به گزارش خبرنگار مهر، فصل جدید لیگ برتر فوتبال زنان ایران از ۲۱ شهریور استارت میخورد؛ فصلی که بهویژه به دلیل بالا رفتن انتظارات، افزایش قراردادهای بازیکنان و حضور تیمها در لیگ قهرمانان آسیا بیش از هر زمان دیگری زیر ذرهبین قرار دارد.
در همین حال شایعات و اخبار ضد و نقیض درباره هدایت همزمان برخی سرمربیان تیم ملی و تیمهای باشگاهی دوباره بحث «دو شغله بودن» را مطرح کرده است؛ موضوعی که سالهاست فوتبال ایران را درگیر و اکنون به عرصه فوتبال زنان نیز سرایت کرده است.
خاتون بم پرافتخارترین تیم فوتبال زنان ایران در نقل و انتقالات تابستانی فعالیت چشمگیری نداشت و هنوز هم بهطور رسمی سرمربی خود را معرفی نکرده است. علاوه بر این قائممقام باشگاه نیز اعلام کرده که مرضیه جعفری بدون تردید سرمربی خاتون بم خواهد بود و حتی از فدراسیون فوتبال خواستهاند مجوزی صادر شود تا او بتواند همزمان هدایت تیم ملی فوتبال زنان را نیز بر عهده داشته باشد.
مورد دوم مربوط به ایستا تهران است؛ تیمی که نیلوفر اردلان سرمربی تیم ملی جوانان را بهعنوان سرمربی انتخاب کرده است. در حالی که پیشتر فدراسیون این موضوع را تکذیب کرده بود. همین تناقضها نشان میدهد مدیریت فوتبال زنان هنوز فاقد شفافیت و انسجام لازم است. در حالیکه سطح لیگ و انتظارات اجتماعی از فوتبال زنان بالا رفته هنوز تصمیمات بنیادی به شکل آزمون و خطا گرفته میشود.
تضاد منافع یا راهحل موقت؟
این پرسش مطرح است که آیا یک مربی میتواند همزمان بدون تداخل و یا تعارض منافع به توسعه تیم ملی بیندیشد و در عین حال برای موفقیت باشگاه خود در لیگ داخلی و حتی لیگ قهرمانان آسیا تلاش کند؟ در نگاه اول پاسخ شاید مثبت به نظر برسد؛ بهویژه وقتی تعداد مربیان باتجربه و کارآزموده محدود است و استفاده از توان یک چهره موفق میتواند بخشی از کمبودها را جبران کند.
اما در واقعیت چنین تصمیمی بیش از آنکه یک راهکار پایدار باشد بیشتر شبیه یک مسکن کوتاهمدت است. چرا که مسئولیتهای تیم ملی و باشگاهی هرکدام نیازمند تمرکز، زمان و برنامهریزی جداگانهاند. مربیای که باید برای اردوهای ملی، بازیهای تدارکاتی و رقابتهای آسیایی برنامهریزی کند چگونه میتواند همزمان دغدغه نقل و انتقالات، تمرینات هفتگی و رقابتهای فشرده لیگ را نیز مدیریت کند؟
از سوی دیگر موضوع عدالت و برابری میان مربیان هم مطرح است. اگر فدراسیون به یک سرمربی اجازه دهد همزمان روی نیمکت تیم ملی و یک باشگاه بنشیند آیا این امتیاز ویژه نوعی تبعیض نسبت به سایر مربیان محسوب نمیشود؟
چنین تصمیمی ممکن است در کوتاهمدت به حل مشکلات کمک کند ولی در بلندمدت میتواند به حرفهایگری فوتبال زنان ضربه بزند و اعتماد عمومی را نسبت به شفافیت مدیریت از بین ببرد. سرمربی تیم ملی باید منافع کلان فوتبال کشور را در نظر بگیرد؛ یعنی تیم را برای تورنمنتهای بینالمللی آماده کند، از سراسر کشور استعدادها را شناسایی کند و رقابت سالم بین بازیکنان ایجاد کند.
در مقابل سرمربی باشگاهی ناگزیر است منافع تیم خودش را در اولویت قرار دهد؛ خواه در انتخاب بازیکن، خواه در نحوه استفاده از ملیپوشان اینجاست که تضاد منافع اجتنابناپذیر میشود. آیا یک مربی که همزمان در باشگاه حضور دارد میتواند درباره دعوت یا خط خوردن بازیکنان از تیم ملی بیطرف عمل کند؟
حرفهایگری قربانی معیشت
واقعیت این است که مشکل اصلی ریشه در ساختار مالی و مدیریتی دارد. فدراسیون فوتبال تاکنون نتوانسته برای مربیان تیم ملی زنان قراردادهای مطمئن و با ثباتی ببندد. به همین دلیل برخی مربیان ناچارند برای تأمین معیشت و آینده شغلیشان نیمکت باشگاهی را هم در اختیار بگیرند. موضوعی که در ظاهر این یک امتیاز ویژه به نظر میرسد اما در حقیقت نشانه ضعف سیستم است چرا که خون هیچ مربیای رنگینتر از دیگری نیست. همانطور که مربیان تیمهای ملی فوتبال مردان یا مربیان دیگر رشتهها مجبورند بین تیم ملی و باشگاه یکی را انتخاب کنند سرمربیان فوتبال زنان نیز نباید از این قاعده مستثنی باشند.
اگر امروز فدراسیون به مرضیه جعفری اجازه دهد همزمان هدایت خاتون بم و تیم ملی را برعهده داشته باشد فردا سایر مربیان نیز همین حق را مطالبه خواهند کرد و در نتیجه فوتبال ملی با تضاد منافع، شکافهای مدیریتی و کاهش اعتماد عمومی مواجه خواهد شد.
ضرورت قانونگذاری شفاف
وظیفه فدراسیون و هیئترئیسه این است که به جای صدور مجوزهای موردی و موقت به قانون موجود پایبند باشند. طبق آئیننامه رسمی سرمربی تیم ملی حق ندارد همزمان هدایت یک باشگاه لیگ برتری را برعهده بگیرد و اگر امروز اجازه داده شود مرضیه جعفری روی نیمکت خاتون بنشیند این در واقع دور زدن قانون با چراغ سبز فدراسیون خواهد بود. در کشورهای صاحب فوتبال چنین استثناهایی پذیرفته نیست و به همین دلیل مربیان ملی تمام وقت خود را صرف تیم ملی میکنند.
اگر فدراسیون واقعاً دغدغه کمبود مربی دارد راهحل آن صدور مجوزهای خاص و دو شغله کردن چند چهره محدود نیست، بلکه باید به آموزش و پرورش نسل جدید مربیان توجه کند. سرمایهگذاری در دورههای آموزشی، اعزام مربیان جوان به کلاسهای بینالمللی و حمایت مالی از آنها تنها راه پر کردن این خلأ در بلندمدت است.
حرفهایگری با قانون آغاز میشود
حرف آخر اینکه حرفهایگری با مسکنهای موقت به دست نمیآید. فوتبال زنان امروز بیش از هر زمان دیگری به تصمیمات اصولی نیاز دارد. دو شغله بودن سرمربیان تیم ملی شاید در کوتاهمدت راهحل به نظر برسد ولی در بلندمدت به اعتماد بازیکنان، باشگاهها و افکار عمومی لطمه میزند.فدراسیون باید نشان دهد که فوتبال زنان برایش همانقدر جدی و ارزشمند است که فوتبال مردان است.