همشهری آنلاین- علیالله سلیمی: او را به نام «آقای سردبیر» میشناسند؛ کسی در برنامه صد تلویزیون همشهری، پاسخهای بسیار جالبی به سوالات داد که خواندن برخی از آنها خالی از لطف نیست. این برنامه با صد سوال امید مهدی نژاد، شاعر و طنزپرداز معاصر از سیدعلی میرفتاح به تازگی در استودیو ویژه تلویزیون همشهری ضبط و پخش شد و گزیدهای از آنرا با هم مرور میکنیم.
-چرا سیدعلی؟ و چرا میرفتاح؟
اینها که دست من نبوده! حالا اگر بخواهم توضیح بدهم، پدربزرگم میرفتاح حسینی بوده در تفرش. اینها جزو ساداتی حسینی هستند که مهاجرت کردند آمدند ایران و بخشی از آنها در ملایر ساکن شد، بخشی در تفرش و یک بخش دیگر هم رفتند تبریز. بنابر این، فامیلی ما، میرفتاح شد. سیدعلی هم بخت بلند ما بوده خدا را شکر.
- شما روزنامهنگارِ نقاش هستید یا نقاشِ روزنامهنگار؟
پاسخ دادن به این سئوال، کمی سخت است. می ترسم جامعه نقاشان به عنوان نقاش قبولم نکنند و برعکس، جامعه روزنامهنگاران هم به عنوان روزنامهنگار قبولم نکنند. شبیه این مشکل را، بدون اینکه بخواهم مقایسه کنم، سهراب سپهری هم داشت. سهراب آنجا که شاعر بود، شاعران با ایشان منازعه داشتند و آنجا هم که نقاش بود، نقاشان با ایشان منازعه داشتند. البته بعد از اینکه به رحمت خدا رفت، قضیه فرق کرد. فکر کنم من هم بعداً نسبتم فرق خواهد کرد.
- برای خودتان کدامیک، نقاشی یا روزنامه نگاری تقدم یا تأخر دارد؟
در حال حاضر، نقاشی را ترجیح می دهم.
- شبیه چه، بلانسبت، حیوانی هستید؟
من خودم تشبّه کردم به کرگدن. سالهاست این عنوان را برای خودم انتخاب کرده ام. البته آنهایی که به قیافه و میمیک صورتم دقت و توجه میکنند، می گویند شبیه روباه هستم. البته شبیه کرگدن هم نیستم به قیافه، در کل، باید دیگران در این باره نظر بدهند. ولی فرهنگیترین حیوان، کرگدن است.
- شبیه چه میوه ای هستید؟
رویم نمی شود بگویم. ولی بگویم، شفتالو.
- خصلتی که دارید و از دوران بچگی با شما بوده باشد؟
یک مقداری انزواطلب هستم. سعی کردم این طوری نباشم ولی نتوانستم. این خصلت با من هست.
- همه شغل هایی که تا به امروز داشتید؟
در جوانی خطاطی و نقاشی میکردم. بعدها هم خبرنگاری، روزنامهنگاری، گرافیک و نویسندگی، اگر بشود نویسندگی را شغل حساب کرد، کار کردم.
- نادلخواهترین کاری که برای امرار معاش کردید؟
خدا را شکر هیچ کاری را بر خلاف میل برای امرار معاش انجام ندادم.
- اولین باری که شما را به اثرتان شناختند؟
خیلی سال پیش مطلبی در مجله سوره نوشته بودم. اسمم را روی جلد نشریه آورده بودند. مسعود نقاشزاده را آن موقع نمی شناختم. گفت تو سید علی میرفتاح هستی؟ گفتم از کجا شناختی؟ گفت نوشته ات را خوانده ام، من هم خیلی ذوق کردم.
- صبح وقتی از خواب بیداری می شوید اول کدام بخش موبایل را نگاه می کنید؟
اصلا این موضوع عادت زشتی است. خودم هم خجالت می کشم. خیلی دعا کردم خدا این عادت زشت را از سرم بیندازد. با این حال، اول می روم خبرها را نگاه می کنم. انشاالله این عادت زشت از سرم بیفتد.
- سه شئی که همیشه همراه دارید؟
موبایل، عینک و انگشتر.
- اولین کتابی که خودتان خرید و خواندید؟
سال های ۵۶ و ۵۷ بود. فضای کشور عجیب بود. خیلی تحت تاثیر معلم های مدرسه انقلابی شده بودم. رفتم از سری کتاب هایی که این آقای شریفی نیا درباره فلسطین نوشته بودم خریدم و خواندم. یک بار هم کتابی از شریعتی خریدم از میدان ژاله. ۱۰ ساله بودم. آن موقع می رفتیم جلسات مرحوم یحیی نوری، جلوی خانه هم کتاب می فروختند. البته کتاب ها را قاچاقی می فروختند. کتاب را خواندم و طبیعتا چیز زیادی سر در نیاوردم ولی حال کردم که کتابی از شریعتی خریدم و خواندم.
- در زمان جنگ ۱۲ روزه کجا بودی؟
تهران بودم.
- چکار می کردی؟
نقاشی می کشیدم.
- سه کتاب برای تنهایی؟
کلیات سعدی، مثنوی مولانا و شعرهای حافظ.
- دوست داری روی سنگ قبرت چه بنویسند؟
نمی خواهم چیزی بنویسند. فقط اسمم باشد کافی است.