مرد نزدیک 60 سال داشت. با موهای کم پشت و فر و سبیل زردی که لب بالاییاش را پوشانده بود. جلوی پایم توقف کرد....
عصر ایران ؛ احسان محمدی - مرد نزدیک 60 سال داشت. با موهای کم پشت و فر و سبیل زردی که لب بالاییاش را پوشانده بود. جلوی پایم توقف کرد، کنار خیابان منتظر تاکسی اینترنتی بودم.
- آقا سلام! یه عرضی داشتم، من بچه خوزستانم، اومدیم اینجا گیر افتادیم، کیف پولمون رو گم کردیم، اگه داری اندازه یه باک بنزین دستی بده، شماره حساب هم بده بهت برمیگردونم، با زن و بچه گرفتار شدیم.
همینطور که داشت حرف میزد به زن کنار دستش نگاه کردم، میانسال بود با روسری گلدار، نگاهم نمیکرد و زل زده بود به جلو. دستهای گوشتالودش را گذاشته بود روی همدیگر و دو النگوی پهنش دیده میشد.
روی صندلی پشتی هم دختر 8-9 سالهای نشسته بود که توی تاریکی رو روشنی هوا میشد چهره زیبایش را دید، گوشوارههایش برق میزد و توی چهرهاش شرمی و سکوت غریبی بود. بعد از سالها زندگی در این شهر شلوغ و این دنیای آشفته، شبیه لاکپشت پیری هستم که دیگر میداند با کدام خرگوش مسابقه بدهد.
این یکی از روشهای تلکه کردن خلق خدا شده. همه صحنه برای تحت تاثیر قرار دادن احساسات چیده شده: پراید رنگ و رو رفته، مردی مو سفید با صدایی که غرورش انگار شکسته، زنی شرمگین، دختر بچهای که قاب خانواده را کامل میکند. عذرخواهی میکنم که نمیتوانم کمک کنم.
پایش را روی گاز میگذارد، پلاک کرج ماشین انگار دارد به خوزستان چشمک میزند! توی تاریکی گم میشود و فکر میکنم که امثال این مرد چقدر غارتگر اعتمادند. آنها کاری میکنند که آدم به یک راننده واقعی که در شهر غریب با زن و بچه گرفتار شده هم کمک نکند و بگوید:
- این هم یکی مثل اون قبلیه که شماره کارتم رو گرفت و پول رو پیچوند و نداد! همهشون همینن!
پربیننده ترین پست همین یک ساعت اخیر
منبع خبر "
عصر ایران" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد.
(ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.