آمریکا پس از ماهها تلاش برای میانجیگری میان ایران و بریتانیا و پس از مذاکرات طولانی با دکتر محمد مصدق و تهیه پیشنویس مورد توافق طرفین، سرانجام در برابر فشار و خواست لندن کوتاه آمد و در ۲۷ اسفند ۱۳۳۱ (۱۷مارس ۱۹۵۳) رسما آمادگی خود را برای همکاری با بریتانیا در براندازی دولت مصدق اعلام کرد.
تا پیش از این مقطع نگاه بخش مهمی از افکار عمومی ایران و حتی بسیاری از نخبگان سیاسی به آمریکا متفاوت از بریتانیا بود. واشنگتن را فاقد سابقه استثمارگری و مداخلات استعماری لندن میدانستند و معتقد بودند قراردادهای منصفانهتری میبندد. نمونه روشن آن قرارداد شرکت آرامکو با عربستان سعودی بود که در ۱۹۵۰ اصل ۵۰-۵۰ را در تقسیم سود پذیرفت درحالیکه ایران همچنان در چارچوب قرارداد ۱۹۳۳ تنها ۲۰درصد از سود خالص نفت را دریافت میکرد و ۸۰درصد در اختیار انگلیسیها بود. همین مقایسه، برای ایرانیان تحقیرآمیز و به یکی از محورهای مهم حامیان ملی شدن نفت بدل شد. اما از بهار ۱۳۳۲ همهچیز تغییر کرد. در اواخر اردیبهشت همان سال، جلسهای محرمانه در قبرس میان دونالد ویلبر ایرانشناس، کارشناس سیا و نویسنده گزارش رسمی عملیات آژاکس، و نورمن داربیشایر افسر برجسته MI۶ برگزار شد.
در این نشست طرح نهایی کودتا مورد بررسی قرار گرفت.داربیشایر در این جلسه توضیح داد که شبکهای به سرپرستی برادران رشیدیان از سالها پیش با شماری از نخبگان ایرانی، از جمله سردبیران مطبوعات در ارتباط بوده و از ۱۳۳۰ به طور سیستماتیک مقالات و یادداشتهایی علیه مصدق منتشر میکرده است. ویلبر نیز در گزارش خود از شبکه
تیپی- بدامنسخن گفته است، شبکهای رسانهای که سیا از اواخر دهه ۱۳۲۰ برای مقابله با نفوذ شوروی و حزب توده در ایران ایجاد کرده بود اما از تابستان ۱۳۳۱ ماموریتش به سمت تخریب دولت مصدق تغییر یافت.
به این ترتیب، همزمان با مذاکرات رسمی آمریکا با نخستوزیر ایران، بخشی از هیات حاکمه ایالات متحده یک کارزار رسانهای و روانی گسترده را علیه او پیش میبرد.
اهداف این کارزار عبارت بود از:
تخریب شخصیتی مصدق در مطبوعات داخلی و خارجی،
ایجاد اختلاف و شکاف میان رهبران جبهه ملی،
ایجاد شکاف میان مصدق و روحانیون،
فاصله انداختن میان شاه و نخستوزیر،
و برجستهسازی خطر حزب توده و نسبت دادن آن به مصدق.
ماجرای روابط عمومی عمیقتر از این بود، آن لمبتون، ایرانشناس برجسته بریتانیایی و مشاور وزارت خارجه بریتانیا تاکید میکرد که در ماجرای ملی شدن نفت باید از تکنیکهای روابط عمومی و عملیات روانی استفاده کرد.
او که یکی از اصلیترین طراحان پروژه روابط عمومی کودتا بود، آمریکاییها را فاقد شناخت کافی از پیچیدگیهای جامعه ایران میدانست اما واشنگتن در عرصه روابط عمومی ماهرتر و در خرج کردن بودجه برای این منظور دستودلبازتر از لندن بود.
ویلبر در گزارش محرمانه خود توضیح میدهد که چگونه گروهی در مرکز سیا مسوولیت داشتند برای بیش از ۲۰ روزنامه و نشریه ایرانی محتوای ضد مصدقی تولید کنند. این محتواها تنها انتقادهای معمول سیاسی نبود، بخشی از عملیات روانی به انتشار اعلامیهها و شبنامههایی به نام حزب توده اختصاص داشت که در آنها روحانیون تهدید میشدند یا مصدق با برچسبهایی چون یهودی مورد حمله قرار میگرفت. هدف روشن بود: شکاف انداختن در پایگاه اجتماعی نخستوزیر و بیاعتبار کردن او در افکار عمومی.
به این ترتیب، کودتای ۲۸ مرداد را میتوان یکی از نخستین نمونهها در تاریخ معاصر دانست که در آن روابط عمومی و تبلیغات سیاه بهمراتب نقشی تعیینکنندهتر از ابزار نظامی و امنیتی ایفا کرد. پیش از آنکه تانکها به خیابانهای تهران بیایند، ذهن و روان جامعه از طریق مطبوعات و شایعات سازمانیافته بمباران شده بود.
درنهایت، این تجربه نشان داد که جنگ روانی و عملیات تبلیغاتی چگونه میتواند مسیر یک کشور را تغییر دهد و شاید از همین زاویه بتوان گفت بسیاری از بحثها و جدلهای سالهای اخیر پیرامون مصدق در واقع چیزی بیش از تکرار همان محتواهای تولیدشده در کارزار روابط عمومی و تبلیغات سیاه دهه ۱۳۳۰ نیست.