دوره خودش، وقتی فشار نمایندگان و استانداران طرح «نکاشت» را متوقف کرد، راهکار جایگزینی برای جلب حمایت آنها ارائه نشد. انگار راوی، ترجیح داده به جای روایت کامل، تنها بخشی از حقیقت را بازگو کند.

در میان این همه، پیشنهادهای کلانتری برای نجات دریاچه، مثل شعله‌ای کم‌فروغ در باد، کم‌جان به نظر می‌رسد. می‌گوید باید ستادی ملی زیر نظر رئیس‌جمهوری شکل بگیرد، مسئولیت از استانداران گرفته شود و کشت متوقف گردد. اما این راهکارها، انگار از دل آرزوهای دور برمی‌خیزند، نه از واقعیات میدان. او از پرداخت غرامت به کشاورزان می‌گوید، اما نمی‌گوید این غرامت چگونه تأمین می‌شود و چه جایگزینی برای معیشت کشاورزان وجود دارد. اساسا چرا خودشان از عهده آن برنیامدند. از هوش مصنوعی برای مدل‌سازی پیامدها سخن می‌راند، اما انگار این هم بیشتر به یک رؤیای علمی می‌ماند تا طرحی عملی. کلانتری، که خود سال‌ها در میدان سیاست و مدیریت بوده، خوب می‌داند که بدون جلب حمایت کشاورزان و جوامع محلی، هیچ طرحی به سرانجام نمی‌رسد. اما در روایتش، اثری از این پیچیدگی‌ها نیست.

عیسی آمد، همه را به صلیب کشید و رفت!

روایت فاجعه

شاید تلخ‌ترین بخش قصه، آنجاست که کلانتری از پیامدهای فاجعه می‌گوید: از غبار نمکی که زندگی ۶ میلیون نفر را تهدید می‌کند، از مهاجرتی که می‌تواند تبریز و شهرهای اطراف را به کام بحران بکشد، و از هزینه‌های بهداشتی که چندین برابر درآمد کشاورزی منطقه است. اما حتی اینجا هم، راوی کمی زیاده‌روی می‌کند. مقایسه دریاچه با بیابان‌های خوزستان، بدون شواهد زمین‌شناختی، گویی بیشتر برای تأثیرگذاری است تا حقیقت. ادعای افزایش ۲۰ برابری سرطان پوست در حیوانات یا تغییر ۶ درجه‌ای دمای منطقه، بدون داده‌های دقیق، مثل قصه‌ای است که پایانش ناگوار و  گنگ می‌ماند. اگر این فجایع قرار است رخ دهد پس احتمالا باید پای محاکمه عوامل نیز در میان باشد.

در پایان این قصه، آنچه می‌ماند، حسرتی است برای دریاچه‌ای که روزگاری مامن پرندگان و زندگی‌بخش منطقه بود. کلانتری، با همه تجربه‌اش، روایتی از ناکامی‌ها و تقصیرها می‌سازد که در آن، دیگران مقصرند و او تنها هشداردهنده‌ای است که فریادش به گوش نرسیده. اما حقیقت، پیچیده‌تر از این روایت است. دریاچه ارومیه، قربانی نه فقط سیاست‌های نادرست و عدم تبیبن درست اهمیت موضوع به مردم منطقه ، که ضعف در مدیریت بحران، فقدان هماهنگی، و نادیده گرفتن صدای کشاورزان و جوامع محلی است. کلانتری، که خود بخشی از این قصه بود، می‌توانست به جای نشانه گرفتن دیگران، آینه‌ای پیش روی خودش بگیرد و از کاستی‌هایش بگوید. شاید آن‌وقت، این روایت، نه فقط تلخ، که درس‌آموز می‌شد. حالا، در این روزگار که دریاچه نفس‌های آخرش را می‌کشد، شاید هنوز فرصتی باشد برای قصه‌ای دیگر: قصه‌ای از همکاری، خرد جمعی، و اراده‌ای که نگذارد این فیروزه، برای همیشه به خاکستری غبار بدل شود.

 

استاندار چه گفت؟

فراموش نکنیم که رضا رحمانی استاندار فعلی آذربایجان غربی اخیرا در اظهار نظر خود بر ضرورت پاسخگویی عواملی که در کشتن دریاچه ارومیه نقش داشتند و باعث هدر رفت بودجه‌های بسیاری به نام احیای دریاچه شدند، تأکید کرده و در واقع خواستار پاسخگویی مدیرانی همچون همین آقای کلانتری شده است. او همچنین گفته است که آقایان،  هیچ پرونده‌ای از عملکردهای خودشان به ما تحویل ندادند تا بدانیم کار را از کجا گرفته به کجا رساندند.

منبع خبر "تابناک" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.